***نسیم معرفت***
شخصیت و فضایل حضرت زینب(س)
در طول تاریخ، انقلابهای فراوانی به وقوع پیوسته و افراد بسیاری از خودگذشتگی و فداکاری کرده اند، اما با گذشت زمان، از یادها فاصله گرفته اند. ولی نهضت عاشورا با مرور زمان، پیوسته در دلهای مسلمانان، ماندگار شده است
مقدمه
در طول تاریخ، انقلاب های فراوانی به وقوع پیوسته و افراد بسیاری از خودگذشتگی و فداکاری کرده اند، اما با گذشت زمان، از یادها فاصله گرفته اند. ولی نهضت عاشورا با مرور زمان، پیوسته در دل های مسلمانان، ماندگار شده است.
بدون شک، عقیله بنی هاشم، زینب کبری(ع)، از جمله شخصیت های تأثیرگذار این نهضت عظیم است که در ماندگاری و جاودانی آن نقشی بی بدیل داشته; همان بانویی که از نوادر بانوان تاریخ اسلام است و در دامان پُرمهر فاطمه زهرا(ع)و مولای متقیان تربیت یافته و درس زندگی آموخته است.
درباره حیات درخشان این بانوی قهرمان، تاکنون ده ها کتاب و مقاله نگارش یافته و زندگی آنحضرت را مورد تحلیل و تجلیل قرار داده است.
در این مقاله برآنیم که شخصیت و فضایل آنحضرت را بررسی و بیان کنیم.
نام ها و القاب حضرت زینب(ع(
حضرت زینب(علیها السلام)، نخستین دختر علی و زهرا علیهماالسلام است. معروف ترین نام این بانوی بزرگ، «زینب» است که در لغت، به معنای «درخت نیکو منظر» آمده(1) و معنای دیگر آن «زین اب» یعنی «زینت پدر» است. و به راستی زینب برای مکتب اسلام و مرام پدر، مایه زینت و آبرومندی بی نظیر بوده است.
حضرت زینب(ع) در پنجم جمادی الاولی در سال پنجم یا ششم هجرت، در مدینه دیده به جهان گشود.پس از ولادت حضرت زینب(ع)حضرت فاطمه زهرا(ع) نوزاد را به دست حضرت علی(علیه السلام)داد و فرمود: نام این کودک را برگزین. امام(ع)فرمود: من از پیامبر خدا در نام گذاری دخترم، سبقت نمی گیرم.(2)، در آن هنگام،پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در سفر بود. چون بازگشت، امیرمؤمنان(علیه السلام)نام نوزاد را از آن حضرت پرسید. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: من از خدایم در نام گذاری او پیشی نمی گیرم. آن گاه از جانب خداوند جبرئیل فرود آمد و گفت: خداوند نام این نوزاد را «زینب» برگزیده(3) و آن را در لوح محفوظ نگاشته است.(4).
نام گذاری حضرت زینب(ع)، از سوی پروردگار حکایت از عظمت و بزرگی مقام آنحضرت نزد خداوند متعال دارد
حضرت را ام کلثوم کبری، و صدیقه صغری مینامیدند برای آنحضرت نام ها والقاب زیادی بیان شده همانند عقیله بنی هاشم عالمه غیرمعلَّمه، عارفه، موثّقه، فاضله، کامله، عابده آل علی، معصومه صغری، امینة اللّه، نائبة الزهرا، نائبة الحسین، عقیلة النساء، شریکة الشهداء، بلیغه، فصیحه، و شریکة الحسین.(5) حضرت زینب(علیها السلام) از نظر شخصیت و لیاقت، مصداق راستین نام ها و القاب مزبور است.
با پسر عموی خود «عبد اللّه بن جعفر» ازدواج کرد و ثمره این ازدواج فرزندانی بود که دو تن از آنها (محمد و عون) در کربلا، در رکاب ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام شربت شهادت نوشیدند(6)
آن بانوی بزرگوار سر انجام در پانزدهم رجب سال 62 هجرت، با کوله باری از اندوه و غم و محنت و رنج دار فانی را وداع گفت.
شخصیت حضرت زینب(علیها السلام)
روان شناسان معتقد اند که: عامل وراثت، تربیت و محیط در تکوّن و ساختار پایه های شخصیت آدمی نقش بنیادین دارند.(7) درباره حضرت زینب(علیها السلام)، سه اصل اساسیِ مزبور جایگاه ویژه داشت:
الف. وراثت: حضرت در خانواده وحی(نبوت و ولایت) بدنیا آمد، جدش پیامبر اکرم(ص) پدرش امیرالمومنین علی(ع) ومادرش فاطمه زهرا دختر پیامبراکرم(ص)بود.
پیامبر اکرم در مورد فرزندان فاطمه فرمود:
«... وُلدِ فاطِمَةَ فَانَا وَلِیُّهُم وَ عُصبَتُهُم، وَ هُم خُلِقُوا مِن طِینَتِی...»(8) فرزندان فاطمه (حسن، حسین، زینب، و امّ کلثوم)، که من ولی و سرپرست نَسَبی آنها هستم، از طینت و خمیره ذات من آفریده شده اند.
بنابر این حضرت زینب(ع) در همچون خانواده ای بدنیا آمد و مراتب کمال را از این سه شخصیت بزرگ به ارث گرفته است.
ب. تربیت: حضرت زینب(س) از آغاز ولادت تا قریب شش سالگی، در دامان پُرمهر پیامبر و حضرت علی(ع) و فاطمه زهرا(س)تربیت یافت و با نظارت دقیق این خانواده رشد نمود.
تربیت حضرت زینب(علیها السلام) در همچون خانواده ای سبب شد که این شخصیت والامقام به عنوان سومین بانوی جهان اسلام پس از حضرت خدیجه(علیها السلام) و فاطمه زهرا(علیها السلام)، به شمار آید.
ج. محیط: یکی دیگر از پایه های مهم ساختمان شخصیتآدمی محیط است. حضرت زینب(س) در محیطی که کانون فضایل، صفا و صمیمیت بود، رشد و نمو یافت. محیط زندگی حضرت زینب(س) در شهر مدینه، خانه حضرت علی(علیه السلام)، فاطمه(س)، حسن (ع) و حسین(ع)بود; همان خانه ای که کعبه آمال و محبوب دل های مؤمنان بوده است. چنین محیطی نورانی و خانه ای بابرکت، ارزش های والای دینی و انسانی را در وجود پر برکت ایشان بارور و شکوفا ساخت.
منزلت حضرت زینب(علیها السلام)
حضرت از مقام و جایگاه ویژه ای بهرمند بود به طوری که هرگاه بر پدر وارد می شد، امام(علیه السلام)از جای برمی خاست و ایشان را با احترام زیاد در جای خود می نشاند. ایشان امین پدر بود.
همچنین زینب کبری(س) بعد از پدراز منزلت ویژه ای نزد امام حسن(ع) و امام حسین(ع) برخوردار بود. این دو امام نهایت احترام را در حق خواهر روا می داشتند،سعی می کردند مصایب و مشکلاتی که برایشان رُخ می دهد حضرت زینب(علیها السلام) متوجه نشود و ناراحت نگردد.
اما محبت امام حسین(علیه السلام) و زینب(علیها السلام) علاقه ای متقابل و استثنایی بود. امام حسین(علیه السلام) نیز فوق العاده حضرت زینب(علیها السلام)را عزیز و گرامی می داشت،(9) ایشان را محرم راز و امین خود می دانست و ودایع خویش را به ایشان می سپرد. امام حسین(علیه السلام)اسرار امامت را به ایشان سپرد.(10) این مسئله مقام و شأن حضرت زینب(علیها السلام) را گواهی می دهد. هنگام دیدار حضرت زینب(علیها السلام) از برادر، امام(علیه السلام)برای او جا باز می کرد، با شادمانی ایشان را در کنار خود می نشاند و در قرب جوارش بود.(11).
فضایل و مناقب حضرت زینب(علیها السلام)
زینب کبری(علیها السلام) دارای فضایل و مناقب فراوان است. همان گونه که اشاره شد،او را عالمه غیرمعلَّمه، عقیله بنی هاشم، معصومه صغری و... لقب داده اند.(12). که هر کدام از این موارد گواه روشن در اثبات مقام این بانوی بزرگ اسلام است.
حضرت زینب(علیها السلام) بانویی بلندقامت، نیکو چهره و عالی مقام بود، در وقار و شخصیت، مانند جدّه اش حضرت خدیجه(علیها السلام)، در حیا و عفّت، همچون مادرش فاطمه زهرا(علیها السلام)، در رسایی و شیوایی بیان، مانند پدرش حضرت علی(علیه السلام)، در حلم و بردباری، چون امام حسن(علیه السلام)و در شجاعت و قوّت قلب، مانند برادرش امام حسین(علیه السلام) بود.(13) که در اینجا به تعدادی از فضایل آنحضرت اشاره می کنیم.
1-علم و دانش
سخنان و خطبه های عالمانه، همراه با استدلال به آیات قرآن، در کوفه، مجلس عبیداللّه بن زیاد و همچنین در دربار یزید، از سوی حضرت زینب(علیها السلام) هر کدام شاهدی بر تواناییِ دانش این بانوست. ابن عبّاس گفتار پر ارج فاطمه زهرا(علیها السلام) را درباره «فدک»، از حضرت زینب(علیها السلام)نقل کرده، می گوید: «عقیله ما زینب دختر علی چنین گفت: ...»(14) افزون بر آن، درس و تفسیر قرآن از سوی حضرت زینب(علیها السلام)، برای زن های کوفه در زمان حکومت پدرش حضرت علی(علیه السلام)بیانگر دانش ایشان است.(15).
حضرت زینب(علیها السلام) مقام بیان روایت و حدیث را دارا بود; چنان که محمّدبن عمرو، عطاء بن سائب، فاطمه بنت حسین و دیگران از زینب(علیها السلام) نقل حدیث کرده اند.(16).
عقیله بنی هاشم حتی آگاهی به حوادث آینده را از پدر بزرگوار خود فرا گرفته بود،همان گونه که بعضی از اصحاب خاص پیامبر(صلی الله علیه وآله)مانند سلمان، ابوذر و برخی از یاران حضرت علی(علیه السلام)مانند میثم تمّار و رشید هجری به این گونه اسرار آگاه بودند.(17)
حضرت زینب(علیها السلام) دانشی سرشار داشت. طبیعی است کسی که از محضر پیامبر(ص) (شهر علم) و حضرت علی(ع) (دروازه علم) کسب دانش نموده باشد، باید دریای علم باشد.
درنتیجه حضرت زینب(س) «عالمه غیرمعلَّمه» بود، چنان که احتجاجات او در کوفه و شام در برابر دشمن، مانند احتجاج مادرش حضرت زهرا(علیها السلام) بود که درباره «فدک» ابراز نمود.
2-پرستش و عبادت
عبادت رفیع ترین مقام آدمی است. ائمّه اطهار(علیهم السلام) هر کدام مرتبه اعلای از این مقام را دارا بودند. حضرت زینب(س) نهایت عبادت و تعظیم را در برابر پروردگار داشت.
حضرت زینب(س) از نیایش و مناجات های پیامبر(ص) با خبر بود، عبادت علی وفاطمه(س) را شاهد بود. ونیز نیایش های امام حسن مجتبی(ع)را در دل شب ها و روزها دیده بود، وبلاخره عبادت و مناجات های امام حسین(ع) را، به ویژه در شب و صبح عاشورا، به تماشا نشسته بود و هر یک برایش درس و الگوی عبادت و مناجات بود.
حضرت زینب کبری(علیها السلام) شب ها به عبادت می پرداخت و در دوران زندگی، هیچ گاه تهجّد را ترک نکرد. آنچنان به عبادت اشتغال ورزید که ملقّب به «عابده آل علی» شد.(18) شب زنده داری حضرت زینب(علیها السلام)، حتی در شب دهم و یازدهم عاشورا، ترک نشد. فاطمه دختر امام حسین(علیه السلام)می گوید:
در شب عاشورا، عمّه ام پیوسته در محراب عبادت ایستاده بود، نماز و نیایش داشت و پیوسته اشک هایش سرازیر می شد.(19)
امام زین العابدین(علیه السلام)، می فرماید:
عمّه ام زینب در طول سفر اسارت از کوفه تا شام، پیوسته نمازهای واجب و مستحب خود را انجام می داد و در بعضی منزل گاه ها می دیدم که ایشان در اثر ضعف و گرسنگی، نماز خود را نشسته می خواند; چراکه سهمیه غذای خود را میان کودکان تقسیم می کرد و دیگر توان ایستادن نداشت.(20)
ارتباط حضرت زینب(علیها السلام) با خداوند آن گونه بود که حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)در روز عاشورا هنگام وداع، به خواهرش فرمود:
«یا اُختَی لا تَنسِیَنِّی فِی نافِلَةِ اللَّیلِ» (21)
خواهرم! مرا در نمازهای شب، فراموش نکن.
3-حجاب و عفّت
یکی از مهم ترین وظایف بانوان در اسلام پاس داری در حفظ حریم حجاب و عفّت است. در قرآن مجید، در چند آیه(22) به ضرورت حجاب برای زنان تصریح گردیده و در چهارده آیه،(23) درباره عفّت و پاک دامنی هشدار داده شده و در احادیث فراوان نیز هشدارهای مؤکّد در این زمینه داده است.
عقیله بنی هاشم در حجاب و عفّت، مانند مادرش فاطمه زهرا(س) بود و به این مهم بسیار اهمیت می داد. تا پیش از عاشورا و ماجرای اسارت، نامحرمی حضرت زینب(علیها السلام) را ندیده بود،چنان که در تاریخ آمده است:
هنگامی که زینب می خواست به مسجدالنبی کنار قبر رسول خدا(ص) برود، علی(ع) دستور می داد شب برود. به حسن و حسین(ع) می فرمود: همراه خواهرشان باشند. حسن(علیه السلام)جلوتر و حسین(ع)پشت سر، زینب در وسط حرکت می کردند. آنها از سوی مولای متقیان مأمور بودند که حتی چراغ روی مرقد منوّر پیامبر را خاموش کنند تا چشم نامحرم به قامت زینب نیفتد.(24)
یحیی مازنی می گوید: من در مدینه، مدت زیادی همسایه حضرت علی(علیه السلام) بودم. سوگند به خداوند! در این مدت، هرگز حضرت زینب(س) را ندیدم و صدایش را نشنیدم.(25) حجاب و عفاف حضرت زینب(علیها السلام) به گونه ای بوده است که علّامه مامقانی در این باره می گوید:
زینب در حجاب و عفاف، یگانه روزگار بوده است. کسی از مردان، در زمان پدرش و برادرانش تا روز عاشورا، اورا ندیده بود.(26)
4-صبر و استقامت
ازدیدگاه اسلام، صبر جایگاهی بس والا دارد. قرآن به صبرکنندگان بشارت داده است. (بقره: 155) مقام صبر نسبت به ایمان همانند سر برای بدن است. حضرت زینب(س) نمونه و تجسّم عالیِ صبر و پایداری است. مقاومت و شکیبایی در راه پاس داری از حریم دین و کرامت انسانیت، از ویژگی های بارز این بانوی بزرگ است.
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند *** بر اثر صبر نوبت ظفر آید.(27)
صبر و ثبات شگفت انگیز حضرت زینب(علیها السلام) همگان را به اعجاب وا داشته است، چه انکه از پنج سالگی بامصیبت آشنا شد،داغ عزیز ترین کسان خود را یکی پس از دیگری دید، ولی در برابر همه این مصیبت ها، قامت برافراشت و صبر کرد.
حضرت زینب(علیها السلام) در وادی صبر و استقامت، یکه تاز میدان است.در بزرگی مقام صبر و بردباری آن گوهر عظیم الهی، همین بس که وقتی در برابر پیکر نورانی و خونین برادرش امام حسین(علیه السلام) رسید، رو به آسمان کرد و گفت:
بار خدایا! این اندک قربانی و کشته در راه خودت را از ما (خاندان پیامبر) بپذیر.(28).
این سخنان زینب(س)- هنگامی بود که برادرش امام حسین(علیه السلام) و دیگر برادران و فرزندان خویش را از دست داده بود- حاکی از قوّت ایمان، ثبات اعتقاد، گذشتن از خود و فنا شدن ایشان را در خداوند است.([29])حضرت زینب(علیها السلام) در اثر توجه و تربیت خمسه طیّبه، چنان روح بزرگی یافته بود که شهادت عزیزانش را با صبر و ثباتی وصف ناپذیر تحمّل نمود.
درست است که حضرت زینب(س) در کربلا در برخی موارد گریه و ناله نیز داشت، ولی ناله های حضرت زینب(علیها السلام) در این گونه موارد، دو دلیل داشت:
گاهی عظمت مصیبت بیش از حد سنگین بود، از جمله شهادت حضرت علی اکبر(علیه السلام)، چراکه ایشان مقامی بس ارجمند داشت و شبیه ترین کس به پیامبر(ص) از نظر صورت و سیرت بود.
بنابراین، به شهادت رسیدن حضرت علی اکبر(علیه السلام) و مصیبت از دست دادن آن عزیز، چنان سنگین و کمرشکن بوده است که دل را آب می کند و عاطفه را به جوش می آورد و نالیدن در چنین مصیبت عظیمی، با مقام صبر در تعارض نیست.
دیگر اینکه گریه ها وناله های حضرت زینب(علیها السلام) در کربلا و پس از آن در طول سفر کوفه و شام، در جهت اهداف عالی و رسالت عظمای ایشان، یعنی ابلاغ پیام عاشورا بوده و ایشان از راه های گوناگون، از جمله با خطبه ها و سخنرانی های آتشین و گریه های جانسوز خویش، از نهضت حسینی پاس داری می نمود.
5-شجاعت و قهرمانی
از ویژگی های عظیم بانوی کربلا، «شجاعت» است، بدون شک، اگر ذرّه ای ترس از حکومت استبدادی یزید در وجود زینب راه می یافت، در این صورت، نهضت کربلا چنین پیروزی به ارمغان نمی آورد.
حضرت زینب(س) در این ویژگی، یکه تاز میدان بود. خطبه های آتشین و افشاگرانه ایشان بر ضد دستگاه امویان و گفتار کوبنده اش در فرصت ها برای دفاع از نهضت حسینی، و صلابت بی نظیر ایشان در کوفه و شام، همه بیانگر قهرمانی و شجاعت ایشان است. «زینب به عنوان شیرزن کربلا و خطیب قهرمان پیامرسان خون شهیدان، در پیشانی اسلام تابید»(30) و جهاد و دفاع ایشان از اسلام و دیانت به ابدیت پیوست.
حضرت زینب(س) در قیام عاشورا شجاعتی شایان از خود به نمایش گذاشت. ایشان بارها جان امام سجّاد(ع)را از مرگ نجات داد، از جمله در مجلس ابن زیاد، پس از احتجاج حضرت سجّاد(علیه السلام) با ابن زیاد، امر به شهادت او داد. حضرت زینب(علیها السلام) دست در گردن فرزند برادر انداخت و فرمود: «تا زنده ام، نخواهم گذاشت او را بکشید.»(31) و هرگز به ابن زیاد و یزید بن معاویه اعتنایی نکرد و در حالی که آنان در اوج اقتدارشان بودند، و پاسبان ها با شمشیرهای از نیام بیرون کشیده اطراف ایشان را گرفته بودند، سخنانی ایراد کرد که یزید و اطرافیان وی را رسوا ساخت.
6. فصاحت و بلاغت
بانوی قهرمان کربلا، فصاحت و بلاغت را از پدر و مادر گرامی اش به ارث برده بود. «هنگامی که سخن می گفت، گویی از زبان پدر، ایراد سخن می کرد.»(32) سخنانش در کوفه و مجلس یزید و نیز گفتگوهای ایشان با عبیداللّه بن زیاد، بی شباهت به خطبه های امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و خطبه «فدکیّه» مادرش زهرا(علیها السلام)نیست.(33) این خطبه ها در حالی ایراد می شدند که حضرت زینب(س) داغ های فراوانی بر سینه داشت، گذشته از آنکه تشنه، گرسنه و بی خواب بود، سختی سرپرستی کودکان و راه را نیز به دوش می کشید.
وقتی حضرت زینب(س) در کوفه، آن خطبه فصیح، آتشین و شورانگیز را ایراد نمود، مردم دست ها را به دندان گزیدند و با تعجب به هم نگاه کردند! در همان موقع، پیرمردی در حالی که می گریست و محاسنش از اشک چشمش تر شده بود، دست به سوی آسمان بلند کرد و گفت:
پدر و مادرم فدای ایشان که سال خوردگانشان بهترین سال خوردگان و کودکان ایشان بهترین خردسالان، و زنانشان بهترین زنان و نسل آنها والاتر و برتر از همه نسل هاست.(34).
نتیجه گیری
حضرت زینب(علیها السلام) افزون بر ویژگی ها و فضیلت های شخصیتی، که از خاندان وحی ارث برده بود، در به ثمر رساندن نهضت عاشورا، نقش فوق العاده داشت. او پس از عاشورا، در کنار سرپرستی اسیران و حفظ جان امام سجّاد(علیه السلام) از خطرها، توانست انقلاب حسینی را با تحمّل زحمت های فراوان به پیروزی نهایی برساند و در انجام رسالت خویش، با صلابت و استواری ایستاد و نقش سنگین و رسالت خویش را به خوبی به پایان رساند تا آیین پیامبر(صلی الله علیه وآله) و انقلاب کربلا دست خوش تحریف نگردد.
پی نوشت ها
[1]ـ جبران مسعود، الرّائد، ترجمه رضا انزابی، چ دوم، مشهد، آستان قدس رضوی، 1376، ج 1، ص 924.
[2]ـ سیدکاظم ارفع، حضرت زینب(علیها السلام) سیره عملی اهل بیت، تهران، نشر قادر، 1377، ص 7.
[3]ـ باقر شریف القرشی، السیده زینب، بیروت، دارالتعارف، 1419، ص 30ـ31 / حسن الهی، زینب کبری عقیله بنی هاشم، تهران، آفرینه، 1375، ص 29.
[4]ـ جعفر النقدی، زینب الکبری بنت الامام، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریه، 1361، ص 21 / سید نورالدین جزائری، خصائص الزینبیه، ترجمه باقر ناصری، چ دوم، قم، جمکران، 1379، ص 60.
[5]ـ نورالدین جزائری، پ سید نورالدین جزائری، خصائص الزینبیه، ترجمه باقر ناصری، چ دوم، قم، جمکران، 1379 ص 67
- [6]شیخ ذبیح اللّه محلاتی، ریاحین الشریعة، (تهران، دار الکتب الاسلامیة) ج3، ص46
(7)ـ عبداللّه شفیع آبادی، مبانی روان شناسی رشد، چ پنجم، تهران، چهر، 1371، ص 23ـ31.
(8)ـ سیدمرتضی حسینی فیروزآبادی، الفضائل الخمسه، انتشارات فیروزآبادی، 1374، ج 3، ص 150.
(9)ـ ذبیح اللّه محلّاتی، ریاحین الشریعة، تهران، دارالکتب الاسلامیه ، ج 3، ص 76.
(10)ـ احمد بهشتی، زنان نامدار در قرآن و حدیث، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1368، ص 51.
(11)ـ جعفر النقدی، الکبری بنت الامام، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریه، 1361، ص 21 .
(12)ـ سید نورالدین جزائری، پیشین
(13)ـ محمّد محمّدی اشتهاردی، حضرت زینب فروغ تابان کوثر، چ سوم، تهران، برهان، 1379، ص 22.
(14)ـ احمد بهشتی، پیشین، ص 51.
(15)ـ ذبیح اللّه محلّاتی،پیشین، ص 57.
(16)ـ احمد صادقی اردستانی، زینب قهرمان دختر علی، تهران، مطهر، 1372، ص 100.
(17)ـ ذبیح اللّه محلّاتی، پیشین، ج 3، ص 56.
(18)ـ جعفر النقدی، پیشین، ص 61.
(19)ـ احمد صادقی اردستانی، پیشین، ص 106.
(20)ـ ذبیح اللّه محلّاتی، پیشین، ج 3، ص 62.
(21)ـ جعفر النقدی، پیشین، ص 62.
(22)ـ نور: 30 / احزاب: 32، 33 و 59.
(23)ـ نور: 2، 32، 27، 28، 30، 31، 32، 33، 58، 60 / احزاب: 32، 59 / قصص: 25.
(24)ـ سید عبدالحسین دستغیب، زندگانی حضرت زینب، تهران، کاوه، ص 19.
(25)ـ محمّد محمّدی اشتهاردی، پیشین، ص 99.
(26)ـ حسن الهی، پیشین، ص 99 به نقل از: عبداللّه مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف اشرف، مطبعة المرتضویة، 1352، ج 3، ص 79.
(27)ـ حافظ شیرازی.
(28)ـ سید علی نقی فیض الاسلام، خاتون دوسرا (شرح حال زینب)، چ دوم، تهران، نشر آثار فیض الاسلام، 1366، ص 185.
(29)ـ همان.
(30)ـ محمّد محمّدی اشتهاردی، پیشین، ص 81.
(31)ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 117.
(32)ـ احمد بهشتی، پیشین، ص 51.
(33)ـ سیدکاظم ارفع، پیشین، ص 88.
(34)ـ سیدبن طاووس، اللهوف، تهران، دارالعالم، 1348ش، ص 149 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 110.
http://masaf.ir/View/Contents/11981/%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%88-%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%B2%DB%8C%D9%86%D8%A8%28%D8%B3%29
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
**حضرت زینب (سلام الله علیها) کیست ؟ - نسیم معرفت
***نسیم معرفت***
به نام خدا
عبدالکریم سروش که چندسالی در آمریکا اقامت دارد، در سخنرانی اخیر خود با عنوان «داعش و حکومت اسلامی» مدعی شد که «اسلام ناب» مفهومی موهوم است.
سخنان دکتر سروش که گفته ما اسلام ناب نداریم وپاسخ اجمالی به آن از طرف بنده:
واما سخنان دکتر سروش:
چنانچه بنده اسلام را می فهمم ما اسلام ناب نداریم.
به دنبال اسلا م ناب گشتن آخرش سر از بنیادگرایی و این خشونت ها در می آورد
... هیچ کس تا امروز نمی داند که این اسلام ناب چیست؟
برای این که اسلام ناب مدعیان فراوانی دارد و در میان خودشان هم تکفیر فراوان است ...
شیعیان معتقدند که اسلام ناب دست شیعیان است .
خیلی از سُنّی ها شیعیان را کافر میدانند و می گویند شیعه اپوزوسیون اسلام است .
و در میان شیعیان هم کم نیستند که اعتقادات و طاعات اهل سنت هیچ کدام را قبول ندارند .
حالا اسلام ناب یا اصلی دست کیست؟
من به شما عرض میکنم که دست هیچ کس نیست.
برای این که اصلا وجود ندارد که کسی بخواهد مدعی داشتنش باشد.
پیامبر اسلام یک بذری را کاشت،
در خاک تاریخ این بذر رشد کرد،تبدیل به یک درخت شد . یک درخت بسیار تناور.
اسلام ناب معنیش این است که ما برگردیم به بذر اولیه و دانه اولیه. چه معنی دارد؟
اولا نشدنی است.
شدنی هم باشد، سودی ندارد.
درست شبیه یک طفل کوچکی که یک وقتی جنین بوده،در رحم مادر بوده،حالا به دنیا آمده،بزرگ شده و یک انسان بالغ عالم زیبای توانا شده،ما بگوییم ما به تو کاری نداریم،ما می خواهیم به آن جنین اولیه برگردیم.
اولا که نمیشود برگشت. به قول مولانا هیچ انگوری دگر غوره نشد،
اگر هم برگردیم چه سودی دارد؟
برای این که آنچه پیامبر آورد ،بذرِ رشدیابنده بود،او این دانه را کاشت و بعد این دانه با آب و هواهای مختلف رشد کرد و شکل ها و رنگ و بوهای مختلف هم به خودش گرفت
لذا اسلام نابی وجود ندارد .
این اسلام پرورده شده،
رشد کرده،
تنومند شده،
میوه داده،
اقلیم های مختلف رفته و در هر جا شکل و شمایل تازه ای پیدا کرده است.
همه این تنوع ها را منکر شدن و همه آن ها را به یک شکل خشک و خاص تغییر دادن و این شکل خاص را به آن دانه نخستین برگرداندن، هدف و حسرت بنیادگراهاست .
(برگرفته از سخنرانى داعش و حکومت اسلامى/ دکتر سروش)
به نام خدا
پاسخ بنده به سخنان دکتر سروش که گفته است :...ما اسلام ناب نداریم.
یکی از مسایل مهم وحیاتی برای مسلمین و دیگران شناخت درست وصحیح از اسلام است. متاسفانه با گذشت بیش از هزار وچهارصد سال از ظهور نورانی اسلام هنوز هم آنگونه که شایسته وبایسته است ، اسلام به درستی شناخته نشده است.حتی در میان مسلمین هم اسلام عزیز به درستی شناخته نشده. قلیلی از انسان ها هستند که درک جامع وهمه جانبه از اسلام دارند.اکثر مسلمین آگاهی وشناخت ناقص از اسلام ودین دارند. عده ای دین را مجموعه ای از عبادات ظاهریه می دانند که کاری به هیج چیز دیگر ندارد که نام آن را می توان اسلام عوامانه نامید. عده ای دین را امر مقدسی می دانند که فقط قابل تقدیس واحترام است وصرف التزام قلبی به آن را کافی می دانند. مثل اینکه العیاذ بالله در جمع زیادی از مسلمین رایج است که قرآن را می بوسند ودر مراسم عزا قرآن می خوانند ودر مراسم عروسی قرآن همراه عروس می کنند ودرمسافرت از زیر قرآن عبور می کنند ولی بعد دیگر کاری با قرآن ندارند. البته به حسب ظاهر بی احترامی به قرآن هم نمی کنند . عده ای هم دین را وسیله برای اهداف واغراض پلید فردی واجتماعی ومقامی وحکومتی وهواهای نفسانی خود قرار می دهند . عده ای هم دینی را قبول دارند که در سیاست ومسایل حکومتی دخالتی نداشته باشد و... همه این نگرش های ناقص وچه بسا انحرافی وفاسد ناشی از عدم شناخت درست وهمه جانبه از اسلام ودین است .
پس در ابتداء لازم است که یک تعریف جامعی از اسلام ودین اسلام داشته باشیم. دین اسلام مجموعه ای از دستورات وقوانین واحکام ومسایلی است که در همه ابعاد زندگی فردی واجتماعی و سیاسی وحکومتی انسان و روابطش با خدا وخلق وخود وطبیعت نقش دارد. این اسلام با این تعریف جامع همان اسلام ناب محمدی ص است که باید تلاش شود که مسلمین در این طریق وسمت وسو قرار گیرند. اگر یک بعد از ابعاد اسلام نادیده گرفته شود چنین اسلامی ناقص وابتر است.به نظر بنده جناب دکتر سروش هنوز درک وتصویر وشناخت درستی از اسلام جامع واصیل ندارد ویا اگر دارد براساس امیال نفسانی عمدا تصویر نادرستی از اسلام در جامعه منتشر می سازد.
یک سوالی ممکن است در اینجا مطرح شود که ازکجا وبا تکیه برچه منابعی ما می توانیم اسلام ناب وجامع را بشناسیم ویا تعریف کنیم؟ درجواب باید گفت که با دلیل عقلی ونقلی وحتی اجماع ما می توانیم اسلام ناب وجامع را بشناسیم وتعریف نماییم. قرآن کریم که تنها کتاب مصون از تحریف لفظی درمیان مسلمین است و اهلبیت پیغمبر علیهم السلام که آثار فریقین( شیعه وسنی)برعصمت آنها گواهی آشکار می دهد وآنها به عنوان جانشنان برحق پیغمبر ص ، اسلام شناسان حقیقی هستند ، وقتی که این دو را کنارهم قرار دهیم نتیجه آن اسلام ناب محمدی ص یا اسلام جامع خواهد بود وما ازاین طریق می توانیم اسلام ناب راتعریف ویا به فراخور خود درک کنیم. رسولخدا ص فرمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعتری ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا اب دا. یعنی دوچیز گرانبها وباارزش در بین شما قرار دادم که یکی کتاب خداست ودیگری عترت واهل بیتم ع است مادامی که به هردوی آن تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد. طبق این روایت قرآن که تجلی نورانی دین محمد ص است به همراه عترت یکدیگر را کامل می کنند و این دو مکمل هم هستند وهریک بدون دیگری ناقص است. ما اسلام ناب وجامع داریم وازاین طریق که گفته شد قابل دسترسی هم می باشد. جماعت مسلمین در قالب اهل سنت وغیره راه را گم کردند واز اسلام راستین محمدی ص منحرف گشتند وجناب آقای دکتر سروش که می گوید اسلام ناب وجود ندارد اشتباهش این است که اسلام را منهای منهاج وطریق استوار اهل بیت علیهم السلام درنظر گرفته.( البته به نظر بنده بخش مهمی از نظرات منحرفانه دکتر سروش ناشی از هواهای نفسانی وشیطانی است...)
آقای سروش می گوید اسلام ناب مدعیان فروانی دارد؟! این سخن غلط ونادرست است زیرا به استناد دلیل قطعی اسلام ناب یک شعبه بیشتر ندارد وآن هم اسلام ناب تشیع علوی حسینی ع است وبقیه مسلمین ازجاده مستقیم اسلام منحرف هستند. دلیل وگواه بارز ما براین مدعا همان کتب اهل سنت است . درکتاب درمحضر آیت الله بهجت خواندم که کسی از حضرت ایشان سوال کرد که ازکجا حقانیت تشیع را درک کنیم وبفهمیم؟! ایشان درجواب فرمودند از طریق کتب مخالفین(اهل سنت) واضافه کردند که کتب اهل سنت پر است از مطالبی که دال برحقانیت تشیع است و الحق والانصاف در هر زمان ونیز اکنون این فرمایش حضرت آیت الله بهجت صادق است ومی درخشد.
آقای دکتر سروش می گوید که ارجاع دادن به اسلام ناب، اولا شدنی نیست وبعد اگر هم شدنی باشد سودی ندارد وبعد مقایسه کرد این مساله را به طفل کوچکی که جنین بوده وبعد به دنیا آمده وبزرگ وبالغ گشته انگاه ایشان با شعری از مولوی نتیجه گرفته که همانطوری که برگشت به حالت جنینی و ارجاع به آن ممکن نیست در باره اسلام ناب هم ارجاع دادن مردم به آن نادرست است؟!! وگفته که اسلام ناب وجود ندارد!!!
پاسخ این سخن باطل آن است که اولا شما یعنی دکتر سروش قیاس مع الفارق کردید. قیاس شما به اصطلاح قیاس مع الفارق وبیگانه از هم است. بطلان مقایسه ای ایشان به این بیان است که اسلام ومجموعه احکام وقوانین الهی آن یک مجموعه الهی تشریعی است نه تکوینی و جریان جنین ونوزاد که بزرگ وبالغ می شود یک وجود خارجی وتکوینی است. آقای سروش شما امر ومساله تشریعی را با امر تکوینی مقایسه کردید ونتیجه باطل گرفتید؟!!!
ثانیا در این مقایسه باطل هم دچار اشتباه شدید چون مقایسه ارجاع کامل با ارجاع ناقص کردید. اینکه حضرت امام خمینی ره و سایر اسلام شناسان واقعی ، مردم را به اسلام ناب وجامع(اسلام ناب محمدی ص) ارجاع می دادند این ارجاع به نحو ارجاع به کامل وکمال است. یعنی اسلام ناب محمدی ص مجموعه ای از احکام ومقررات است که همه ابعاد فردی واجتماعی و...اعم از دنیوی واخروی را دربرمی گیرد. واین دین جامع وناب از طریق قرآن و اهل بیت ع وجود حقیقی خارجی تشریعی دارد و قابل دسترسی است. واما جریان ارجاع جنینی که بزرگ وبالغ شده ارجاع به نقص است. پس دقت کنید وببینید که دراین مقایسه دواشتباه رخ داده:1- اینکه قیاس یک قیاس مع الفارق است یعنی مقایسه امر حقیقی تشریعی به امرحقیقی تکوینی 2- اینکه این مقایسه ، مقایسه بین ارجاع به کامل وکمال وارجاع ناقص است
آقای سروش اسلام ناب وجامع وجود دارد و مسلمین موظف هستند که آن را بشناسند ودر آن طریق وراه قرار گیرند وهرکس به فراخور درک وفهم واستعداد خود از آن بهره مند گردند. اسلام ناب محمدی ص همانند عسل خالص و ناب است که در بلندای کوه قراردارد و برای رسیدن به آن وچشیدن آن باید زحمت ها وخون جگرها کشید. عسل ناب ، نافع وشفابخش است.اما عسل تقلبی وغیر خالص چه بسا مضر ومهلک است. برای رسیدن ولمس و درک کردن اسلام ناب وجامع هم همانند عسل ناب وخالص ، باید همه مسلمین تلاش کنند و از کارشناسان واقعی اسلام بهره مند شوند.
درپایان با بیان آشکار ومستدل می گوییم که اسلام ناب امرخیالی وتوهمی نیست بلکه وجود حقیقی تشریعی در خارج دارد و امثال سروش با این تُرَّهات و اراجیف نمی توانند نور درخشنان اسلام ناب نبوی علوی حسینی علیهم السلام را خاموش کنند
والسلام
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
پانزدهم شهریور 1394 ه ش
**آیا اسلام ناب وجود دارد؟!! ( ایرنا )
**صرفا جهت مطالعه...
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
باسلام وادب واحترام
آیا شانس واقعیت دارد؟!!
شانس واقبال وسرنوشت وبخت واقبال وصدفه واتفاق کلماتی هستند که گاهی یک معنای غلط از آن ها اراده میشود وآن عبارت است از حادثه ای خوب و یا بد که خودبخود بدون اختیار ودخالت ما ویا چیزی بوجود می آید.دراصطلاح فلسفی ودر کتب فلسفی تحت عنوان صدفه واتفاق مورد بحث واقع می شود که آیا صدفه واتفاق واقعیت دارد یانه؟!
باید دانسته شود که یکی از ارکان فلسفی ، رکن علییت ومعلولییت است.ازنظر فلسفی وبحث های عقلی ، رابطه علییت در هر علت ومعلولی وجود دارد واگر این رابطه در پدیده ها برداشته شود نظام آنها از هم پاشیده می شود وبه اصطلاح آنارشیسم در عالم تکوین رخ می دهد که سر از تناقض واجتماع نقیضین وارتفاع نقیضین درمی آورد که از نظر عقلی وفلسفی هردوی آن محال است(البته این تعبیر آنارشیسم درعالم طبیعت از بنده است) اگر رابطه علییت برداشته شود معناش وبازگشتش این است که هرچیزی از هرچیزی ممکن است بوجود آید فرضا یک درخت سیب ممکن است بدون هیج دلیل خاصی هم سیب بیاورد وهم سنگ وهم سگ وهم ... بیاورد؟!!! و....
پس توجه کنیم که صدفه وشانس واقبال به معنایی که دربالا گفته شد در برابر رابطه علییت بین علت ومعلول قرار دارد ویک اصطلاحی هم معروف است که (تعرف الاشیاء باضدادها) دراینجا هم صدفه وشانس ضد رابطه علییت و پیوند علت ومعلولی است و وجود پیوند علت ومعلولی هم ضد صدفه وشانس است. پس نتیجه این میشود که چون درهمه پدیده ها چه خوب وچه بد باید پیوند وربط علییت بین علت ومعلول برقرار باشد لذا صدفه وشانس واتفاق که ضد آن است باطل خواهد بود....
واما اگر شانس به معنای این باشد که با علل ناپیدا ،حادثه واتفاق خوب یا بد برای کسی بوجود آید این نوع شانس وجود خارجی دارد چون منتسب به علل نامریی وناپیدا است. علل وعوامل تحقق هر پدیده ای هم گاهی پیداست وگاهی ناپیدا.
درپایان این نکته را هم یادآور میشوم که شانسی که غیرمعقول است واز نظر فلسفی رد شده اگر کسی باور به آن داشته باشد از (باب تلقین مثبت ویا منفی) اثرات خاص خودرا دارد نه از باب اینکه شانس باشد چون ثابت شد که شانس وصدفه واتفاقی که در ابتدای بحث مطرح شد ومعنا کردیم اساسا وجود خارجی ندارد.....
نگارش متن :سیداصغرسعادت میرقدیم
***نسیم معرفت***
به نام خدا
سوال:
در ایه 53 سوره احزاب قرآن می فرماید که کسی حق ندارد بعد از رحلت پیامبر با همسرانش ازدواج کند .....وَمَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا ? إِنَّ ذَ?لِکُمْ کَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمًا
ترجمه :
شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقا [ نباید ] زنانش را پس از [ رحلت] او به نکاح خود درآورید چرا که این [کار ] نزد خدا همواره [ گناهى ] بزرگ است .
آیا با این دستوری که در آیه آمده و ازدواج با همسران پیامبر ص را ممنوع کرده ، حق شخصی وحق انتخاب همسران پیامبر ص نادیده انگاشته نشده است؟!! آیا پیامبر ص(معاذالله) بااین دستور به همسرانش ظلم نکرده است ؟!!
آیا همسران پیامبر ص بااین دستور موافق بودند که بعد از او هرگز ازدواج نکنند؟! آیا خدای ناکرده این نوعی انحصار طلبی تلقی نمی شود؟ چرا باید همسران پیامبر ص بعد از او ازدواج نکنند؟!! و......
پاسخ :
اولا . پیامبر اسلام ص شخصیتی است که کتب آسمانی پیشین وعده آمدنش را داده بوده وحتی برخی ویژگی های او نیز درکتب آسمانی بیان شده بود. واین خبر های پیشین درکتب آسمانی در باره پیامبر ص نشان می دهد که ظهور پیامبر اسلام ص همراه با یک انقلاب وتحول جهانی خواهد بود و در واقع هم چنین شد وحضرت محمد ص با معجزه همیشه جاویدان خود ظهور کرد و با قرآن وسخنان وتعالیم حیاتبخش خود همه بشریت را به سوی سعادت وفلاح ورستگاری در دنیا وآخرت دعوت نمود.
ثانیا . در روش ومنش واخلاق و رفتار پیامبر ص چه قبل از رسالت وچه بعد از رسالت کوچکترین ضعف وکجی و وامر ناشایست مشاهده نشده است و تاریخ زندگی پیامبر ص به گواهی تاریخ نویسان معتبر ،سراسر نور ورحمت و برکت وخیر و... بوده
ثالثا . پیامبر اسلام ص قبل از رسالتش به عنوان جوان امین و راستگو ودرست کرداروبا عنوان امین در بین همه مردم زمانش معروف بوده واین نشان دهنده مقبولیت پیامبر ص در میان همه طوایف بوده (چه موحد وچه مشرک وبت پرست و...)و همه او را به عنوان یک انسان شریف وبزرگوار وامین ودرستکار قبول داشتند.
رابعا . پیامبر ص چه قبل از رسالت وچه بعد از رسالت درحق هیچ کسی ذره ای ظلم وستم وجفا روا نداشته است .
خامسا. بعد از اینکه پیامبر ص در سن چهل سالگی به مقام نبوت ورسالت رسید و آیات آسمانی در قالب قرآن کریم براو نازل شد در عمل بر فرامین الهی وآیات قرآنی ذره ای کوتاهی نورزید و رفتار و کردارش در زندگی شخصی واجتماعی وحکومتی و... مطابقت کامل با قرآن کریم داشت و براساس فرامین الهی عمل می کرد.
سادسا. حضرت محمد ص به عنوان پیامبر عظیم الشان اسلام و به عنوان یک شخصیت برجسته جهانی و به جهت اینکه نمونه خوبی ها وپاکی ها و کمالات وفضایل انسانی ودینی بوده ، ارتباط و همدمی با او یک افتخار و مدال برای دیگران محسوب می شد لذا یکی از افتخارات صحابی آن حضرت این بوده که می گفتند مدتی با پیامبر ص همراه و همدم بودند.
زنان پیامبر اسلام ص نیز کسانی بودند که همیشه افتخار می کردند که همسر رسولخدا ص هستند و هیچکدام از همسران آن حضرت تا پایان عمر شریف پیامبر ص لحظه ای از همسری با پیامبر ص پشیمان وناراحت نبودند وحتی زمانی که پیامبر ص طبق فرمان الهی در قرآن ،به همسرانش فرمود که هرکدام از شما که دوست دارید از من جدا شوید می توانید با دریافت هدیه ای از طرف من ، جدا شوید وطلاق بگیریدهیچکدام از آنها راضی به جدایی وطلاق نشدند و به همسری با رسولخدا ص افتخار می کردند ودر این مساله عایشه بیشتر اظهار علاقه مندی به همسری با پیامبر ص می کرد. همسران پیامبر ص با وجود اینکه آیه 53 سوره احزاب نازل شده بود و فرمان الهی را مبنی براینکه هیچ کس بعد از رحلت پیامبرص حق ندارد با همسران او که به عنوان(ام المومنین در آیه احزاب) از آنها یاد شده ازدواج کند ، شنیده بودند با این حال هیچکدام اظهار نگرانی نکردند و درخواست جدایی با پیامبر ص را مطرح نکردند واین مساله در تواریخ معتبر ثبت شده است. زنان پیامبر ص از روی اختیار و آگاهی وعلاقه این حکم خدا را (تحریم ازدواج با زنان پیامبر ص) پذیرفته بودند واجباری در کار نبود.
سابعا. براساس نقل معتبر عده ای قصدشان این بود که بعد از رحلت پیامبر ص با زنان آن حضرت ازدواج کنند و به اهداف ناپاک دنیایی خود برسند و از این طریق بتوانند ضربه ای به حیثیت وجایگاه پیامبر ص وخانواده او وارد کنند وبه اسرار داخلی بیت نبوت اطلاع یابند و امت اسلامی را دچار بحران های خاصی بنمایند که خداوند جهت حفظ حرمت وکرامت ومنزلت پیامبر ص و همسرانش آیه 53 سوره احزاب را نازل فرمود و نقشه های شوم آنها را برهم زد .
ثامنا . حضرت محمد ص که در همه فضایل انسانی و ارزش های الهی نمونه والگو بوده وبه اوج کمالات انسانی رسیده بود که در قرآن در باره اش آمده است :انک لعلی خلق عظیم. و عشق الهی در همه وجود وسیمای او موج می زد چگونه ممکن است که آلوده به امیال نفسانی وشهوانی باشد و تعدد زوجات او به دید نفسانی و شهوت انگیز تفسیر گردد؟!!! تمام کارهای پیامبر ص در همه حالات براساس عقل ومنطق و حکمت وفرمان الهی بود و ذره ای هوای نفس و وساوس شیطانی در او راه نداشت . او کسی است که قرآن در باره اش فرمود:.... ما ینطق عن الهوی. یعنی از روی هوی وهوس ومیل وخواهش نفسانی حرف نمی زد وسخن نمی گفت. کسی که به دلایل عقلی وشرعی، فعل وقول وسیره ومنشش برای همه حجت است چگونه ممکن است براساس هوی وهوس زنان متعدد اختیار کند و به شهوت پرستی متهم شود؟!! تعدد زوجات او براساس حکمت هایی بود که در جای خود مورد بررسی قرار گرفته است و اینکه می بینیم غیر از عایشه که جوان بوده بقیه همسران او بیوه بودند و سن بالا داشتند نشان می دهد که هدف پیامبر ص از تعدد زوجات به جهت اهداف پاک دیگری بوده . اگر خدای ناکرده پیامبر ص دنبال عیاشی وهوسرانی بود با منزلت و جایگاه والایی که در قوم خود از همه جهات داشت دسترسی به دختران زیبا وجوان (به گواهی تاریخ) برایش فراهم تر بوده وبسیار کسان بودند که آرزو داشتند که همسر حضرت محمد ص باشند اما ساحت مقدس وبلند پیامبر ص از چنین نسبت های پاک ومبری است .
تاسعا . پیامبری که به ریزترین وجزیی تربن مسایل توجه داردو حتی درباره ورود وخروج در باره مساجد سخن گفته وراهنمایی فرمودند و .... چگونه ممکن است که درباره زنان خود بعد از رحلتش برنامه ای نداشته باشد وآنها را به حال خود رها کند تا معاذالله به صورت گدایان وفقیران وبیچارگان زندگی نمایند. کسانی که چنین نسبت های ناروایی به پیامبر ص می دهند نه پیامبر ص راشناخته اند و نه همسران او را. همسران پیامبرص در زمان حیات آن حضرت محترمانه زیستند وبعد از رحلت پیامبر ص نیز به عنوان همسران پیامبر ص و ام المومنین مورد احترام همه اصحاب ومردم بودند وآبرومندانه در دنیا زندگی کردند.
زنان پیامبر ص وظیفه وتکلیف و برنامه خودشان را بعد از رحلت آن حضرت به خوبی می دانستند واگر یکی از آنها در برخی حوادث ناگوار تاریخی دچار اغوا شد هیچ عیب ونقصی در پیامبر ص ایجاد نمی کند و مشکل در عدم پایبندی به سفارشات وتوصیه های پیامبر ص بود..
درپایان متذکر می شوم که نسبت های ناروایی که گاهی در رابطه با تحریم ازدواج همسران آن حضرت ، به پیامبر ص می دهند یا از روی کینه وعداوت ودشمنی است ویا از روی جهالت ونادانی وعدم شناخت درست از زندگی پیامبر اسلام است.
نگارش متن :سیداصغر سعادت میرقدیم
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
**من از گفتن حقیقت خسته نخواهم شد.(مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای)
بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی
در آستانهى سالروز قیام بیستونهم بهمن 1356 مردم تبریز
بسماللهالرّحمنالرّحیم(1)
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّدٍ و آله الطّاهرین.
خوشامد عرض میکنم به همهی برادران و خواهران عزیز، مخصوصاً به خانوادههای معزّز شهیدان، علمای محترم، مسئولین محترم، آحاد مردم و جوانان عزیزی که این راه طولانی را پیمودید و امروز فضای حسینیّهی ما را معطّر کردید به عطر ایمان و شور و انگیزهای که مخصوص شما است؛ این سلام درواقع به همهی مردم تبریز و به همهی مردم آذربایجان است.
***نسیم معرفت***
حقیقتاً روز بیستونهم بهمن در هر سال برای ما -یعنی برای این حقیر- یک روز شیرین و مطلوب است و از نزدیک تجدید خاطره میکنیم با آنچه همواره از مردم عزیز آذربایجان و مردم تبریز دیدهایم و احساس کردهایم و آگاهیم؛ یعنی همان شور و انگیزه و ایمان و نشاط و بیداری. حُسن بزرگ یک مجموعه از مردم این است که آگاه باشند، بیدار باشند، ثابتقدم باشند، در فعّالیّت خود دارای ابتکار باشند، راه را بشناسند، از خطرات راه واهمه نکنند و پیش بروند، که اینها همه در شما مردم عزیز آذربایجان و مردم تبریز هست و دیده شده و مکرّراً تجربه شده است؛ خدا را شکر میکنیم. حقیقتاً بنده وقتی میبینم این شور و احساس و این گفتارها و بیانهای حاکی از ایمانِ عمیق و پرشور را، خدا را سپاس میگزارم، خدا را شکر میکنم؛ اینها نشانهی نصرت الهی است. خداوند متعال در قرآن به پیغمبرش میفرماید: هُوَ الَّذی اَیَّدَکَ بِنَصرِه وَ بِالمُؤمِنین؛(2) خداوند تو را با نصرت خود و بهوسیلهی عزم و اراده و دستهای نیرومند مؤمنان و گامهای ثابت مؤمنان کمک کرد؛ نقش مؤمنین این است. نقش شما جوانها، شما مردم عزیز و پُرانگیزه یک چنین نقش عظیمی است که خدا در قرآن بیان میکند.
روز بیستونهم بهمن یک روز فراموشنشدنی است؛ البتّه مردم آذربایجان و مردم تبریز، روزهای فراموشنشدنی بسیاری دارند و مخصوص روز بیستونهم بهمن نیست. در تاریخ معاصر ما، در تاریخ نزدیک به ما و در دوران مشروطه، قبل از مشروطه، بعد از مشروطه، روزهایی هست که هرکدام از آنها اگر تبیین بشود، توصیف بشود، مایهی افتخار یک ملّت است؛ اینها مال شما است، مال آذربایجان است و مال تبریز است. البتّه ما کمکاری داریم؛ این حرکتهای عظیم مردمی باید در رشتههای گوناگون هنری و تبیینی و تبلیغی باز بشود، گفته بشود، تکرار بشود؛ ما یک مقداری در این زمینهها انصافاً کمکار هستیم. لکن بیستونهم بهمن، آنقدر زنده هست که هرچه هم کمکاری داشته باشیم، جلوهی آن کم نمیشود؛ اگر نگوییم روزبهروز بیشتر میشود. مردم تبریز یک حرکتی در روز بیستونهم بهمن انجام دادهاند که نقش آن در بیداری ملّت ایران و در حرکت عظیم ملّت ایران، یک نقش استثنائی بود.
خب، بحمدالله مردم آذربایجان متوقّف هم نشدهاند؛ در طول سالهای متمادی -از سال 56 تا امروز که از آن روز تا حالا 38 سال، 39 سال میگذرد؛ در تمام این مدّت- این مردم در صفوف مقدّم جهاد و مبارزه و ایستادگی و فعّالیّت حضور داشتهاند؛ اینها ارزش است؛ این همان چیزی است که این ملّت احتیاج دارد، این همان چیزی است که آیندهی کشور وابستهی به آن است.
در مورد بیستودوّم بهمن هم، عین همین قضیّه صادق است؛ بیستودوّم بهمن باید روزبهروز، سالبهسال زندهتر، درخشانتر و برجستهتر شود؛ این نیاز کشور ما است. و من لازم است که از اعماق دل تشکّر کنم از ملّت بزرگ ایران بهخاطر حماسهای که امسال در بیستودوّم بهمن آفریدند. مراکزی که جمعیّتها را تخمین میزنند -تخمینهای نزدیک به واقع- برای من گزارش آوردند که امسال جمعیّت، تقریباً در همهی شهرهای کشور بهمیزان قابل توجّهی بیش از سال گذشته بود؛ در تبریز شما، یک درصدِ بالایی بیش از سال گذشته بود؛ در بعضی از شهرهای دیگر [هم] همینجور؛ اینها را مراکز مسئول و مرجعِ این کار برآورد میکنند و به ما گزارش میکنند. این خیلی مهم است، این خیلی باارزش است؛ این نشاندهندهی این است که مردم در عزم راسخ خود، اندکی خلل ایجاد نکردند؛ آنهم در موقعیّتی که قدرتهای مسلّط جهانی، قدرتهای ظالم و مستکبر عالم که متوجّه ایران اسلامی هستند، همهی تلاش خودشان را به کار میبرند که انقلاب را از یادِ مردم ببرند، یا بکلّی به فراموشی بسپرند یا آن را ضعیف کنند و کمرنگ کنند در ذهن مردم. این تلاشی است که امروز دارد با جدّیّت از سوی قدرتهای عالم دنبال میشود و در یکچنین شرایطی ملّت ایران درست عکس آنچه آنها میخواهند عمل میکند و پُرشورتر از هر سال، این مراسم را انجام میدهد.
خب، جشن انقلاب بر شما مردم مبارک باد و بحمدالله مبارک شد؛ جشن بیستودوّم بهمن یک جشن عمومی بود در سرتاسر کشور. من قبل از بیستودوّم بهمن عرض کردم که ما دو عید در پیشِرو داریم:(3) یکی عید انقلاب است که بیستودوّم بهمن بود، یکی عید انتخابات است؛ انتخابات هم عید بزرگی است برای کشور. ما دربارهی انتخابات خیلی حرف زدیم؛ نه این انتخابات هفتهی آینده، در کلّ انتخاباتها در سراسر کشور، در طول زمان آنچه لازم است عرض کردهایم، باز هم عرض خواهیم کرد و باز هم خواهیم گفت. بنده از گفتن حقیقت خسته و ملول نخواهم شد و میگویم برای مردم آنچه لازم است انشاءالله.
انقلاب اسلامی دوران تحقیر ملّت ایران را خاتمه داد؛ قبلاً ملّت ایران بهوسیلهی بیگانگان و قدرتها تحقیر میشد؛ تحقیر علمی میشد، تحقیر سیاسی میشد، تحقیر اجتماعی میشد. آنچه را قدرتهای مسلّط و عمدتاً آمریکا در این سالهای آخر مایل بودند، به سران رژیم پهلوی دیکته میکردند و آنها هم عیناً همان را عمل میکردند؛ قبل از آمریکا هم انگلیسیها این نقش را در کشور ایفا میکردند؛ انقلاب اسلامی آمد این تحقیر غیر قابل تحمّل را برطرف کرد و به کشور و به ملّت عزّت داد، استقلال داد و انسانیّت او را مطرح کرد. وقتی یک ملّت احساس هویّت کرد، آنوقت استعدادها در او شکوفا میشود و شد؛ استعدادها شکوفا شد، کشور پیشرفت کرد. امروز کشور در ردیف عزّتمندترین کشورهای دنیا است؛ ملّت ایران جزو آبرومندترین ملّتهای دنیا است در چشم دشمنان خود، چه برسد به دوستان؛ این برای دشمنان ما قابل تحمّل نیست. این برای آمریکا که یک روزی اینجا مثل حیاطِ خلوتش بود و برای رژیم صهیونیستی که اینجا یک روز آرامشگاهش بود و میآمدند اینجا استراحت میکردند، غیر قابل تحمّل است؛ برای دشمنان ملّت ایران اینکه یک ملّتی صریحاً بِایستد و بدون هیچگونه ملاحظهای نظرات قاطع خود را علیه استکبار بیان بکند و به دیگر ملّتها جرئت بدهد، قابل تحمّل نیست، لذا هرچه میتوانند دارند تلاش میکنند. این تلاش دشمن تا کِی ادامه خواهد داشت؟ تا وقتیکه شما ملّت ایران به آنچنان قدرتی دست پیدا کنید که بتوانید آنها را مأیوس کنید؛ همهی تلاش دشمن مصروف این میشود که مانع رسیدن شما به این مرحله بشود. همهی دعواهایی که شما ملاحظه کردید بر سر مسئلهی هستهای راه انداختند، حرفهایی که در باب حقوق بشر میزنند، تهدیدهایی که میکنند، تحریمهایی که کردند و باز هم تهدید میکنند که تحریم میکنیم، برای این است که این ملّت را در این راهی که پُرشتاب دارد حرکت میکند، از شتاب بیندازند و آن را متوقّف کنند؛ البتّه انگیزهی ملّت ایران انگیزهای است که با این چیزها کم نخواهد شد، کمرنگ نخواهد شد.
خب، مسئلهی انتخابات در پیش است؛ من چیزهایی را که میبینم، چیزهایی را که احساس میکنم، باید با ملّت عزیزمان در میان بگذارم. بعضی از حرفها را باید به مسئولین محترم بگویم و میگویم، بعضی از حرفها را باید افکار عمومی ملّتمان مورد توجّه قرار بدهند و من وظیفه دارم آنها را به ملّتمان عرض بکنم: دشمن درصدد آن است که افکار عمومی ما را از اهداف خود و نیّات پلید خود غافل نگه دارد؛ برنامههایی را میچینند، قطعات جداگانهای را در جاهای مختلف تدارک میبینند تا این قطعات را به هم وصل کنند، آنوقت آن نقشه و توطئهی اصلی آنها تحقّق پیدا کند؛ ما باید نگذاریم. چه کسی باید نگذارد؟ ملّت. کشور مال شما است، کشور مال ملّت است، صاحب کشور، ملّت عزیز ما است؛ او باید نگذارد؛ منتها امثال این حقیر هم وظیفه داریم که ملّت عزیز را آگاه کنیم. من میبینم که در زمینهی انتخابات، دشمنان دارند تلاش میکنند؛ میخواهند انتخابات آنجوری که آنها میخواهند برگزار بشود. البتّه تهِ دلشان این بود که انتخابات برگزار نشود؛ چند سال قبل از این در یک دورهای تلاش هم کردند که بلکه بتوانند کاری کنند که انتخابات برگزار نشود؛ خدای متعال نگذاشت؛ از آن مأیوسند و میدانند که سعی آنها برای متوقّف کردن انتخابات کشور به جایی نخواهد رسید، لذا میخواهند اِعمال نفوذ کنند در انتخابات و هرجور میتوانند انتخابات را خراب کنند؛ مردم باید آگاه باشند و نقطهی مقابل آنچه آنها میخواهند، عمل کنند.
یکی از کارهایی که آنها امروز بجد دنبال میکنند این است که شورای نگهبان را تخریب کنند؛ ببینید برادران و خواهران عزیز! تخریب شورای نگهبان معنا دارد. آمریکاییها از اوّل انقلاب با چند نقطهی اساسی در کشور و در نظام جمهوری اسلامی بشدّت مخالف بودند که یکیاش شورای نگهبان بود؛ سعی کردند، تلاش کردند و از بعضی افراد داخلی غافل و بیتوجّه هم سوءاستفاده کردند بلکه بتوانند بساط شورای نگهبان را جمع کنند -البتّه نتوانستند و نمیتوانند- حالا درصددند تصمیمهای شورای نگهبان را زیر سؤال ببرند. معنای این کار چیست؟ جوانهای عزیز ما به این درست توجّه کنند؛ وقتی تصمیمهای شورای نگهبان زیر سؤال رفت و ادّعا شد که اینها غیر قانونی است، معنایش چیست؟ معنایش این است که انتخاباتی که پیش رو است، غیر قانونی است؛ وقتی انتخابات غیر قانونی شد، برخلاف قانون شد، نتیجهاش چیست؟ نتیجهاش این است مجلسی که بر اساس این انتخابات تشکیل خواهد شد، غیر قانونی است؛ معنای غیر قانونی بودن مجلس این است که در طول چهار سال هر قانونی که در این مجلس بگذرد، اعتبار ندارد و بیاعتبار است؛ یعنی کشور را چهار سال در خلأ مجلس و خلأ قانون نگه داشتن؛ معنای تخریب شورای نگهبان این است و دشمن این را میخواهد. البتّه آنکسانی که با دشمن در داخل همصدایی میکنند، بیشترشان ملتفت نیستند چهکار میکنند. من متّهم نمیکنم کسی را به خیانت؛ ملتفت نیستند، توجّه ندارند امّا واقع قضیّه این است. تخریب شورای نگهبان، اینکه شورای نگهبان را ما زیر سؤال ببریم و بگوییم که تصمیمگیریهایشان برخلاف قانون بوده است، تخریب شورای نگهبان نیست، تخریب انتخابات است، تخریب مجلس است، تخریب چهار سال قانونگذاری در مجلس است؛ دنبال این هستند. ببینید، نقشه را چه زیرکانه میکشند. این را من باید به افکار عمومی بگویم؛ افکار عمومی باید بدانند این را؛ آنکسی که علیه شورای نگهبان حرف میزند، خودش ملتفت نیست و توجّه ندارد که چهکار دارد میکند امّا کار این است. تلاش دشمن متمرکز است بر اینکه جمهوری اسلامی را از مردمسالاری دینی -این پدیدهی بینظیر، این پدیدهی بدیع، این پدیدهی جذّاب برای ملّتهای مسلمان- محروم کنند؛ تلاششان این است. اگر میتوانستند انتخابات را متوقّف میکردند که نتوانستند و نخواهند توانست؛ اگر میتوانستند شورای نگهبان را از بین میبردند یا نظارت او را بیاثر میکردند که نتوانستند. حالا که نتوانستند، به این راهها متوسّل شدند، از این راهها دارند وارد میشوند؛ باید حواسمان جمع باشد.
مجلس خیلی مهم است؛ مجلس شورای اسلامی جایگاه بسیار با اهمیّتی است. چرا؟ چون مجلس ریلگذار حرکتِ دولت است. دولتها را در نظر بگیرید مثل یک قطاری که بر روی یک ریلی باید حرکت کنند؛ این ریل را مجلس شورای اسلامی با قوانین خود میگذارد. البتّه در گذاشتن قانون، دولت و مجلس همکاری میکنند؛ دولت لایحه میدهد، مجلس لایحه را کم و زیاد میکنند، اصلاح میکنند، تصویب میکنند. این ریل گذاشته میشود و دولت باید روی این ریل حرکت بکند. اگر چنانچه مجلس به دنبال رفاه مردم، عدالت اجتماعی، گشایش اقتصادی، به دنبال پیشرفت علم، پیشرفت فنّاوری، به دنبال عزّت ملّی و استقلال ملّت باشد، ریلگذاری او به سمت این هدفها خواهد بود؛ اگر مجلس مرعوب غرب باشد، مرعوب آمریکا باشد، دنبال حاکمیّت جریان اشرافیگری باشد، ریلگذاری او در این جهتها خواهد بود؛ کشور را بدبخت خواهند کرد. اهمّیّت مجلس اینها است؛ اینها چیز کمی است؟ اهمّیّت مجلس همانطور که امام فرمودند به این است که در رأس امور است.(4) معنای «رأس امور» این نیست که در سلسلهمراتب اجرائی، مجلس نقشی دارد یا نمایندهی مجلس نقشی دارد؛ نه، مجلس در سلسلهی مراتب اجرائی هیچ نقشی ندارد؛ دستگاه عظیم دولت است که اجرا میکند، امّا مجلس تعیینکنندهی مسیر است، مسیر را معیّن میکند؛ دولتها موظّفند و مجبورند برطبق قانون که در این مسیر حرکت کنند؛ روی این ریل حرکت کنند. خب، این ریل را چه کسی بنا است بگذارد؟ چه کسی بنا است این ریلکشی را بکند؟ به کدام سمت بنا است این ریل گذاشته بشود؟ این است که اهمّیّت نمایندگی مجلس و نمایندگان مجلس را روشن میکند. خب، البتّه دشمن همهجور کاری انجام میدهد. این مربوط به مجلس شورای اسلامی بود.
مجلس خبرگان از لحاظ اهمّیّت اصولی و اساسی و زیربنائی از این هم مهمتر است. مجلس خبرگان به مسائل جاری کشور کاری ندارد امّا مسئلهی تعیین رهبری است. چه کسی را رهبر خواهند کرد، چه کسی بنا است تصمیمگیر و سیاستگذار اصلی کشور باشد؟ این بستگی دارد به اینکه در مجلس خبرگان چه کسانی باشند. مجلس خبرگان آن مجلسی است که در وقت لازم رهبر را معیّن میکند؛ اگر مردمی باشند دلبستهی به انقلاب، دلباختهی ملّت، آگاه از توطئههای دشمن، ایستاده و پایدار در مقابل دشمن یکجور عمل میکنند، اگر خدای نکرده این چیزها نباشد، جور دیگری عمل میکنند. لذا الان دشمن بر روی مجلس خبرگان هم حسّاس است.
رادیوی انگلیسی دارد به مردم تهران دستورالعمل میدهد به فلانی رأی بدهید، به فلانی رأی ندهید! معنای این چیست؟ انگلیسیها دلشان تنگ شده برای دخالت کردن در ایران. یک روزی بود که پادشاه کشور وقتی میخواست تصمیم مهمّی بگیرد، سفیر انگلیس را صدا میکرد و از او میپرسید که این کار را بکنم یا نکنم. انگلیسها یک روزی اینجور در امور کشور دخالت میکردند؛ بعد هم آمریکاییها، یک مدّتی هم هر دو؛ امروز این دستها قطع شده است؛ امروز جلوی این دخالتها گرفته شده است به برکت انقلاب، به برکت بیداری مردم؛ دلشان تنگ شده، حالا از راه رادیو به مردم دارند دستور میدهند به فلانی رأی بدهید، به فلانی رأی ندهید. اینکه ما عرض میکنیم در انتخابات، مردم با بصیرت، با آگاهی، با دانایی وارد بشوند، بهخاطر این است؛ بدانند دشمن چه میخواهد؛ وقتی شما دانستی دشمن چه میخواهد، عکس او عمل میکنی؛ معلوم است. اهمّیّت این انتخابات بهخاطر این است که این انتخابات مثل همین راهپیمایی چند روز قبل -بیستودوّم بهمن- مظهر بیداری ملّت ایران است، مظهر دفاع از انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی است، مظهر دفاع از استقلال کشور است، مظهر دفاع از عزّت ملّی است. اینکه بنده به همهی ملّت ایران عرض میکنم که حضور پیدا کنید، شرکت کنید، اعلام نظر کنید بهخاطر این است؛ مسئله مهم است.
دشمنان ما دشمنان بیپروایی هستند؛ در رأس آنها شبکهی خطرناک و دور از انسانیّت صهیونیستی است که بر دولتها و بر قدرتهای غربی تسلّط دارند؛ بخصوص بر آمریکاییها. شبکهی صهیونیستی- نه رژیم صهیونیستی؛ خود رژیم صهیونیستی یک گوشهای از مجموعهی استکبار آمریکایی است - که تجّارند، پولدارهای درجهی یک دنیایند، تبلیغات دنیا دست اینها است، بانکهای دنیا دست اینها است، متأسّفانه بر بسیاری از کشورها مسلّطند؛ بر دولت آمریکا مسلّطند، بر سیاست آمریکا مسلّطند، بر سیاست بسیاری از کشورهای اروپایی مسلّطند؛ در مقابل اینها باید بیدار بود. آمریکاییها طبق نظر آنها عمل میکنند، برطبقِ میل آنها عمل میکنند.
الان بر سر همین قضیّهی هستهای و این مذاکرات هستهای -که خب حرفها گفته شد، مطالب گفته شد و این جریان طولانی انجام گرفت- همین دو روز قبل از این، مجدّداً بار دیگر یک مسئول آمریکایی گفت ما کاری میکنیم که سرمایهداران و سرمایهگذاران بزرگ دنیا جرئت نکنند بروند ایران سرمایهگذاری کنند. دشمنی را میبینید! آمریکا این است. یکی از هدفهای کسانی که دنبال این مذاکرات بودند -و انصافاً هم تلاش کردند و زحمت کشیدند؛ این کسانی که این مذاکرات را انجام دادند، حقیقتاً زحمت کشیدند، عرق ریختند، واقعاً صرف وقت کردند- گشایش اقتصادی با سرمایهگذاری خارجیها بود؛ [امّا] امروز آمریکاییها جلوی همین را میگیرند. چندین بار تا حالا گفتهاند؛ باز دیروز پریروز، دو سه روز قبل از این، یکی دیگرشان مجدّداً گفت ما کاری میکنیم که سرمایهگذارها جرئت نکنند بروند ایران سرمایهگذاری کنند. اینکه بنده ده بار گفتم به آمریکاییها نمیشود اعتماد کرد، معنایش این است؛ اینکه میگوییم اینها غیر قابل اعتمادند، معنایش این است.
سیاستمداران آمریکایی اعتراض میکنند که چرا در راهپیماییهای ایران و در اجتماعات ایران، مردم میگویند «مرگ بر آمریکا». خب [وقتی] شما اینجوری عمل میکنید، میخواهید مردم ایران چه بگویند؟ این گذشتهی شما است، این سابقهی شما است، این [هم] رفتار امروز شما است. دشمنی شما حتّی بدون پردهپوشی است. بله، در دیدارهای خصوصی لبخند میزنند، دست میدهند، حرفهای چربونرم میزنند، زبان خوش به کار میبرند؛ [امّا] این مربوط به دیپلماسی دیدارهای خصوصی است؛ اهمّیّتی ندارد، ارزشی ندارد، تأثیری در واقعیّت ندارد. واقعیّت این است که قرارداد را ببندند، مذاکرات را بکنند، دو سال چکوچانه بزنند، بعد که قضایا تمام شد بگویند حالا ما نمیگذاریم، و تهدید کنند که میخواهیم تحریم جدید بگذاریم برای اینکه سرمایهگذار خارجی بترسد، واهمه کند و نزدیک نیاید؛ تصریح هم میکنند به این! آمریکا این است؛ در مقابل این دشمن نمیشود انسان چشم خود را ببندد، نمیشود انسان حمل بر صحّت بکند. این [دربارهی] وفای به عهدشان و قابل اعتماد نبودنشان. ملّت عزیز ایران! طرف شما یک چنین عنصری است؛ بیدار باید بود، هشیار باید بود. ما نمیخواهیم برای خودمان دردسر بیخودی درست کنیم؛ بعضیها نگویند شما مدام آمریکا را وادار میکنید و تحریک میکنید؛ نه، آمریکا تحریک نمیخواهد، آمریکا دشمن است. آمریکا یک روز صاحب ایران بوده است، انقلاب آمده این [کشور] را از دستش بیرون آورده است؛ از پا نمیخواهد بنشیند تا وقتیکه دوباره خودش را مسلّط بکند. آمریکا این است.
علاج کار کشور عبارت است از بیداری مردم، حفظ انگیزههای ایمانی مردم، بهکار گرفتن جوانان پُرانگیزه و مؤمن، و تقویت درونی کشور؛ این تنها راه است. ملّت ایران باید از درون قوی بشود؛ اقتصادش قوی بشود، علمش قوی بشود، دستگاههای مدیریّتیاش قوی بشود و بالاتر از همه، ایمانش روزبهروز قویتر بشود. این راه علاج است؛ این همان راهی است که تا امروز ملّت ایران رفته است. و دشمنانی میخواستند این انقلاب را، آن روزی که یک نهال باریکی بود از زمین بکَنند و نابود کنند و نتوانستند، امروز همان نهال باریک تبدیل شده است به یک درخت تناور: کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ اَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فِی السَّمآءِ * تُؤتی اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها؛(5) امروز انقلاب این است. امروز دشمن غلط میکند که به فکر برافکندن انقلاب باشد. مردم اتّحاد خودشان را حفظ کنند، یکپارچگی خودشان را حفظ کنند، یکصدایی خودشان را در دفاع از انقلاب و اصول انقلاب و آرمانهای انقلاب حفظ کنند؛ مسئولین محترم کشور که علاقهمند به سرنوشت این کشورند، کار را بهخاطر خدا و برای رضای خدا برای مردم انجام بدهند؛ به نیروهای داخلی اعتماد کنند و تکیه کنند.
البتّه ما گفتهایم اقتصاد مقاوتی درونزا و برونگرا است. من هیچوقت نگفتم دُور کشور حصار بکشیم، امّا این درونزایی را فراموش نکنید؛ اگر اقتصاد ملّی از درون نجوشد و فوَران نکند، به جایی نخواهد رسید. بله، تعامل با دنیا در زمینههای اقتصادی خیلی خوب است امّا تعامل هوشمندانه و تعاملی که معنایش درونزایی اقتصاد باشد. راهش این است که ملّت بِایستد، مسئولین بِایستند و آگاهانه و هوشیارانه حرکت کنند. جوانهای عزیز! به توفیق الهی و به فضل الهی، شماها خواهید دید آن روزی را که آمریکا و بزرگتر از آمریکا و همهی متّحدین آمریکا، در قبال جمهوری اسلامی ایران هیچ غلطی نخواهند توانست بکنند.
خداوندا! رحمت و لطف خودت را بر این ملّت عزیز نازل کن. پروردگارا! این انگیزهها، این ایمانها و این شور معنوی فراوان را روزبهروز در این کشور افزایش بده. از شما برادران و خواهران عزیز تشکّر میکنم. به همهی مردم عزیز آذربایجان و مردم تبریز هم سلام میرسانم؛ مَندَنده سلام یِئتیرون.
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=32331
1) در ابتدای این دیدار، آیتالله محسن مجتهدشبستری (نمایندهی ولیّفقیه در استان) مطالبی ارائه کرد.
2) سورهی انفال، بخشی از آیهی 62
3) بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران (1394/11/19)
4) صحیفهی امام، ج 17، ص 115
5) سورهی ابراهیم، بخشی از آیات 24 و 25؛ «... مانند درختی پاک است که ریشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است؛ میوهاش را هر دم به اذن پروردگارش میدهد ...»
.: Weblog Themes By Pichak :.