سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شناخت حق یک نعمت الهی است+وبلاگ روستای سادات محله لاهیجان

نتیجه تصویری برای حق وباطل

***نسیم معرفت***

 
به نام خدا

شناخت حق یک نعمت الهی است

در بخشی از دعای افتتاح چنین آمده است

....اللَّهُمَّ مَا عَرَّفْتَنَا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْنَاهُ وَ مَا قَصُرْنَا عَنْهُ فَبَلِّغْنَاهُ ..

... خدایا ما را به آنچه از حق به ما شناساندی وادار و ما را به آن مقدار از حق که به آن نرسیدیم برسان ...

برای کلمه حق در لغت  ،معانی گوناگونی ذکر شده که عبارتند از :  ثابت و استوار - موجود ثابت و پابرجا-  کمال - کمال مطلق - کار حتمی و قطعی و واقع شدنی-عَدل و عدالت-  سلطنت - قطع و یقین - تدبیر - نصیب وبهره و منفعت-  مال و دارایی . در کتاب لِسانُ العَرَب درباره معنای کلمه حق چنین آمده است : اَلحَقُّ نَقیضُ الباطِل . یعنی حق نقیض و ضد و مقابل باطل است.  البته به نظر می رسد که منظور از نقیض در اینجا به معنای عام و اعم است نه معنای اصطلاحی منطقی(نَقیضُ کُلِّ  شَئِِ رَفعُهُ ) که در منطق آمده است . مراد صاحبِ کتاب لِسانُ العَرَب از این عبارت : اَلحَقُّ نَقیضُ الباطِل ، نظر مصداقی و واقعیت خارجی و ظهور و بروز عینی حق است به  این معنا که حق پایدار است و باطل ناپایدار لذا حق وباطل نقیض و یا ضد هم هستند.  کلمه حق در علوم و اصطلاحات مختلف ( اصطلاح فقهی و حقوقی و کلامی و فلسفی و عرفانی و منطقی و لغوی و...)  بکار گرفته می شود و معناهای مختلفی دارند ولی نقطه مشترک همه آن ها همان معنای ثُبوت است لکن این ثبوت به اَشکال مختلف ظهور پیدا می کند .مثلا حق در اصطلاح فقه وحقوق  به معنای ثبوتِ اختصاص و سلطه و سلطنت و تسلُّط  نسبت به یک چیزی است. مثلا آقای زید نسبت به فلان شئ حق دارد یعنی این شئ مال اوست و اختصاص به او دارد  و او مالکیت و تسلط و سلطنت بر آن دارد و.... در منطق که بحث از قضایا می شود  به قضیه صادقه ، حق گفته می شود . یعنی این قضیه مطابِق با واقع و خارج بالمعنی الاعم ( ذهن و خارج از ذهن و نفس الأمر )  است به عبارت دیگر این قضیه ، ثبوت و واقعیت خارجی و نفس الأمری دارد و در مقابل به قضیه که مطابق با واقع نباشد قضیه کاذبه و غیر حَقَّه گویند .  در مباحث کلامی به عقیده درست و استوار که مُستظهَر به براهین مُتقنِ عقلی است حق گفته می شود و مقابل آن را باطل گویند  و در عرفان که از اوج بالای معرفتی و شهودی  برخوردار است به  وجودِ صِرف و  بَحت و محض ، حق گویند و به موجودی که که عینیت او  وجود و ثبوتِ محض باشد و هیچ نقصی وباطلی در آن راه نداشته باشد  حق می گویند و خداوند تبارک و تعالی عین حق است.  پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) در یک وقتی نیم مصرعی از  شعر معروف لَبید از شعرای عصرجاهلیت را خواند . لَبید بن اَبی رَبیعة بن مالِک شعر معروفی دارد که محتوایش آن است که هیج مؤثِّری در عالم هستی به غیر از الله نیست و هرچیزی به غیر از خدا فانی شدنی است . و این در واقع اشاره به یکی از مراتب توحید است که به نام  توحید افعالی در علم کلام و... ذکرشده است و کلمه لاحَولَ و لاقُوّه إلاَّ بِالله نیز ناظر به توحید افعالی می باشد.توحید مراتبی دارد که عبارتند از:1-توحید در ذات 2- توحید در صفات 3- توحید در افعال 4-توحید در عبادت که هرکدام از آنها در علم کلام مورد بحث قرار گرفته وتبیین شده است.
 پیامبر اسلام (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ)  نیم مصرعِ اول (أَلَا کُلُّ شَیْ‏ءٍ مَا خَلَا اللَّهَ بَاطِلٌ)  از شعر لَبید را خواند وبعد فرمود:
أَصْدَقُ‏ کَلِمَةٍ قَالَتْهَا الْعَرَبُ کَلِمَةُ لَبِیدٍ.  یعنی صادق ترین شعری  که عرب جاهلی  سروده است،   شعر وسخن لَبید است.

بیت کامل شعر لَبید چنین است:

أَلَا کُلُّ شَیْ‏ءٍ مَا خَلَا اللَّهَ بَاطِلٌ ** وَ کُلُ‏ نَعِیمٍ‏ لَا مَحَالَةَ زَائِلٌ .  هر چیزی غیر از الله باطل است(یعنی غیر خدا مؤثر حقیقی و مستقل نیست) و هر نعمتی به ناچار از بین رفتنی و باطل  و فانی است. (بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج67، ص295.)
عرفاء وحُکماء نیز اصطلاحی دارند مبنی براینکه : لامُؤثِّرَ فِی الوُجُودِ اِلاّللهُ یعنی هیج مؤثر حقیقی در عالم هستی به غیر از الله وجود ندارد.

پس  کلمه حق در اصطلاحات و علوم مختلف معانی مختلفی دارد که نقطه مشترک همه آن ها ثُبوت است . در بحث های فلسفی به چیزی حق گویند که وجود و عینیت خارجی بالمعنی الاعم ( ذهن و خارج از ذهن و نفس الأمر ) داشته باشد و به عبارت دیگر هرچیزی که دارای اثر باشد حق است و هر وجودی دارای اثر است حتی وجود ذهنی که از مباحث مهم فلسفی است آن هم دارای اثر خاص خودش می باشد . و به اصطلاح : وُجُودُ کُلِّ شَئِِ بِحَسَبِهِ  یعنی وجود هرچیزی به حَسَب خودش است .وجود در یک تقسیمی بر پنج قسم است : 1- وجود خارجی(خارج از ذهن)  ویا وجود عینی و حقیقی 2- وجود ذهنی 3- وجود کَتبی و نوشتاری « نوشتار هم وجودی دارد» 4- وجود لفظی « کلام و لفظ هم سهمی از وجود دارد»  5- وجود و تحقُّقِ نفس الأَمری . همه این اقسام وجود در حدِّخود دارای اثر خاص خود می باشد .
باز بعضی ها در تعریف حق گفته اند که حق  عبارت از چیزی که مطابِق با نَفسُ الأَمر باشد . حالا نَفسُ الأمر چیست و چطور شناخته می شود این خودش یک توضیح مفصل می طلبد که مجال تبیین آن در اینجا نیست .  با توجه به توضیحی که درباره حق داده شد  آنگاه وقتی که ما براساس آموزه های دینی و قرآنی و نیز براساس دعای عدیله می گوییم قرآن حق است ، نبوت و امامت حق است ، قیامت و حساب و کتاب حق است ، سؤال نَکیر و مُنکر حق است ، قبر و قیامت حق است ....  تا حدی معنی و مفهوم حق برای ما روشن می گردد .  برخی مفاهیم را ما می توانیم از راه تقابُل درک کنیم که می گویند : تُعرَفُ الأَشیاءُ بِأضدادِها.  شب در مقابل روز  و صدق در برابر دروغ  و   روشنی در برابر تاریکی  و  وجود در برابر عدم و   حق در برابر باطل قرار دارد و می توان از راه تقابل به معنا و مفهوم و حقیقت هر یک رسید .   در امور دینی و قرآنی  با مسأله حق و باطل بسیار برخورد می کنیم .  فلان عقیده باطل است. فلان عقیده حق است . با توجه به توضیحات داده شده درباره مفهوم و معنای حق ، این مسأله نیز تاحدی برای ما روشن می گردد  که مراد از عقیده حق  و راه حق و ... چیست ؟ البته در رابطه با تعریف حق و اقسام حق و ماهیت و حقیقت حق بحث ها و مطالب گسترده ای می باشد که در این مجال نمی گنجد .
در بخشی از دعای افتتاح  به خداوند عرضه می داریم :...اللَّهُمَّ مَا عَرَّفْتَنَا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْنَاهُ وَ مَا قَصُرْنَا عَنْهُ فَبَلِّغْنَاهُ .. خدایا آنچه از حق به ما شناساندی پس تحملش را به ما عنایت فرما و آنچه را که قصور داریم نسبت به حق ، ما را به آن ( مرتبه حق) برسان .
منظور از شناساندن حق در این فقره از دعای افتتاح صِرفا به معنای شناساندن مفهومی نیست بلکه مراد از آن رسیدن و ادارک و معرفت واقعی و وجدانی و  معرفت شهودی  به عینیت و واقعیت حق و تسلیم در برابر آن  است. شناخت و معرفت  حق یک نعمت و تحفه الهی است که باید بابت این نعمت سپاسگزار و شکرگزار حضرت حق باشیم و از خدا بخواهیم که ظرفیت درک حق و مراتب حق و تحمل آن را در ما زیاد فرماید.  در روایتی از علی علیه السلام  وارد شده است که حق ، در ظاهر ثقیل است  ولی در واقع گوارا   و باطل در ظاهر خفیف و سبک است و در واقع و در باطن وباآور و ویرانگر و نابود کننده ( ارزش های انسانی و دینی) می باشد  . [قَالَ علی علیه السلام : إِنَّ الْحَقَّ ثَقِیلٌ مَرِی ءٌ وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِیفٌ وَبِئُُ . حقّ (در ظاهر) گران است و سنگین و (در باطن) گوارا، و باطل (در ظاهر) سبک است و آسان و (در باطن) و باء آورنده و نابود کننده می باشد ] .
هراندازه شناخت و معرفت علمی و شهودی به حق در ما بیشتر باشد ، ظرفیت و آمادگی بیشتری برای پذیرش حق خواهیم داشت و وگرنه قبول حق برای ما سنگین و ناگوار خواهد بود . انبیاء و چهارده معصوم علیهم السلام و نیز پیروان حقیقی آنها و  مجاهدان راه حق و حقیقت ، هیچگاه از پذیرش حق اکراه نداشتند و همیشه تسلیم حق و منادیان حق و حقیقت در جامعه بودند و در برابر متجاوزین و طغیانگران و پایمال کنندگان حقوق الهی و بشری مقاومت و ایستادگی می نمودند و در راه تحقق جامعه حقمدار  و حق محور ، متحمل سختی ها و شکنجه ها تا پای شهادت بودند .

اکثر مردم از نظر مفهومی ممکن است معنای حق وباطل را درک کنند ولی معرفت و تشخیص واقعیت حقیقی و واقعی و عینی حق و باطل کار سخت و گاه بسیار صعب و دشوار می باشد .  حق و باطل معمولا با آثارشان شناخته می شوند .
آثار حق عبارتند از کمال و رشد و معرفت و سعادت و  فلاح و رستگاری و اصلاح و  طاعت و بندگی  و عزت و پاکی و طهارت و برابری و راستی و صدق و صداقت و نورانیت و ....  و آثار باطل عبارتند از : ظلمت و تاریکی و فریب و نیرنگ  و خُدعَه و دروغ و دروغپردازی و جهل و شرک و گمراهی و ظلم و ستم و بی عدالتی و حق کُشی و چپاولگری  و خونریزی و طغیان و طغیانگری و ...
بالاترین مرتبه حق ، شناخت و معرفت وجودی و مصداقی و شهودی به پروردگار عالم و وظیفه شناسی نسبت به او و اطاعت از فرامین او و فرامین رسولان او بخصوص فرامین رسول مکرم اسلام  حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیتش(علیهم السلام) است . خداوند تبارک و تعالی حق مطلق و کمال مطلق  است  و هر حقی  به حق مطلق بر می گردد . یکی از اوصاف و یا نام های خداوند ، کلمه حق است ،
فَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَریمِ.(سوره مؤمنون آیه 116) . در کتاب کَشفُ الغُمَّه و اَمالی شیخ طوسی ، با سَنَدهای معتبر روایت شده که حضرت رسول (صلی الله علیه وآله ) فرمود: هر کس هر روز صد مرتبه بگوید: لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ المَلِکُ الحَقُّ المُبینُ ،  از فقر و وحشت قبر نجات می یابد و توانگری به او روی آورد. امام باقر (علیه السلام ) از پدرش ، از پدرانش روایت کرده که فرمودند: کسی که هر روز سی بار بگوید: لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ المَلِکُ الحَقُّ المُبینُ (هیچ خدایی نیست جز خدای یکتای فرمانروا که وجودش ثابت و روشن و آشکار است )، به بی نیازی رو آورده و به فقر پشت کرده و درِ بهشت را کوبیده است . ثواب الاعمال ، ص 21.

یکی از معانی حق ، کمال است و چون خداوند کمال مطلق است پس او حق مطلق است .  در دعای عدیله  به بخشی از مصادیق حق اشاره شده است که اعتقاد والتزام به آن ها واجب و لازم است : ... وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ مُسَاءَلَةَ الْقَبْرِ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ النُّشُورَ حَقٌّ وَ الصِّرَاطَ حَقٌّ وَ الْمِیزَانَ حَقٌّ وَ الْحِسَابَ حَقٌّ وَ الْکِتَابَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیهَا وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ....
 باید بدانیم که خداوند و پیامبران بویژه پیامبراسلام
(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و ایمه (عَلَیهِمُ السَّلامُ ) و قرآن و بزرگان دینی و علماء  و مجاهدان راه دین و قرآن و شهداء  و پدر و مادر و استاد  و محیط و جامعه و همسایه و .... بر ما حق دارند و حقشناسی و ادای حق آنها بر ما لازم است . معرفت به حق پیامبر ص و اهل بیت ع  در ردیف  معرفت به حق  خداوند است  و کسی که حق پیامبر و اهل بیت او را نشناسد حق خدا را نیز نشناخته است . همه مردم وظیفه دارند و مکلفند که حق را از باطل تشخیص دهند و در برابر حق تسلیم باشند و نسبت به صاحبان حق ،  حقشناسی عملی و رفتاری و قولی داشته باشند . پیامبر اسلام ص و  ایمه معصومین  ع  و قرآن کریم  و ترس از خداوند و توجه به حساب و کتاب قیامت و تهذیب نفس و صفای باطن  بخشی از معیار های شناخت حق از باطل است. در روایت است  که پیامبر ص فرمود : عَلِی مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَ عَلِی، یدورُ مَعَهُ حَیثُما دارَ . علی ع با حقّ است و حق با علی ع . هر کجا علی ع باشد، حق هم آن جاست و حق به دور علی ع می‌گردد و او محور حق است.
در روایتی در اصول کافی کتاب التوحید  امام باقر
(عَلَیهِ السَّلامُ ) فرمودند :  بِنا عُبِدَالله. وَ بِنا عُرِفَ اللهُ. وَ بِنا وُحِدَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی. وَ مُحَّمَدٌ (ص) حِجابٌ اللهِ تَبارَکَ وَ تَعالی  به وسیله ما خدا بندگی می شود و به وسیله ما خدا شناخته می شود و به وسیله ما توحید خداوند متعال تحقق می یابد. و حضرت محمد (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) حجاب و واسطه خدای متعال است (که بوسیله او هر موحدی   به حد استعداد و ظرفیتش  به مقام توحید می رسد و بدون فیض محمدی ص باب توحید و معرفت به خداوند حتی نسبت به انبیاء پیشین مسدود است و حضرت علی ع که امام الموحدین است از فیض پیامبر اکرم ص  بطور کامل بهره مند شده است)
 و باز در اصول کافی( در کتاب الحجه) روایت دیگری حضرت صادق
 (عَلَیهِ السَّلامُ ) می فرماید :  الاَوصیاءُ هُم اَبوابُ اللهِ عَزَّوَجَّلَ الَّتی یُؤتی مِنها. وَلَولاهُم ما عُرِفَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ. وَ بِهِم احتَجَّ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی عَلی خَلقِهِ
اوصیای پیامبر ص (یعنی اهل بیت ع) درها و باب های معرفت خداوند  می باشند. و اگر آنها نبودند، خدای عزوجل شناخته نمی شد، و خدای متعال به وسیله ایشان حجت را بر خلق خود تمام کرده است.  علی(علیه السلام) در آخرهای  خطبه 232 از نهج البلاغه فیض الاسلام ص765   معرفت حق اهل بیت(علیهم السلام) را در زمره  معرفت حق خدا و  رسولش (ص) می شمرد و باور داشتن و معرفت به حق خدا و رسول و اهل بیتش (علیهم السلام) را در ردیف شهادت در راه خدا معرفی می فرماید : فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ، مَاتَ شَهِیداً وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ‏ وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ وَ قَامَتِ النِّیَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ لِسَیفِهِ
 کسی از شما که در بستر خویش بمیرد، ولى به‌طور شایسته معرفت خدا و پیامبر و اهل بیتش را داشته باشد، «شهید» از دنیا رفته، و اجر و پاداشش بر خدا است و ثواب اعمال شایسته‏اى(مثل جنگ و جهاد در راه خدا و ...)  را که قصد انجام آن ها را داشته است، مى‏برد، و نیتش، جانشین ضربات شمشیرش قرار مى‏گیرد....

عموم انسان ها نسبت به درک شهودی  حق و حقشناسی نسبت به مصادیق حق ، کوتاهی و قصور و یا تقصیر دارند و اگر لطف و عنایت الهی نباشد رسیدن و معرفت  به حق و درک آن و حقشناسی ، مشکل و گاهی هم محال است..  از خداوند می خواهیم که درک واقعی و شهودی حق و تحمل پذیرش آن و  حق شناسی و ادای وظیفه نسبت به مراتب  و مصادیق حق  (مخصوصا حق خدا و پیامبران و حق چهارده معصوم ع و ...) را به همه ما عنایت فرماید

اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَکَ‏

اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ‏

اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی‏



(آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی)


** در کتاب کَشفُ الغُمَّه و اَمالی شیخ طوسی ، با سَنَدهای معتبر روایت شده که حضرت رسول (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) فرمود: هر کس هر روز صد مرتبه بگوید: لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ المَلِکُ الحَقُّ المُبینُ ،  از فقر و وحشت قبر نجات می یابد و توانگری به او روی آورد. امام باقر (عَلَیهِ السَّلامُ ) از پدرش ، از پدرانش روایت کرده که فرمودند: کسی که هر روز سی بار بگوید: لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ المَلِکُ الحَقُّ المُبینُ (هیچ خدایی نیست جز خدای یکتای فرمانروا که وجودش ثابت و روشن و آشکار است )، به بی نیازی رو آورده و به فقر پشت کرده و درِ بهشت را کوبیده است .

ثواب الاعمال ، ص 21.