قَالَ عَلِیُُّ (عَلَیهِ السَّلامُ ) :
الدَّهْرُ یُخْلِقُ الْأَبْدَانَ، وَیُجَدِّدُ الْآمَالَ، وَیُقَرِّبُ الْمَنِیَّهَ، وَیُبَاعِدُ الْأُمْنِیَّهَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ، وَمَنْ فَاتَهُ تَعِبَ.
روزگار، بدنها را کهنه و آرزوها را نو مىسازد، مرگ را نزدیک و خواستهها را دور مىکند. کسى که (تلاش کند و) به مواهب دنیا برسد خسته مىشود.
نهج البلاغه فیض الأسلام حکمت 69 .
قَالَ عَلِیُُّ (عَلَیهِ السَّلامُ )
اَلدَّهرُ یَومانِ : یَومٌ لَکَ وَ یَومٌ عَلَیکَ فَإذا کانَ لَکَ فَلا تَبطَر وَ إذا کانَ عَلَیکَ فَاصطَبِر
دنیا دو روز است : روزى به سود تو و روزى به زیان تو . هرگاه به سود تو بود ، سرکشى نکن و وقتى به زیان تو بود، شکیبایى پیشه کن .
غُرَر الحکم و درر الکلم، حدیث1917.
روزگار است این که گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد
در اینجا مناسب است که اشعاری از سعدی (علیه الرحمه) ذکر نمایم که موجب تَنبُّه وبیداری وسبب لطافت روح وروان می گردد:
دل به دنیا درنبندد هوشیار
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
اینهمه رفتند و مای شَوخ چشم
هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار
آنچه دیدی بر قرار خود نماند
وینچه بینی هم نماند بر قرار
دیر و زود این شکل و شخص نازنین
خاک خواهد بودن و خاکش غبار
اینهمه هیچست چون میبگذرد
تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار
به کزو ماند سرای زرنگار
ای برادر سیرت زیبا بیار
آدمی را عقل باید در بدن
ورنه جان در کالبد دارد حمار
شکر نعمت را نکویی کن که حق
لطف او لطفیست بیرون از عَدد
فضل او فضلیست بیرون از شمار
گر به هر مویی زبانی باشدت
شکر یک نعمت نگویی از هزار
کام درویشان و مسکینان بده
تا همه کارت برآرد کردگار
وز دعای مردم پرهیزگار
سخت گیرد ظالمان را در حصار
با بدان بد باش و با نیکان نکو
جای گل گل باش و جای خار خار
هر که دَد یا مردم بَد پَرورد
دیر زود از جان برآرندش دمار
با بدان چندانکه نیکویی کنی
قتل مار افسا نباشد جز به مار
ای که داری چشم عقل و گوش هوش
پند من در گوش کن چون گوشوار
نشنود قول من الا بَختیار
سعدیا چندانکه میدانی بگوی
نقل ازکتاب بوستان سعدی
*****************************
جهان ای برادر نماند به کس
دل اندر جهان آفرین بند و بس
مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت
که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
چه بر تخت مردن چه بر روی خاک
نقل از کتاب گلستان سعدی
*****************************
وگر باشد به مِهرش پای بندیم
حجابی زین درون آشوب تر نیست
که رنج خاطِرست ار هست و گر نیست
نقل از کتاب گلستان سعدی
** شَوخ چشم : یعنی گستاخ ، بی شرم ، بی حیا
** بَختیار : یعنی آدم خوشبخت وسعادتمند. کسی که بَخت و خوشی وسعادت ، یار وهمراهش هست.
** با بدان بد باش و با نیکان نکو
جای گل گل باش و جای خار خار
در رابطه با این بیتِ از شعر سعدی (علیه الرحمه ) که در بالا آمده است اشکالی به نظر بنده می رسد که عرض می کنم. در تعالیم دینی وقرآنی چنین سفارش شده که در برابر بدی های دیگران عفو و گذشت داشته باشیم و در برابر انسان های بد ، رفتار کریمانه وبزرگوارانه از خود نشان دهیم .( وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً بندگان ِ(خاص خداوندِ ) رحمان ، کسانی هستند که با آرامش و بی تکبّر بر زمین راه می روند و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند ( و سخنان نابخردانه گویند ) ، به آنها سلام می گویند ( و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند سوره فُرقان آیه 63 . ) (وَ الَّذینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً و کسانی که شهادت به باطل نمی دهند ( و در مجالس باطل شرکت نمی کنند ) و هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند ، بزرگوارانه از آن می گذرند. سوره فرقان آیه 72 .) گ
بنابراین اگر کسی به ما بدی نماید تا حد ممکن باید گذشت نمود مگر موارد خاصی که باید طبق موازین شرعی وعقلی و قانونی باید برخورد جدی انجام شود. پس این فرمایش سعدی که می فرماید : (با بدان بد باش و با نیکان نکو) با اصول اخلاقی دینی و قرآنی سازگاری ندارد.
خواجه عبدالله انصاری می فرماید:
بدی را بدی کردن سگساری است .
خوبی را خوبی کردن خرکاری است.
بدی را خوبی کردن کار خواجه عبدالله انصاری است.
**استاد سید اصغر سعادت میرقدیم
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی