***نسیم معرفت**
بسم الله الرحمن الرحیم
منظور از (فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ) چیست؟!
در قبول دین ، اکراهی نیست. ( زیرا ) راه درست از راه انحرافی ، روشن شده است. بنا بر این ، کسی که به طاغوت [ بت و شیطان ، و هر موجود طغیانگر ] کافر شود و به خدا ایمان آورد ، به دستگیره محکمی چنگ زده است ، که گسستن برای آن نیست. و خداوند ، شنوا و داناست.
سوره بقره آیه 256 .
کسی که روی خود را تسلیم خدا کند در حالی که نیکوکار باشد ، به دستگیره محکمی چنگ زده ( و به تکیه گاه مطمئنی تکیه کرده است ) و عاقبت همه کارها به سوی خداست. سوره لقمان آیه 22 .
و همگی به ریسمان خدا [ قرآن و اسلام ، و هر گونه وسیله وحدت ] ، چنگ زنید ، و پراکنده نشوید! و نعمت ( بزرگِ ) خدا را بر خود ، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید ، و او میان دلهای شما ، الفت ایجاد کرد ، و به برکتِ نعمتِ او ، برادر شدید! و شما بر لبِ حفره ای از آتش بودید ، خدا شما را از آن نجات داد این چنین ، خداوند آیات خود را برای شما آشکار می سازد شاید پذیرای هدایت شوید. سوره آل عمران آیه 103 .
آیة الکرسی «ایه 255 سوره بقره است»، علامه طباطبایی در جلد دوم تفسیر المیزان درباره ایة الکرسی میفرماید:ایة الکرسی،از صدر اسلام مشهور بوده، در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و حتی از زبان آن جناب به این نام بیان میشد، همچنان که این نامگذاری در روایات وارده از آن جناب و از اهل بیت ـ علیهم السلام ـ و از صحابه به چشم میخورد و این احترام،بدون جهت نبوده، بلکه بخاطر معارف دقیق و لطیفی است که در این ایه آمده و آن عبارت است از: توحید خالصی که جمله «اللّه لا اله الا هو…» بر آن دلالت دارد و همچنین «قیمومیت مطلقهای» که در آن آمده و …
ترجمه تفسیرالمیزان،ج1،ص 513
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. (طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 111.)
طبرى از طریق سعید[سَعیدبن جُبَیر . سَعید بن جُبَیر بن هِشام اسدی کوفی، معروف به ابومحمد و ابوعبداللّه، از خاندان های معروف کوفه بود. وی در زهد، تقوا، شب زنده داری، دیانت و فقاهت معروف بود و در تفسیر قرآن، شهرت به سزایی داشت؛ زیرا او را از شاگردان مدرسه تفسیری عبداللّه بن عباس دانسته اند. سعید، بیشترین روایات خود را از وی نقل کرده است.] یا عِکرَمَة از ابن عباس و نیز صاحبان کشف الاسرار و روض الجنان از سُدى و همچنین صاحب مجمع البیان چنین روایت کنند که مردى از انصار به نام ابوالحَصین که طبرى او را از طائفه بنىسالم بن عَوف معرفى کرده در مدینه دو پسر داشت مسیحیان شام که براى تجارت به مدینه آمده بودند. آن دو پسر را فریفته به دین مسیح وارد کرده و با خود به شام برده بودند. ابوالحصین نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و استمداد کرد که ایشان را به مدینه برگرداند. در آن حال این آیه نازل گردیده و پیامبر آن دو را به حال خود گذاشت و به پدرشان فرمود: دو فرزند را از خود دور کن و این دو نفر نخستین کسانى بودند که کافر گردیدند و نیز آیه 65 از سوره نساء «فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا". "نه چنین است، قسم به خدای تو که اینان (به حقیقت) اهل ایمان نمیشوند مگر آنکه در خصومت و نزاعشان تنها تو را حَکَم کنند و آنگاه به هر حکمی که کنی اعتراض نداشته، کاملاً (از دل و جان) تسلیم (فرمان تو) باشند." » درباره این موضوع نازل گردید و گویند این آیه به آیه قتال(فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ فَخَلُّوا سَبیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ . وقتى ماه هاى حرام پایان گرفت مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید; و آنها را اسیر سازید; و محاصره کنید; و در هر کمینگاه بر سر راه آنها بنشینید، هر گاه توبه کنند و نماز را بر پا دارند و زکات را بپردازند آنها را رها سازید; زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است! ) در سوره توبه منسوخ گردیده و عده اى نیز معتقدند که منسوخ نشده بلکه محکم میباشد.
طبرى از طریق سعید بن جبیر از ابن عباس و نیز صاحب روض الجنان از همان طریق از ابن عباس چنین روایت کنند که در میان طوائف انصار قبل از اسلام اگر از براى زنى فرزندى بوجود نمى آمد، نذر مینمود که اگر صاحب فرزندى شود به یهودیان بسپارد. چون اسلام ظهور کرد هنوز از این گونه زنان در میان طائفه بنىنضیر وجود داشتند و چون طائفه مزبور از طرف اسلام تبعید شدند، انصار مى گفتند: یا رسول اللَّه! فرزندان و برادران ما در میان آنها هستند سپس خداوند این آیه را نازل نمود و پس از نزول آیه رسول خدا فرمود: اینان مختار خواهند بود، اگر میخواهند مسلمان شوند در مدینه بمانند و اگر میخواهند یهود باشند و تبعید گردند.
**رسول اکرم صلى الله علیه وآله به حضرت على علیه السلام فرمودند: «اَنتَ العُروةُ الوُثقَى». (تفسیر برهان، ج1، ص141 .)
این واژه (عُروَة الوُثقَی)در قرآن مجید، دو بار به کار رفته است: "فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّـَغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ;(بقره،256) کسی که به طاغوت [=بت و شیطان و هر موجود طغیانگر] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به "دستگیرة محکمی چنگ زده است." 2. "وَ مَن یُسْلِمْ وَجْهَهُوَّ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ;(لقمان،22) کسی که روی خود را تسلیم خدا کند، در حالی که نیکوکار باشد، به "دستگیرة محکمی" چنگ زده ]و به تکیهگاه مطمئنی تکیه کرده است[." در آیة اول "ایمان به خدا" و در آیة دوم "توجّه به خدا"، عروة الوثقی، نامیده شده است. "عروة الوثقی" از نظر لغوی به معنای "دستگیرة محکم" است. خداوند خواسته است از باب "تشبیه معقول به محسوس" چیزهایی که با حواس ظاهری حس نمیشوند را به چیزی که با حواس ظاهری ما درک میشود، تشبیه کند. اینجا نیز خداوند میخواهد به ما بفهماند که چطور وقتی به دستگیره و ریسمان محکمی تمسّک کرد، سقوط نمیکنی ایمان به خدا و توجه به سوی او هم از افتادن و سقوط در ورطة کفر و الحاد و انحراف حفظ میکند.(تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی، ج 1ـ2، ص 631، نشر دارالمعرفة.) البته از امام صادقروایت شده است که: منظور از "عروة الوثقی" ایمان به خداوند واحدی است که شریک ندارد. و از امام باقر7 روایت شده است که: مقصود از آن دوستی ما اهلبیت: است.(تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج 1، ص 284، نشر اعلمی.) در حدیثی نیز که اهلسنّت آن را نقل کردهاند. و نیز امام رضا7 از پیامبر6 نقل کردهاند که: "بعد از من ]یعنی پیامبر6[ فتنهای تاریک و ظلمانی خواهد بود; تنها کسانی از آن رهایی مییابند که به عروةالوثقی چنگ زنند، عرض شد: ای رسول خدا! عروة الوثقی چیست؟ فرمود: ولایت سید اوصیأ است. عرض شد: یا رسول اللّه! سید اوصیأ کیست؟ فرمود: امیرمؤمنان. عرض شد: امیرمؤمنان کیست؟ فرمود: مولای مسلمانان و پیشوای آنان بعد از من. باز برای این که پاسخ صریحتری بگیرند عرض کردند او کیست؟ فرمود: برادرم علی بن ابی طالبالبته تفسیر عروة الوثقی به ایمان به خدا، ولایت، دوستی اهلبیت، علیو غیره، هیچ منافاتی با هم ندارند; زیرا اینها از باب ذکر مصداق است; و همة اینها دارای این ویژگی هستند که اگر به آنها تمسّک کنی، همواره در طریق هدایت باقی خواهی ماند و گمراه نمیشوی.
(تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی ج 17، ص 68ـ69، نشر دارالکتب الاسلامیة.)
**امام علی در توصیف قرآن می فرماید:
عَلَیْکُمْ بِکِتابِ اللّهِ فَاِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِینُ : بر شما باد به کتاب خدا که ریسمان محکم و استواری است [ که یک طرفش به دست خداست و طرف دیگرش به سوی شما تا آن را بگیرید و بالا روید و به خدا برسید]
خُطَب الامام علی ع از محمد عبده،، قم، دار الذخائر، 1412 ق، ج2، ص 49.
**وَ عَلَیْکُمْ بِکِتابِ اللّهِ فَاِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِینُ وَ النُّورُ الْمُبِینُ وَ الشِّفاءُ النّافِعُ وَ الرِّیُّ النّاقِعُ وَ الْعِصْمَهُ لِلْمُتَمَسِّکِ وَ النَّجاهُ لِلْمُتَعَلِّقِ لایَعْوَجُّ فَیُقامَ وَ لایَزِیغُ فَیُسْتَعْتَبَ وَ لاتُخْلِقُهُ کَثْرَهُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ مَنْ قالَ بِهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ
کتاب خدا را محکم بگیرید; زیرا رشته اى است بسیار مستحکم، و نورى است آشکار، دارویى است شفابخش و پر برکت، و آب حیاتى است که عطش تشنگان حق را فرو مى نشاند، هر کس به آن تمسک جوید او را حفظ مى کند، و آن کس که به دامنش چنگ زند او را نجات مى بخشد، انحراف در آن راه ندارد، تا نیاز به راست نمودن داشته باشد، و هرگز خطا نمى کند، تا از خوانندگانش پوزش بطلبد، تکرارش موجب کهنگى و یا ناراحتى گوش نمى گردد [و هر قدر آن را بخوانند، شیرین تر و دلپذیرتر خواهد بود] کسى که با قرآن سخن بگوید، راست مى گوید، و کسى که به آن عمل کند گوى سبقت را از همگان مى برد.
«نهج البلاغه»، خطبه 156.
**منظور از "عُروةُ الوُثقَی" در قرآن همان ایمان به توحید و معاد و نبوت و عمل به دستورهای کتاب آسمانی و پیامبر آسمانی است.
ألأَصفَی فِی تَفسیرِ القُرآن از مرحوم فیض کاشانی ، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1418 ق، ج 1، ص 122.
** عَن اَبِی الحَسَن مُوسَی (علیه السلام) عَن آبَائِهِ (علیهم السلام) فِی قَولِهِ عَزَّ وَ جَلَّ : فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ[ سوره بقره آیه256] قَالَ : مَوَدَّتُنَا اَهلَ البَیتِ ( علیهم السلام ) . امام موسی بن جعفر ( علیهما السلام) فرمود : مراد از قول خداوند که فرمود : ...فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ(...به دستگیره محکمی چنگ زده) مودّت ومحبت ما اهل بیت( علیهم السلام) است.
سفینة البحار جلد سوم ص467. و تأویل الآیات ص432 . و بحار الأنوار ج 24 ص 85.
قال أمیر المؤمنین علی علیه السلام: «أَلْعُرْوَةُ الْوُثْقَیَ ، المَوَدَّةُ لِآلِ مُحَمَّدِِ (صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ)
یَنابیعُ المودة 1: 331 | 2.
قَالَ صلى الله علیه وآله وسلم: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَتَمَسَّکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى ، فَلْیَسْتَمْسِکْ بِحُبِّ عَلِیِِّ وَ أَهلِ بَیتِی.
عیون أخبار الرضا علیه السلام 2: 58 | 216. وینابیع المودة 2: 268 | 761.
قَالَ رَسُولُ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ) مُخَاطِباً أَمیرَ المُؤمِنینَ عَلِیِِّ (علیه السلام): «یَا عَلِیُّ، مَن أَحَبَّکُم وَتَمَسَّکَ بِکُم، فَقَد تَمَسَّکَ بِالعُروَةِ الوُثقَى»
کفایة الاَثر: 71. وارشاد القلوب | الدیلمی: 415، منشورات الشریف الرضی ـ قم ط2.
*در روایات می خوانیم: رهبران معصوم و اهل بیت پیامبرعلیهم السلام و علاقه و مودّت آنان، ریسمان محکم الهی و عروةالوثقی می باشند. «نحن العروة الوثقی»**بحار، ج 26، ص 260.***، «العروة الوثقی المودّة لآل محمّد»** بحار، ج 24، ص 85.
***وَفِی أَمَالِی الشَّیخِ الطُّوسِی:164 / ح 274 ، وَ أِرشَادِالقُلُوبِ لِلدَّیلَمِیِّ:253 . جَاءَ عَنهُ(صَلّى اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ) قَولُهُ: « حُبُّنَا أَهلَ البَیتِ یُکفِّرُ الذُّنُوبَ، وَیُضَاعِفُ الحَسَنَاتِ ». وَ أَکَّدَ ذَلِکَ أَئِمَّةُ أَهلِ البَیتِ (علیهم السلام) إِرشَاداً لِلنَّاسِ وَحِرصاً عَلَى نَجَاتِهِم وَفَوزِهِم، فَقَالَ أَمیرُ المُؤمِنینَ (علیه السلام) : « مَن أحبَّنا أهلَ البَیتِ عَظُمَ أِحسانُهُ، وَ رَجَحَ میزانُهُ، وقُبِلَ عَمَلُهُ، وَ غُفِرَ زَلَّتُهُ، ومَن أبغَضَنا لَا یَنفَعُهُ إِسلامُهُ » ( مشارق أنوار الیقین للحافظ البُرسی:51 )، وَقَالَ الإمَامُ الحَسَنُ المُجتَبَى (علیه السلام) : « أِنَّ حُبَّنا لَیُساقِط ُ الذُّنُوبَ مِن اِبنِ آدَمَ کَمَا یُساقِطُ الرِّیحُ الوَرِقَ مِنَ الشَّجَرِ » ( الاختصاص للشیخ المفید:82، رجال الکشّی للطوسی:111 ـ 112 )، وَقَالَ الإمَامُ البَاقِرُ (علیه السلام) : « بِحُبّنا تُغفَرُ لَکُمُ الذُّنُوبُ » ( أمالی الطوسی:452 / ح 1010، بشارة المصطفى لشیعة المرتضى:67 ).
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ :
مَعَاشِرَ النَّاسِ اعْلَمُوا أَنَّ لِلَّهِ تَعَالَى بَاباً مَنْ دَخَلَهَا أَمِنَ مِنَ النَّارِ وَ مِنَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ
فَقَامَ إِلَیْهِ أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ اهْدِنَا إِلَى هَذَا الْبَابِ حَتَّى نَعْرِفَهُ
فَقَالَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَخُو رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ خَلِیفَتُهُ عَلَى النَّاسِ أَجْمَعِینَ
مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَتَمَسَّکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى الَّتِی لَا انْفِصامَ لَها فَلْیَسْتَمْسِکْ بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَإِنَّ وَلَایَتَهُ وَلَایَتِی وَ طَاعَتَهُ طَاعَتِی
مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَعْرِفَ الْحُجَّةَ بَعْدِی فَلْیَعْرِفْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ
مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَتَوَالَى وَلَایَةَ اللَّهِ فَلْیَقْتَدِ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَإِنَّهُ خِزَانَةُ عِلْمِی
مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ وَ هُوَ عَنْهُ رَاضٍ فَلْیُوَالِ عِدَّةَ الْأَئِمَّةِ ع
فَقَامَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ وَ مَا عِدَّةُ الْأَئِمَّةِ؟
فَقَالَ یَا جَابِرُ سَأَلْتَنِی یَرْحَمُکَ اللَّهُ عَنِ الْإِسْلَامِ بِأَجْمَعِهِ
عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ الشُّهُورِ وَ هِیَ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ
وَ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ الْعُیُونِ الَّتِی انْفَجَرَتْ لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع حِینَ ضَرَبَ بِعَصَاهُ البحر [الْحَجَرَ] فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً
وَ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً
وَ الْأَئِمَّةُ یَا جَابِرُ اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ ع
رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
«از ابن عباس روایت شده گفت شنیدم که رسول خدا میفرمود اى گروه مردم بدانید براى خداى دریست هر کس داخل آن شود از آتش جهنم و ترس قیامت در امانست.
سپس ابو سعید خدرى بلند شد و عرض کرد:
اى رسول خدا ما را بسوى آن در راهنمائى فرما تا آن را بشناسیم.
حضرت فرمود:
آن در على بن ابى طالب سید الوصیین و امیر المؤمنین و برادر رسول رب العالمین و جانشین آن رسول بر تمام مردم جهانست.
ای مردم کسی که دوست دارد به عروة الوثقی – که هرگز قطع نمی گردد- تمسک جوید، به ولایت علی علیه السلام تمسک کند؛ زیرا ولایت او، ولایت من و اطاعت از او اطاعت از من است.
ای مردم هرکس دوست دارد حجت پس از من را بشناسد، علی علیه السلام را بشناسد.
ای مردم کسی که ولایت خدا او را شاد می کند، باید به ولایت علی علیه السلام اقتدا کند؛ زیرا او خزانه علم من است.
ای مردم کسی که دوست دارد خدا را ملاقات کند و از او راضی باشد، ائمه علیهم السلام را دوست داشته باشد.»
جابر برخاست و پرسید:
ائمه چه تعداد هستند؟
فرمود:
«ای جابر خداوند تو را رحمت کند، (گویا) از همه اسلام پرسیدی، تعداد آنان به تعداد ماه هاست، که نزد خدا دوازده عدد است و آن را در کتاب خود، در روزی که آسمان و زمین را آفرید، آورده است.
و تعدادشان به تعداد چشمه هایی است که برای موسی بن عمران علیه السلام جوشید، در آن زمان که عصایش را بر زمین زد و دوازده چشمه از آن جوشید.
و تعدادشان به تعداد نقبای بنی اسرائیل است که خداوند فرموده: (وَ لَقَدْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَی عَشَرَ نَقیبًا / خدا از بنی اسرائیل پیمان گرفت. و از آنها، دوازده نقیب {بزرگ و سرپرست} برانگیختیم. / مائده ، 12). ای جابر تعداد ائمه علیهم السلام دوازده نفر است؛ اول ایشان علی علیه السلام و آخرینشان قائم علیه السلام است.
إرشاد القلوب إلى الصواب، ج2، ص: 294.
**محکم بودن ریسمان الهی، کافی نیست؛ محکم گرفتن آن شرط است.« ...فَقَدِ استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقیَ لاَ انْفِصامَ لَها ...»(از استاد محسن قرائتی)
در زیارت جامعه می خوانیم: «
وَمَنِ اعتَصَمَ بِِکُم فَقَدِ اعتَصَمَ بِاللهِ :هر کس به شما چنگ زده و به شما تمسّک کرد همانا به خداوند متمسّک گردیده است. (هر کس به شما متوسل شود، متوسل به خدا شده است) من لا یحضره الفقیه ج2 ص 613»
وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ
( بنا بر این ، به خدا تمسّک جویید! ) و هر کس به خدا تمسّک جوید ، به راهی راست ، هدایت شده است.
سوره آل عمران آیه 101.
**اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیمَ : ما را به راه راست هدایت فرما (سوره فاتِحَه آیه 6.)
** از آیات وروایات استفاده می شود که منظور از عروة الثقی و حبل الله ، قرآن و اهلبیت علیهم السلام( مودّت و حُبّ به اهل بیت علیهم السلام) و ایمان به توحید و معاد و نبوت و ولایت و عمل خالص و صراط مستقیم است. علی علیه السلام نمونه بارز عروة الوُثقی می باشد.
**حبّ أهل البیت علیهم السلام(الأستاذ الشیخ حسین انصاریان
**تَمَسُّک به اهل بیت (علیهِم السلام)- کتابخانه احادیث شیعه
تهیّه وتنظیم و اصلاح وبرخی اضافات : توسط سید اصغر سعادت میرقدیم
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
***نسیم معرفت**
** قال الأِمامُ الحُسَین(علیه السلام) «لاَ تَقُولُوا بِاَلْسِنَتِکُمْ مَا یَنْقُصُ عَنْ قَدْرِکُمْ».
امام حسین (علیه السلام) فرمود: «چیزى که از ارزشتان بکاهد، بر زبان جارى نکنید».
(جَلاءُ العُیُون، ج 2 ص205 )
***نسیم معرفت**
قال الأمام الجواد : (علیه السلام)
مَنْ أصْغى إلى ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَاللّهَ، وَإنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبلیس فَقَدْ عَبَدَ إبلیسَ
هرکس به سخنان کسی علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست، پس چنان چه سخنور براى خدا و از احکام و معارف خدا سخن بگوید، بنده خداست، و اگر از زبان شیطان و هوى و هوس و مادیات سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود.
مستدرک الوسائل، ج 17، ص 308، ح 5.
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
***چهل حدیث نورانی از امام حسین(ع) + بلاغ
***نسیم معرفت**
***صِرفاََ جهت مطالعه
مشهورهای بی اصل
«مَن عَلَّمَنِی حَرفاً فَقَد صَیَّرَنِی عَبداً»
«مَن عَلَّمَنِی حَرفاً فَقَد صَیَّرَنِی عَبداً»
این عبارت نیز یکی از عباراتی است که گروهی آن را روایت دانسته و به امیرالمؤمنین علی علیه السّلام نسبت دادهاند، و گروهی هم آن را مثَلی مشهور خوانده و به آن استناد کردهاند. امّا شهرت آن در جامعة علمی به گونهای است، که تقریباً همة مسلمانانی که به نحوی با دانش و دانشپژوهی سر و کار دارند، به عنوان فرمایشی از فرمایشات امیرالمؤمنین علیهالسّلام به آن استناد میکنند.
* محمد بن ابیجمهور احسائی متوفای حدود 880 هـ . ق در عوالی اللئالی، ج1، ص292، از پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله روایت کرده است: "من تعلمت منه حرفا، صرت له عبدا"».
* و نیز در ج4، ص71، چنین روایت کرده:
«روی عن النبی (صلى الله علیه وآله) أنه قال: "من علم شخصا مسألة، فقد ملک رقبته". فقیل له: یا رسول الله أیبیعه؟ فقال: لا، و لکن یأمره و ینهاه».
* شهید ثانی متوفای 965 یا 966 هـ در منیه المرید ص 236 چنین آورده:
«قیل: "أنا عبد من تعلمت منه" و "من علم انسانا مسأله ملک رقه".
ولی تحت عنوان روایت ذکر نکرده است.
* علامة مجلسی، متوفّای 1111 هـ . ق، در بحار الانوار، ج11، ص256، این جمله را تحت عنوان مثل نقل فرموده و میگوید:
«یقال فی المثل: "أنا عبد من تعلمت منه حرفا"».
* محمد مهدی نراقی متوفای 1209، در جامع السعادات، ج3، ص112، این سخن را به امیرالمؤمنین علیهالسّلام نسبت داده و میگوید:
وقال أمیر المؤمنین (ع): (من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا).
* صادق بحرالعلوم، متوفّای......... مصحح و معلّق "الفوائد الرجالیة" تألیف علامه سیدمحمدمهدی بحرالعلوم در مقدمه کتاب مذکور، ج1، ص38، نیز آن را به عنوان مثل عنوان کرده و میگوید:
و لیس ذلک بغریب على تلمیذ مثل کاشف الغطاء بالنسبة الى استاذ مثل "بحر العلوم". فان العلماء أدری و أعرف بمغزى المثل المشهور: "من علمنی حرفا ملکنی عبدا"».
* فخر رازی [سقیفهگرا]، متوفّای 606 هـ . ق، در تفسیر کبیر خود، ج15، ص88، چنین میگوید:
«یقال فی المثل: "أنا عبد من تعلمت منه حرفا"».
* عجلونی، متوفّای 1162 هـ . ق، در کشف الخفاء، ج2، ص265، میگوید:
«والمشهور على الألسنة من علمنی حرفا کنت له عبدا».
ولی هیچیک از این دونفر آن را به روایت نسبت نمیدهند.
در مآخذ سقیفهگرایان، شبیه این روایت برای آموختن آیهای از قرآن، فراوان وارد شده است. از جمله این روایات، روایت طبرانی متوفای 360 هـ . ق است که در معجم الکبیر ج 8 ص 112 به سندش از پیامبر اکرم صلّیالله علیه و آله چنین روایت میکند:
«... قال رسول الله صلى الله علیه وسلم "من علم عبدا آیة من کتاب الله فهو مولاه لا ینبغی له أن یخذله ولا یستأثر علیه"».
همانگونه که ملاحظه میکنید، به میزانی که ما استقراء کردیم، سند این جمله، تحت عنوان روایت، به ابن ابیجمهور ختم میشود. و او نیز با یکی از اسناد هفتگانة خود، که معلوم نیست کدام سند است، به پیامبر اکرم صلّیالله علیه و آله نسبت میدهد. و تا قبل از ابن ابیجمهور، ظاهرا سابقهای در نقل آن نیست.
در باب آداب عالم و متعلّم، و احترام به عالم و معلّم، روایات فراونی رسیده و شکی در لزوم احترام به معلّم نیست. امّا آنچه که باید مورد دقّت نظر قرار گیرد، سه مسأله است.
الف: در صورت صحت این حدیث، معنای آن چیست؟
ب: بر اساس معنایی که در عرف استناد کنندگان به این روایت، شهرت یافته، آیا هرکس چیزی را به کسی بیاموزد، او را بردة خویش ساخته؟
ج: اگر با آموختن حرفی و یا علمی، متعلّم بردة معلّم خویش میشود، آیا این سخن در بارة پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، یا امیر مؤمنان علی علیهالسّلام نیز صدق میکند؟
بدیهی است که کلمة "عبد" در این دسته از روایات، به معنی برده و غلام است. و لذا در برخی روایات، جملة "ملک رقبته" ذکر شده است، که به معنی غلام بودن و برده بودن متعلّم برای معلّم، و مالکیّت و تسلّط معلم بر متعلّم است.
نظر به اینکه سر نهادن و معتقد بودن به چنین حکمی، مستلزم جعل و فرمان الهی است، و با عقل و صلاحدید بشر نمیتوان به برده بودن متعلّم نسبت به معلّم حکم کرد، لذا برای اثبات آن، نیازمند روایتی متقن و محکم میباشیم، که جای هیچ خدشه و خللی در آن نباشد. باید از سوی خدا و پیشوایان معصوم علیهمالسّلام حکمی صادر شود، که متعلّم را عبد و بردة معلّم قرار دهد. در غیر این صورت، نمیتوان به راحتی به این عقیده معتقد شد. ولی با کنکاشی که ما کردیم، بر چنین حکمی، روایت قابل اعتمادی وجود ندارد. و آنچه در این باب رسیده، فاقد اعتبار است. بنا بر این، اگرچه روایات معتبری مبنی بر بزرگداشت معلّم وارد شده ولی هیچیک از این روایات، دلالت بر بنده بودن متعلّم برای معلّم ندارند. و این بردگی و بندگی، حتّی برای افراد عادی هم صدق نمیکند چه رسد به کسی مانند پیامبر و امام.
پیامبر و امامان معصوم علیهم السّلام، نیازی به آموزش ندارند. آنان دانشآموختگان مکتب خدایند و نیازی به تعلیم هیچ معلّمی ندارند. لذا حقّ هیچ معلّمی بر گردن آنان نیست. آنان در شکم مادر عالمند و در بدو تولّد، آیات الهی را تلاوت میکنند. پیامبر اکرم، صلّی الله علیه و آله، درس ناخوانده عالم است. و نیازی به درس خواندن ندارد. و آنچه که دربارة نزول سورة "علق" اشتهار یافته، که میگویند جبرئیل به پیامبر گفت: "بخوان" پیامبر گفت: "چه بخوانم".... "من خواندن بلد نیستم" و... نسبتی ناروا و د روغ، و بخشی از بافتههای ذهنی صاحبان آراء قرآنی است، و در آینده ما به بررسی آن خواهیم پرداخت. پیامبری پیامبر، و امامت امام به این است که در تمام جهات، از همگان برتر بوده و حق احدی بر گردن او نباشد. چه در این صورت، همگان بر پیامبر و امام، حجّت خواهند یافت. با این حساب، چگونه میتوان این سخن را صادره از ساحت قدس محمّد و علی صلوات الله علیهما دانست که: «من علّمنی حرفا، قد صیّرنی عبدا» یا «من علّمنی حرفا صرت له عبدا» و... ؟ یعنی پیامبر و علی صلوات الله علیهما، هم نیازمند آموزش باشند، و هم پس از آموزش، نه تنها احترام به معلّمشان و حقّ معلّمشان بر گردن آنان باشد، که برده و غلام معلّمشان هم باشند!!! آیا چنین چیزی ممکن است؟
تنها راه توجیه این روایت این است که بگوییم: کلمة "من" در جملة «من علّمنی حرفا» مرجع و مصداق آن، خداست. یعنی خدایی که به من حرف آموخت، مرا بندة خود ساخت. که البتّه سیاق روایت، با چنین توجیهی هماهنگ نیست.
در نتیجه، باید اذعان کنیم، که صدور این روایت از عصمت مطلق، حضرت ختمی مرتبت، و امیر مؤمنان صلوات الله و سلامه علیهما، نه تنها بعید، بلکه محال است.
و حق، آن است، که همانگونه که گروهی از علما نیز تصریح کردهاند، این جمله را یک مثَل، برای پراهمیّت جلوه دادن مقام معلّم بدانیم و بس.
مشهورهای بی اصل- من علمنی حرفا فقد صیرنی (سایت مذهبی عَندلیب)
http://www.andalibonline.com/static-192.html
***نسیم معرفت**
صِرفاََ جهت مطالعه
صِرفاََ جهت مطالعه
مشهورهای بی اصل(سایت عَندلیب آنلاین)
مشهورهای بی اصل(سایت عَندلیب آنلاین)
مشهورهای بی اصل
مشهورهای بی اصل(سایت عَندلیب آنلاین)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
حضرت آیت الله زین العابدین قربانی
به حجت الأسلام محمد رضاشکسته دل امام جمعه محترم سیاهکل اقتداء کرد
***نسیم معرفت**
(پایگاه خبری تحلیلی در سیاهکل)
http://www.darsiahkal.ir/68197/68197/#comment-58637
.: Weblog Themes By Pichak :.