***نسیم معرفت***
** تقابل دو جبهه نور و ظلمت در کربلا
* نورخدا خاموش شدنی نیست + سخنرانی آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لاحول ولاقوة الا بالله العلیّ العظیم
الحمدلله رب العالمین ، بارئ الخلائق اجمعین ، باعث الأنبیاء والمرسلین ، ثمّ الصلوة والسلام علی سیّدنا ونبیّنا والمرسل الی الأنس والجانّ ابی القاسم المصطفی محمد وعلی اهل بیته الطیّبین الطّاهرین المعصومین واللّعنُ الدائم علی اعدائهم اجمعین من الآنَ الی قیام یوم الدّینِ .
قال الله تبارک وتعالی فی کتابه الکریم: یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ مىخواهند نور خدا را با دهنهاى خود خاموش کنند (دعوت پیامبر و دین و کتاب او را به تکذیب و افترا و...باطل نمایند) حال آنکه خدا تمام کننده نور خویش است هر چند کافران را خوش نیاید. سوره اَلصّفّ آیه 8 .
{اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن ،
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ،
فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ ،
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً ،
حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا}
سلامتی آقا امام زمان وشفای عاجل بیماران اسلام ودفع بلاء وبلیّات از همه مسلمانان بالأخص از شیعیان وتعجیل در فرج آقا امام زمان ، عزیزان همه باهم صلواتی مرحمت بفرمایید. (صلوات مستمعین) اللهم صلّ علی محمد وآل محمد وعجّل فرجهم
............... ........................ ...........................
......................... .................... ........................
سؤال این است که آنهایی که آمدند به جنگ امام حسین علیه السلام اینها چه گروه هایی بودند؟ این هم سؤالی است که توجه به آن لازم است. کلّیتش این است که اینها مسلمانند ولی اینها گروه های مختلف بودند : 1- بعضی از اینهایی که در مقابل امام حسین ع آمدند ، ریاست طلب بودند. مثل عمر سعد که ریاست طلب وعاشق مُلک ری بود. امام حسین ع رو می شناسه. جدّش رو می شناسه . پدرش رو می شناسه. مادرش رو می شناسه. همه شجره مقدسه اورا می داند ولی بااین حال به خاطر جاه ومقام وریاست آمد در مقابل امام حسین ماند ( وهمه نصایح وخیرخواهی های امام حسین ع را نادیده گرفت و درردیف اشقیاء وملعونین تاریخ قرار گرفت. )الآن هم همینطور است. اگر ریاست طلبی در کسی غالب شود خیلی چیزها رو نادیده می گیره . حُبّ الشیئ یُعمِی ویُصِمُّ . یعنی محبت یک شیئی باعث می شود که انسان حقیقت رونبیند ونفهمد ودرست درک نکند.(در فتنه سال 1388 سران فتنه به جهت هواهای نفسانی وبه جهت حب جاه ومقام وشهرت ومانند آنها طغیانگری در مقابل ولی فقیه زمان حضرت آیت الله خامنه ای کردند و خسارت های جبران ناپذیری به نظام مقدس جمهوری اسلامی ومردم وملت وکشور و.. واردکردند ومتأسفانه هنوز هم آدم نشدند وتوبه نکردند وبه پیشگاه ملت ورهبرعزیز وصالح وشایسته ما عذرخواهی نکردند .آنها روی به دشمنان قسم خورده انقلاب ونظام جمهوری اسلامی ایران آوردند وپشت به رهبر عزیز وملت ونظام کردند وبه خیال خام خود می خواستند طرحی نو دراندازند وتا مرز سقوط نظام الهی ایران پیش رفتند ولی با هوشیاری ملت عزیز ایران وروشنگری های بی نظیر مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای وبیداری انقلابیون وفادار به رهبری، عوامل وسران فتنه وصحنه گردانان پیدا و پنهان آنها در رسیدن به اهداف شومشان ناکام ماندند وبا کمال تأسف عده ای از خواص که سوابق فی الجمله مثبتی هم داشتند در این امتحان بزرگ مردود شدند واز دل وجان همراه رهبرعزیزنبودند وشاید الآن هم نباشند وملت شریف ایران وتوده ملت در این امتحان سربلند شدند.)پس یک بخش از افرادی که آمدند در کربلا درمقابل امام وامام حسین ع ماندند ،اینها کسانی بودند که ریاست طلب بودند.
2- گروه دوم از افرادی که آمدند و در مقابل امام حسین ع ماندند ، اینها دنیا طلب بودند. البته کسی که ریاست طلب است درون آن دنیا طلبی هم وجود دارد. این گروه دوم دنیا طلب بودند نه ریاست طلب. هدفشان این بود که لقمه نانی وچیزی گیرشان بیاد.( اینها کسانی بودند که درروایت آمده است: هَمُّهُم عَلَفُهُم. تمام همتشان آخور وعلف است.)
3- گروه سوم که آمدند در مقابل امام حسین ع گروهی بودند که جاهل ونادان بودند وآگاه از مسائل نبودند. دنیا طلب وریاست طلب هم نبودند ولی جوّ تبلیغاتی طوری بود که اینها باور کرده بودند که امام حسین واهلبیتش علیهم السلام مسلمان نبودند. وباور کرده بودند که آنها خارجی هستند.(یعنی مسلمان نیستند واز دین خارجند) حتی اُسراء اهلبیت که سرپرستی شان با عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها بود وقتی وارد کوفه شدند، از طرف دستگاه حکومت اُموی اعلام کردند وگفتند که ما خارجی ها را می آوریم ومتأسفانه مردم باورکرده بودند. اگرسخنرانی های افشاگرانه وقاطع وکوبنده حضرت سُکَینه (س ) وحضرت امام سجاد (ع) وحضرت زینب (س) نبود واقعا این باور ادامه پیدا می کرد. بعدا متوجه شدند که اینها خارجی نیستند بلکه مسلمانند وفرزندان پیغمبرند. (وقتی قضیه را فهمیدند مردان وزنان کوفه به گریه وزاری وشیون پرداختند وبه خود صدمه ولطمه زدندکه چرا با آل الله چنین رفتاری شد وچرا با فرزندان پیغمبر چنین کردند؟ ) عَلی ایّ حال گروه اوّلی که آمدند در مقابل امام حسین ع در کربلا، ریاست طلب ها بودند وگروه دوم دنیا طلب ها بودند وگروه سوم آدم های جاهل ونادان بودند که تحت تأثیر تبلیغات سوء قرار گرفتند.( به فرمایش حضرت امیرالمؤمنین ع در نهج البلاغه اینها هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ بودند .حشرات ریزی که به هر طرف پراکنده می شوند وثبات رأی وعقیده ندارند . نهج البلاغه فیض الأسلام حکمت 139) الآن هم همینطور است . الآن هم اگر تبلیغات سوء زیاد بشه که آخوندها دارند می خورند ، آخوندها چنین وچنانند ، علامه مصباح چنین است. فلان وبهمان. اگر تبلیغات زیاد بشه همین ماها هم باور می کنیم. شما عزیزان پای منبر علماء می نشینید لذا هوشیار هستید ، بیدار هستید. من در یک سفری که رفته بودم برای سیستان وبلوچستان جهت تبلیغات ، عده ای در آنجا می گفتند که ما شنیدیم که کارخانه وشرکت قند وشکر دست علامه مصباح یزدی است . آن زمان قند وشکر گران شده بود. ما نشستیم وبه آن چند نفر گفتیم آقا اینطور نیست. علامه مصباح مؤسسه دارد ، کارهاش ، کارهای علمی ، تحقیقاتی است. اصلا ایشان وقت نمی کند که بیاد کارخانه قند وشکر رو در اختیار بگیرد تا به قول شما قیمت قند وشکر بالا وپایین بشه ؟!!! الآن برای شما این مطلب یک چیزی است که شما می خندید ومَضحَکَه و خنده آور است ولی آنها باور کرده بودند. عرض کردم که اگر تبلیغات سوء وسیع بشه من وشما هم ممکن است باور کنیم که شهید بهشتی آقا میلیاردها تو خارج دارد. چرا امام فرمود که شهادت شهید بهشتی در مقابل مظلومیت او کم است ومظلومیتش بالاتر از شهادتش است؟!! این به خاطر همین چیزی است که عرض کردم. آنقدر تبلیغات علیه شهید بهشتی درست کرده بودند که شهید بهشتی رو به قول آن زمان خارجی معرفی کرده بودند. می گفتند او انگلیسی است. عامل انگلستان است . می گفتند او در واقع از طرف انگلیس حمایت میشه؟!!! عده ای باور کرده بودند حتی کار به جایی پیش رفت که او را به شهادت رساندند ( وبه مقام سیّدالشهدای انقلاب اسلامی مفتخر گشت. همین تبلیغات سوء درباره علامه شهید مطهری وبسیاری از بزرگان علمی وانقلابی ما صورت گرفت.) عزیزان: صحنه کربلا برای همه ما عبرت است. آنهایی که در کربلا حضورپیدا کردند عده ای شهرت طلب و ریاست طلب بودند. عده ای دنیا طلب بودند. عده ای جاهل ونادان بودند که تحت تأثیر تبلیغات قرار گرفتند. تبلیغات نه زور.
4- چهارم گروهی که در کربلا مقابل امام حسین ع قرار گرفتند کسانی بودند که به جهت تهدید وارعاب از سوی ابن زیاد به کربلا آمده بودند ، آنها هم نادان بودند اما با تهدید وزور به میدان آمدند تا با امام حسین ع بجنگند واگر قبول نمی کردند بالأخره با آنها برخورد می شد.
5- گروه پنجم که در کربلا به جنگ امام حسین علیه السلام آمدند کسانی بودند که در خطاب به امام حسین ع گفتند ما به جهت بغض وکینه وعداوتی که با پدرت علی ع داریم با تو می جنگیم تا انتقام کشته شدگان از اجداد وآباء خود را که در جنک بدر واُحُد وحُنَین که به دست علی ع کشته شده اند از تو وفرزندانت بگیریم ، بُغضا لِأبیک .
6- گروه ششم که به جنگ امام حسین ع در کربلا آمدند ، منافقین بودند. منافقین در زمان رسوالله ص بودند ، در زمان امیرالمؤمنین ع حضور گسترده داشتند که معاویه وکسانی که اورابرگرده مسلمین سوار کردند سرکرده تبهکاران ومنافقین بودند. درزمان امام حسن مجتبی ع بودند. در زمان امام حسین ع هم بودند.
7- گروه هفتم هم باقیمانده های خوارج بودند ...) امام حسین علیه السلام بایک چنین افرادی مواجه بود. اما همانطور که در ابتدای سخنرانی بیان شد امام حسین ع واهل بیت پیغمبر علیهم السلام نور هستند وهرگز نورشان خاموش نخواهد شد. : یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ مىخواهند نور خدا را با دهنهاى خود خاموش کنند (دعوت پیامبر و دین و کتاب او را به تکذیب و افترا و...باطل نمایند) حال آنکه خدا تمام کننده نور خویش است هر چند کافران را خوش نیاید. سوره اَلصّفّ آیه 8.
* ذکر مصیبت کوتاه
السلام علی الحسین وعلی علیِّ بن الحسین وعلی اولادالحسین وعلی اصحاب الحسین (علیهم السلام)
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟
وین چه شمعی است که جان ها همه پروانه اوست؟
هرکجا می نگرم جلوه مستانه اوست
این چه نوری است که اندردل هر شیعه ی اوست.
هرکسی میل سوی کرب وبلایش دارد
من ندانم که چه سرّی است که در خانه اوست
چند دعا
خدایا عاقبت مارا ختم به خیر بفرما
بلا وبلیات از همه ما دور بفرما
خدایا حوائج مشروعه مارا برآورده به خیر بفرما
خدمت گذاران اسلام وقرآن ونظام جمهوری اسلامی ایران را در پناهت حفط فرما
شر اشرار واستکبار به خودشان برگردان
نظام جمهوری اسلامی ایران را از بلایا وفتنه ها ی داخلی وخارجی حفظ فرما
رهبر عزیزما حضرت آیت الله خامنه ای در پناهت حفظ فرما
شهدای انقلاب اسلامی وجنگ تحمیلی وشهدای راه اسلام را با شهدای کربلای امام حسین ع محشور فرما
روح بلند حضرت امام خمینی شاد فرما
علماء ومراجع عزیز ما را حفظ فرما وآنهایی که رحلت کرده اند روحشان را شاد فرما
حوزه های علمیه ما را از آسیب ها حفظ فرما
دانشوران ودانشجویان واساتید ما را از فتنه ها وآسیب ها وگزند حوادث حفظ فرما
جوانان وفرزندان عزیزما را در خط اسلام وقرآن واهلبیت علیهم اسلام حفظ فرما
ازدواج جوانان عزیز ما را آسان بفرما
ظهور حضرت بقیة الله الأعظم امام زمان حجت ابن الحسن العسکری تعجیل بفرما
** سخنرانی آیت الله سیداصغر سعادت میرقدیم در شب عاشورای حسینی(علیه السلام) درمسجد امام موسای کاظم ع قم در پردیسان قم)+واقع در منطقه پردیسان قم در شب سه شنبه به تاریخ 12 / 8 /1393 + کلیک کنید .
**مسجد امام موسی کاظم(ع) در شهرپردیسان قم، فلکه شهرداری، انتهای بلوار ابوطالب واقع شده است.
****************************************************************
*** منظور از نور در آیه نور (آیه 35 از سوره نور)چیست؟
*** اهل بیت (ع) در کدام اربعین به کربلا آمدند؟
*** لب تشنگان کنار فرات
ترجمه کتاب جامع السعادات جلد دوم(علم اخلاق اسلامى)
***نسیم معرفت***
به نام خدا
یکی از موانع رشد و سعادت و کمال ، خصلتِ زشت و قبیح و مذمومِ تکبر است و طبق روایتی از امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ ) تکبر یکی از اصول و پایه های کفر است. روایت چنین وارد شده که آن حضرت فرمود : ِ أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِکْبَارُ وَ الْحَسَدُ؛ فَأَمَّا الْحِرْصُ فَإِنَّ آدَمَ (ع) حِینَ نُهِیَ عَنِ الشَّجَرَةِ حَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلَى أَنْ أَکَلَ مِنْهَا وَ أَمَّا الِاسْتِکْبَارُ فَإِبْلِیسُ حَیْثُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَأَبَى وَ أَمَّا الْحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَیْثُ قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ . امام صادق (عَلَیهِ السَّلامُ ) فرمود: اساس کفر سه چیز است؛ حرص، استکبار، و حسادت ورزیدن؛ حرص باعث شد تا حضرت آدم (عَلَیهِ السَّلامُ ) پس از نهی از خوردن میوه درخت ممنوعه به سراغ آن برود ، اما استکبار سبب شد تا ابلیس پس از امر به سجده آدم از آن سرپیچی کند، و حسد سبب قتل یکی از فرزندان آدم به دست دیگری شد. ( کافی، ج 2، ص 289) . یکی از راه های دوری از خصلتِ زشت کبر و تکبر ، سلام کردن به دیگران است. سلام کردن نشانه ادب و شخصیت و تواضع و احترام به شخصیت دیگران است . «سلام» یکی از نام های خداوند است .در اسلام به مساله «سلام» بسیار توجه وسفارش شده است و یکی از سنت های متعالی بین مسلمین «سلام کردن» می باشد و با «سلام کردن» به یکدیگر می توانیم پیام دوستی وصلح و آرامش و سلامتی را به دیگران منتقل نماییم . «سلام کردن» و جواب «سلام» دادن نشانه تواضع و دوری از کبر و نشانه ادب دینی و اسلامی و قرآنی است و خشنودی خدا و رسولش(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) و فرشتگان را در پی دارد .
روزی در مکانی نشسته بودم و هر ازگاهی نگاهی به اطراف می دوختم . به ناگاه مردی دیدم که سوار برمرکب غرور بود و از تواضع و فهم به دور. رفیقی که در جَنب من بود صدایش به اعتراض بلند شد که آقای سعادت این چه رفتاری است که او پیشه خویش ساخته و دیگران را حقیر پنداشته؟!!!
گفتم شخصیت آدمی وقتی به فراز آید و جان به تعالی و اهتزاز آید که سلوک تواضع به اقتدار و عزت درپیش گیرد و جامه مذموم کبر برخود نگیرد و باد نخوت و غرور به غَبغب نیندازد. آنکه جامه ننگین تکبر بپوشد نگون بخت است وبه وهم وخیال ، خویش را خوشبخت پندارد در حالی که جامه کبریایی فقط خداوند سبحان را سزاوار است وهرکس این جامه بپوشد رسوا شود و خدای از او بیزار است. هرکه کبر خواهد سروری نیابد. درخلال گفتارهای نیکِ خود به یاد سخنِ نغز و پُرمغز سعدی علیه الرحمه افتادم که در کتاب بوستان سراسر سرور و پندش چنین فرمود:
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدا بینی از خویشتن بین مخواه
بزرگی به ناموس و گفتار نیست
بلندی به دعوی و پندار نیست
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر به خاک اندر اندازدت
خداوند همه ما را از خصلت های ناپسند و زشت از جمله کبر مصون دارد و به خصال پسندیده و زیبا مزین فرماید .
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
** به « آدابُ المُتَعَلِّمین» اهمیت بدهیم
پیش ارباب خرد،مایه ی ایمان ادب است
لاجرم پیشه ی مردان سخن دان ادب است
بی ادب را به سماوات بقا منزل نیست
در سماوات بقا منزل مردان ادب است
دامن عقل و ادب گیر که در راه یقین
بر سر گنج وجود تو نگهبان ادب است
آدمیزاده اگر بی ادب است انسان نیست
فرق ما بین بنی آدم و حیوان ادب است
کردم از عقل سؤالی که بگو ایمان چیست؟
عقل در گوش دلم گفت که ایمان ادب است
عاقبت هر چه کند خواجه پشیمان گردد
آن که از وی نشود هیچ پشیمان ادب است
چشم بگشا و ببین جمله کلام الله را
آیه آیه همگی معنی قرآن ادب است
گر تو خواهی که قدم بر سر ابلیس نهی
با ادب باش ببین قاتل شیطان ادب است
چند روزی که در این خانه ی تن مهمانی
با ادب باش که خاصیت مهمان ادب است
ما طلبه ها در زمان های قدیم کتاب آدابُ المُتَعلِّمین ( و مُنیَةُ المُرید از شهید ثانی) می خواندیم [ آدابُ المُتَعَلِّمین رسالهای در تعلیم و تربیت به عربی ، نوشته خواجه نصیرالدین طوسی (579-672) دانشمند و فیلسوف نامدار ایرانی است.... مُنْیَةُ المُرید فی أدَبِ المُفیدِ وَ المُسْتَفید کتابی است در حوزه اخلاق اسلامی، اثر زین الدین بن عَلیّ عامِلی، معروف به شهید ثانی (شهادت، 966ق) در موضوع آداب متقابل شاگرد و استاد و آداب تعلیم و تعلم در اسلام. ] و در بابِ آداب بین شاگرد و استاد (آدابُ المُتعَلِّم و المُعَلِّم) کتاب های مختلفی از زمان های بسیار دور تا حال نوشته شده که کتاب (مُنیَةُ المُرید ) از شهید ثانی در باب آداب مُتَعَلِّم(شاگرد) و مُعَلِّم (استاد) ، خیلی جالب است و بحمدالله در اوایل طلبگی آن را خواندم و در مقدمه کتاب مَعالِمُ الأُصول ( تألیف شیخ جَمالُ الدّین حسن بن شیخ زین الدین شهید ثانی ) هم که از کُتُب اصولی قدیمی است احادیث زیادی در چند فصل در باره ارزش علم و تحصیل علم و جایگاه عالم و ..... بیان شده است و زمانی که ما کتاب معالمُ الأُصول می خواندیم از مقدمه آن که خیلی عالی است بهرمند شدیم . متاسفانه امروزه خیلی به کتاب آدابُ المُتَعلِّمین توجه نمی شود . جالب است بدانید که کتاب مَعالم یکی از کتاب های اصولی مختصر و متقن است با اینکه این کتاب یک کتاب اصولی است ولی در مقدمه اش مطالب بسیار ارزشمندی در باره علم و عالم و نیز متعلِّم بیان شده است و شایسته می باشد که طلاب و دانشجویان از آن و مانند آن بهره مند گردند .
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
*********************************************
کتاب «آدابُ المُتَعَلِّمین»
کتابی درباره آداب تعلیم و تربیت اسلامی، رسم علم آموختن و دانستنی های طالب علم و مراتبِ اخلاقی آنان به زبان عربی. این اثر، نقطه تحوّل در تاریخ تربیت اسلامی شرق تا اوایل قرن 12 هجری است. نویسنده آن "برهانُ الدین زرنوجی" فقیه و عالمِ بزرگ قرن پنجم و ششم هجری قمری. در این کتاب به اقوال و آراءِ دانشمندان و شاعران استناد و از شعرا و اثر دانشمندان اهل تسنن بسیار یاد شده و اشعار و نکته هایی از آنها به مناسبت آمده، گرچه بعضی از نویسندگان، نام و سخنان آنها را یا حذف کرده و یا تغییر داده اند و بعضی تألیف آن را به خواجه نصیرالدین طوسی، نسبت داده اند. این اثر، چند بار تحریر و تلخیص شده که یکی از این تحریرها در حاشیه کتاب «اَلهدایَةُ فِی النَّحو» در کتاب جامعُ المقدمات است.
معرفی اجمالی نویسنده:
برهان الدین زرنوجی، از شهر «زرنوج» در نزدیکی شهر بخارا بود و به همین دلیل به «زرنوجی» معروف شد. او شاگرد فقیه حنفی "برهان الدین مرغنیانی" نویسنده «الهدایه» بود. اگر چه وی به عنوان یک فقیه برجسته، مشهور شد ولی معلم بزرگی بود که عمیقا به فرآیند تعلیم و تربیت رسمی علاقه مند بود. او سال 1203 میلادی، رساله «تعلیم المتعلم» (آموزش فراگیر و روش یادگیری) را نوشت. زرنوجی سال 519 هـ ق برابر 1125 میلادی در گذشت.
انگیزه نویسنده از تالیف کتاب:
از نظر نویسنده، علی رغم تلاش زیادی که بسیاری از دانش جویان در راه کسب علم دارند، ولی قادر به تحصیل آن و بهره مند از ثمرات آن نیستند، به دلیل اینست که راه و روش تحصیل علم را نمی دانند و قدم در راه صحیح نگذاشته، لذا به مقصود نمی رسند. از این جهت، مؤلف سعی کرده تا راه کسب دانش علم را بنابر آنچه که در کتابها خوانده یا از بزرگان و اساتید شنیده، نشان داده و بطور ایجاز بیان کند.
ساختار کتاب آداب المتعلمین
این تحریر که در حاشیه کتاب الهدایه، در کتاب جامع المقدمات است، شامل 12 فصل و فاقد 2 فصل از متن اصلی کتاب و اشعار کتاب است.
فصل اول: در حقیقت و ماهیت علم، تعریف و فضیلت علم، وجه امتیاز انسان از حیوان، حرمت و وجوب بعضی از علوم، حرمت علم نجوم و ضرر آن. از همین موضوع، معلوم می شود که انتساب آداب المتعلمین به خواجه نصیر طوسی که خود منجم و ریاضی دان بود، کاملا بی اساس است.
فصل دوم: هدف مطالعه علم آموزی برای بقا و احیای دین، بی توجهی به امور دنیوی.
فصل سوم: موضوعاتی چون، انتخاب رشته خاص با دلیل و ره صحیح، انتخاب استاد، انتخاب رفیق و دوست همدرس، ثبات در یادگیری، درک محضر استاد دانشمند، سفر برای پیدا کردن بهترین استاد، شرایط تحصیل، احترام به علم و کتاب، احترام به استاد.
فصل چهارم: شامل مباحثی چون: اوقات درس در شبانه روز، تکرار درس، همت و استقامت در آموختن.
فصل پنجم: اختصاص روزهایی در هفته برای تکرار، بازخوانی دروس گذشته، طی مراحل درسی به ساده دروس مشکل، حسن مباحثه برای دانش جویان.
فصل ششم تا نهم: مربوط به سن تحصیل، بی توجهی به امور دنیوی در تحصیل علم، پاکدامنی دانشجو، همه جا باید علم آموخت و آن را ضبط کرد.
فصل دهم: دانشجو باید از همنشینی با پرگویان و سخن چینان، اشرار و ظالمین دوری کند. دانشجو باید به آداب نیکو و سنت های خوب، تمسک پیدا کند.
فصل یازدهم: علل حفظ و تقویت حافظه و علل فراموشی (کم خوری، مباحثی چون نماز شب، قرآن خواندن، خوردن عسل و کندر. علل فراموشی چون: گناه، اندوه برای مسائل دنیا، خواندن سنگ مقابر، خوردن بعضی از خوراکیها).
فصل دوازدهم: علل کمی عمر و زیادی عمر، چون: خواب زیاد، اهمال در نماز، ترک دعا، جلوتر از استاد راه رفتن، بخل و اسراف، ترک مغفرت برای پدر و مادر و استاد، صله رحم، احترام به اساتید و بزرگان، رعایت بهداشت
http://tahoor.com/fa/article/view/29390
*** متن فارسی کتاب آداب اسلامی (آدابُ المُتَعَلِّمین) معاونت تهذیب حوزه علمیه استانِ فارس+برای طلّاب پایه 1 ..... .....
*** اَنیسُ الطّالِبین؛ ترجمه آدابُ المُتَعَلِّمین + مرحوم استاد سید محمد جواد ذهنی تهرانی ...
** متنِ کتابِ آدابُ المُتَعَلِّمین - تبیان
** مُعرفی فصل های کتابِ آدابُ المُتَعَلِّمین - ویکی شیعه
***نسیم معرفت***
** رهایی از تفکرِ نادرست+نسیم معرفت
.... تا مادامی که در پیله تفکراتِ خاصِّ خودت باشی مطلب همان است که می گویید : (...تسلیم نخواهید شد.) شاعر دراین باره می گوید:
چو کرمی کو میان به نهان است
زمین و آسمان او همان است
کِرمِ ابریشم و برخی کِرم های دیگر آنقدر در خود می تَنَند که گاهی می میرند و هلاک می شوند. البته باز صد رحمت به آن کِرم که بر دَور خود می تَنَد و خیلی اوقات حِصار تنگ پیله اش را می دَرَد و سوراخ می کند و به صورت پروانه زیبا در می آید و پرواز می کند و اینگونه کِرم ها و مانند آن ها دنیایی عجیبی دارند و چرخه زندگی شان اِعجاب آور و عبرت آموز برای همه ما می باشد ولی گاهی برخی انسان ها چنان در پیله تفکراتِ خاص و نامعقولِ خود قرار می گیرند که ممکن است درآن محدوده پیله خود منحرف و هلاک و نابود شوند و نه تنها پرواز نداشته بلکه به دره سقوط بیفتند و راه نجاتی نداشته باشند ، اینها کسانی هستند که با دست خود خانه های سعادت و خوشبتخی خود را ویران و خراب می کنند و در شأن آنها آیه شریفه 2 از سوره حشر صادق است که فرمود :
یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ ....َ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصار
......... ... ... .......
این متن در ظاهر کمی تلخ است ولی گویای یک واقعیت بود که نمی خواهم دوباره بازگو کنم .
نه من و نه شما و نه هیچکس دیگر نباید برای خود حِصارهایی که مانع رشد فکری و معنوی و... می باشد درست کنیم ....
* سیداصغرسعادت میرقدیم -هفتم تیر 1395 ه.ش- روز چهارشنبه -ساعت 3 و ربع عصر
آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
به نام خدا
قاعده مُعطِی الشَّیء لا یَکُونُ فاقِداََ لَهُ
سؤال :
طبق قاعده فلسفی که می گویند : مُعطِی شئ فاقد شئ نمی باشد و یا فاقد شئ نمی تواند مُعطِی شئ باشد (ذات نایافته از هستی بخش_ کی تواند که شود هستی بخش) پس هر علتی هرآنچه را که به معلول می دهد باید واجد آن باشد پس مَعاذَ الله خداوند که جسم و ماده و مانند آن را خلق کرده و نواقص و شروری که در عالم است باید دارنده آن ها باشد در حالی که خداوند سبحان از جسم و ماده بودن و... پاک و مُبرّا است.
واما پاسخ:
هر کمالی که در عالم آفرینش است همه آن ها به نحو اَتَمّ و اَکمل در خداوند مُتعال که خالق است وجود دارد و هر نقص و شری که وجود دارد ساحت قدس خداوند از آن مبرا و پاک است
در باره اینکه آیا شرِّ مطلق ومحض وجود دارد یا نه در جای خود (در مَباحث فلسفی و معرفتی ) ثابت شده است که در عالَمِ هستی ، شرّ مطلق ومحض وجود ندارد و گفته شده است که اساسا شرّ امر عدمی می باشد نه وجودی ، بنابرین شرّ عقلاََ قابلیتِ وجود و تحقق در خارج را ندارد و لباس وجود پیدا نمی کند . و اما شَرّ وشُرورِ نسبی که به اعتبار امرِ وجودی لحاظ و اعتبار می گردد در عالَم هستی به نحو مقید وجود دارد و وجودش هم به حَسَب مرتبه و شأن و موقعیت خودش است و به اصطلاح وُجودُ کُلِّ شَئِِ بِحَسَبِهِ . پس شرّ نسبی در عالَم وجود دارد . مثلا مریضی ( که امر عدمی است ) به اعتبار فقدان سلامتی ( سلامتی امرِ وجودی است ) یک امر شرّ تلقی می شود. نیش عقرب ومار و درندگی حیواناتِ درنده مثل گرگ وشیر و ببر ، نسبت به ما شرّ است ولی همین ویژگی ها و خصوصیات و صفات برای آن حیوانات خیر است و لازمه حیات و زندگی آنها می باشد. پس شرّ و شُروری که در عالَم است با سنجش و مقایسه و نسبت به امر دیگر به عنوان شرّ و بدی شناخته می گردد و گرنه هرچیزی که به طور وجودِ مستقل در نظر گرفته شود جز خیر از آن انتزاع نخواهد شد. ( دقت بفرمایید).
جناب جلال الدین مولوی رومی شاعر بلند آوازه در این رابطه چه زیبا فرموده است:
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد، این راهم بدان
زهر مار آن مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی باشد مَمات
شر و شرور و نقایص که عدم ملکه و به عبارتی عدمِ مُضاف هستند از امور انتزاعی و اعتباری می باشند( البته برخی از صاحب نظران قایلند که امور انتزاعی با اعتباری فرق دارند و خود اعتباریات نیز مختلفند ... ) و به طور کلی ، هر نقص و شری به یک امر وجودی بر می گردد. مثلا ظلم و جور و کوری و زهر مار و عقرب که یک نقص و یا شر است به یک امر وجودی بر می گردد. ظلم در جایی است که عدالت نباشد( عقل ما از عدم ملکه عدالت ، ظلم را انتزاع می کند) و عدالت یک امر وجودی است نه عدمی . کوری در جایی است که بینایی نباشد و بینایی یک امر وجودی است .... پس همه شرور و نقایص که در عالم می بینیم ، عدمِ ملکه هستند نه عدمِ محض .
در فلسفه بر اساس مبنای حکمت متعالی صدرایی اصل و اساس با وجود است که قایلین آن را اَصالةُ الوُجودی می گویند و ماهیت و ماهیات امور طُفَیلی هستند و اصالتی ندارد و ماهیاتِ صِرفه (نه ماهیات موجوده) در ردیف عدم ملکه و عدمِ مضاف محسوب می شوند.... (دقت شود)
و به عبارت دیگر تا وجودی نباشد ، ماهیات هیچگونه اثری نخواهد داشت و تنها خاصیتی که می توان عقلا برای ماهیت و ماهیات در نظر گرفت همان تَعَیُّن و حد داشتن است و حد و تعین هر چیزی نشانه نقص آن شی است و خداوند سبحان از هر حد و تعینی که دال بر نقص است مبرا می باشد. پس آنچه که منشا اثر است ، وجود است نه ماهیت و در جای خود ذکر شده که : اَلماهِیَّةُ مِن حَیثُ هِیَ هِیِ لَیسَت إِلّا هِیِ.
و اما وجود ، همه آثار به آن برمی گردد و هر چیزی که منشا اثر و آثار است به یُمن و برکت وجود است و حکیم ملاصدرا عِلم را نیز از مقوله وجود می داند نه کیف قایم به نفس.
وقتی دانستیم که همه آثار و کمالات به وجود بر میگردد نه به ماهیت پس هر کمالی که در عالم آفرینش است از خداست و خداوند همه آن ها را به نحو اَتَمّ و اَکمل دارا می باشد و از هر چه که دال بر حد و تَعَیُّن و نقص و شر است منزه و پاک و مبرا است . اینکه گفته می شود فاقد شئ مُعطِی شئ نمی شود یا مُعطی شئ فاقد شئ نمی شود(مُعطِی الشَّیء لا یَکُونُ فاقِداََ لَهُ) به عنوان یک قاعده فلسفی در همه جا ساری و جاری است (این قاعده در مبحث علییت و معلولیت و جاهای دیگر مطرح شده است) و خداوند هم هر کمالی که در عالم آفرینش است ( و هر کمال هم به وجود بر می گردد نه ماهیت) به نحو اَکمل و اَتَمّ همه آن ها را واجد می باشد و جسمیت و شجریت و بقریت و ماده بودن و مانند آن ها از ماهیات و امور اعتباری یا انتزاعی است که به عدم ملکه بر می گردد و تَعَیُّن و حدِّ موجود را نشان می دهد و خداوند واجد آثار و کمالات وجودی است نه واجد آثار ماهیت که دال بر عدم و نقص و محدود بودن و مانند آن است . به عبارت دیگر خداوند ایجاد وجود و اعطاء وجود می کند نه ایجاد ماهیت و ماهیات ، مخلوقات الهی نیستند بلکه ماهیات مُنتَزَعاتِ عقلی هستند و عقل این قدرت را دارد که از هر موجودی ماهیت انتزاع نماید . صَدرُالمُتألِّهین در تبیین قاعده بَسیطُ الحَقیقَةِ کُلُّ الأَشیاءِ از قاعده مُعطِی الشَّئِ لایَکُونُ فاقِداََ لَهُ استفاده کرده و نتیجه گرفته که چون مطلق یعنی خداوند ، مبدأ هرگونه فضیلت و کمالی است که در موجوداتِ مُقیّده وجود دارد پس خود مطلق یعنی خداوند به داشتن همه فضایل و کمالات وجودی سزاوارتر است . با توجه و دقت در مطالبی که عرضه داشتم پاسخ سؤالی که در بالا طرح شد روشن می شود
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
27 شهریور 1396 ه.ش
برابربا 27 ذیدالحجه 1438 ه.ق
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
.: Weblog Themes By Pichak :.