فروردین 96 - روستای سادات محله ی (بوجایه - لاهیجان)
درباره وب

جستجوی وب
ذکر ایام هفته
آی پی کاربر
برچسب‌ها وب
شعر (4)
لینک های مفید

***نسیم معرفت**

 

 حدیث


 قال علی (علیه السلام) :

مَن صَلّى عَلى مُحَمَّدٍ النَّبی(ِّ صلى الله علیه و آله )سَمِعَهُ النَّبیُّ ورُفِعَت دَعوَتُهُ.

 هر کس بر پیامبر، محمّد (صلى الله علیه و آله)، درود فرستد، پیامبر ص  آن را مى‌شنود و دعایش [به درگاه خداوند] بالا برده مى‌شود.

منبع :الخصال ص 630 ح 10 .



دوستان سلام علیکم

وقتی این حدیث شریف فوق الذکر را در یکی از گروه های مجازی ارسال کردم  یکی از اعضاء آن گروه چنین مرقوم فرمود !!  :

این حدیث قران را نقض میکند . الله میفرمایند هر چه قدر مردگان را خطاب کنیم صدای زندگان را نمی شنوند. تردید است علی ع چنین کلامی گفته باشد.

کاش میشد مجموعه ای از احادیث و روایات ضعیف و مردود و غیر متواتر از کتب حذف میشدند. اهل سنت این کار را کرد ولی ما نکردیم.



و همان لحظه به لطف خدا بنده نیز چنین جواب دادم :


سلام وادب

عزیزم مشخص است که جنابعالی بدون هیچ تخصصی در باره احادیث ویا آیات قرآن نظر می دهی. حدیث شناسی وتفسیر آیات قرآن کریم مربوط به متخصص آن ها هست نه امثال جنابعالی.
استناد جنابعالی به آیه ای از قرآن مبنی بر اینکه مردگان نمی شنوند در تضاد کامل با آیات قرآن کریم و روایات وارده است. همین آیه ای هم که استناد فرمودید(  البته آدرس نداده بودید) یعنی آیه 22 سوره مبارکه فاطر(
وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد می رساند ، و تو نمی توانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته اند برسانی! )  ، مربوط به مردن ظاهری نیست. آیات پیشین و خود این آیه گواه روشن بر این مطلب که کسانی که قلب ودلشان کور است و روحشان تاریک وظلمانی است نمی توانند حقیقت و یا حقایق را بشنوند ودرک کنند. اینها به اختیار خود در قبرهای جهل ونادانی وخودخواهی وتکبر وشرک و... محبوسند ونمی توانند حقایق را بفهمند. ......
اگر فرمایش شما را بپذیریم باید تلقین مردگان را که از مُسلّمات است امری بیهوده بدانیم. آیا شما سوره یس و پیام شهید یس را خوانده ا ید . دقت در آیات وروایات و آیاتی که در باره شهداء وارد شده ونیز حکایات غیر قابل انکار درباره حالات علماء ربانی وغیرهم  که از عالم برزخ گزارش داده اند و نیز سلام هایی که ما به پیامبر
(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) (خصوصا در نمازهای روزانه ) وایمه (علیهم السلام) می دهیم غلط بودن نظر شما را آشکار می سازد.
..........
درپایان به شما وبرخی افراد که در حیطه دین ومعارف بلند الهیه تخصصی ندارند گوشزد می کنم که اظهار نظر قطعی و مانند آن نکنند.....

موفق باشید

سیداصغرسعادت میرقدیم


** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

 

** وبلاگ روستای سادات محله  (بوجایه - لاهیجان)

** وبلاگ روستای سادات محله  (بوجایه - لاهیجان)




تاریخ : پنج شنبه 96/1/17 | 2:21 صبح | نویسنده : سیذ اصغر سعادت میرقدیم | نظر

منابع مقاله: اندیشه، سال سیزدهم، شماره ی اول، فروردین و اردیبهشت 1386.
روز مبعث خاتم الانبیا، روز توحید و به همین جهت روز آزادی بشر است؛ روز رستاخیز جهان انسانی است؛ روز عقل و علم است.

چکیده

یافتن نوع نگاه استاد مطهری به نکات کلیدی فهم فلسفه ی بعثت و رسالت، موضوع اصلی این جستار است. علل و عوامل بعثت، موضوعی است که ارتباطی تنگاتنگ با موضوع اصلی بحث این نوشتار دارد. استاد مطهری به مباحث فراوانی در خصوص بعثت پرداخته اند که برخی از آنها بسیار مورد توجه قرار گرفته است، اما برخی کم تر مورد عنایت بوده است. علل و عوامل بعثت، وجه حاجت بشر به رسالت و بعثت، قلمرو بعثت و رسالت، هدف بعثت، مسأله ی خاتمیت، رابطه ی خاتمیت و امامت و... موضوعات و مباحثی هستند که مورد توجه جدی استاد مطهری بوده است. پرداختن به همه ی مسائل فوق، از زبان استاد، مجالی وسیع و فراتر از یک مقاله طلب می کند، لذا تمرکز اصلی بحث و کانون تأمل در این نوشتار مواردی است که به فهم فلسفه بعثت از منظر استاد مطهری مربوط می شود. پس از فهم اجمالی علل و عوامل کلیدی بعثت و رسالت، استاد، فلسفه ی بعثت را در گفتمان هماهنگ و سازگار دین و دنیا و تلائم دنیا و آخرت و توجه توأمان به حیثیت فردی و جمعی انسان و روابط سه گانه انسان با خود، با انسان های دیگر و با طبیعت، در طول رابطه ی انسان با خدا، تبیین می کند.

مقدمه

مطلع سخن را با بیان استاد مطهری قدّس سرّه آغاز می کنیم که: روز مبعث خاتم الانبیا، روز توحید و به همین جهت روز آزادی بشر است؛ روز رستاخیز جهان انسانی است؛ روز عقل و علم است. آری بدون شک اسلام منادی توحید در جهان است. فریاد «لا اله اله الله» را، فریاد این که جز خدا چیز دیگری شایسته ی پرستش و عبادت و خضوع و کرنش نیست و بشر جز در پیشگاه حق در پیشگاه هیچ موجودی، اعم از مجرد و مادی، نباید خضوع نماید، این فریاد را اسلام بر آورد: «.قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ   بگو: «ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما ، بعضی دیگر را- غیر از خدای یگانه- به خدایی نپذیرد.» هر گاه ( از این دعوت ، ) سرباز زنند ، بگویید: «گواه باشید که ما مسلمانیم!»  سوره آل عمران آیه 64 ».

این آیه همان آیه ای است که رسول اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) به عنوان بخشنامه، به نام سران جهان آن روز فرستاد. این روز، روز رستاخیز انسانیت است، زیرا در این روز تنها او برانگیخته و مبعوث نشد؛ دنیای بپا خاست؛ انقلابی عظیم و همه جانبه بر پا شد؛ انقلابی که در آن واحد در دو جبهه بود؛ در دو چبهه ی متخالف و متضاد؛ هم برونی و هم درونی، هم اخلاقی و هم اجتماعی، هم معنوی و هم دنیایی. می دانیم که انقلابات مقدس اجتماعی منتهای هنرشان این است که در طبقه ی محروم و مظلوم روح حیاتی بدمند و آنها را به قیام در برابر طبقه ی استثمارگر وادار کنند. ماهیت انقلاب اسلامی پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) تنها این نبود که طبقه ای را به جان طبقه ی دیگر بیندازند، البته این کار را کرد، این روح را دمید و مردم را  به قیام در برابر ظلم وادار نمود، اما کارش تنها این نبود. کاری بالاتر و انقلابی عظیم تر نیز بر پا کرد که جز از او و کسانی از طراز او، یعنی پیغمبران، ساخته نیست. انقلاب درونی ایجاد کرد، یعنی بشر را حتی علیه تبهکاری های خودش به قیام وا داشت. این خصوصیت منحصرا از مذهب است که قادر است آدمی را علیه تبهکاری و جنایتکاری شخص خودش به قیام وا دارد، که از خود حساب بکشد، خود را ملامت کند، و خود را به پای محکمه ی عدل و انصاف بکشد.

استاد مطهری در آثار خود به مناسبت های مختلف به جوانب مختلف مسأله ی بعثت پرداخته اند. عناوین ذیل موضوعاتی هستند که این شهید اندیشمند در رابطه با مسأله ی بعثت و رسالت بدان توجه نموده است:

1)     علل و عوامل بعثت؛

2)     وجه حاجت بشر به رسالت و بعثت؛

3)     قلمرو بعثت و رسالت؛

4)     هدف بعثت؛

5)     مسأله ی خاتمیت؛

6)     رابطه ی خاتمیت و امامت؛

آنچه از میان مباحث استاد درباره ی بعثت و رسالت مورد نظر این جستار قرار گرفته است، مباحثی است که تبیین گر مسأله ی مهم فلسفه ی بعثت و رسالت است.

فلسفه ی بعثت و بیداری عقول

فلسفه ی بعثت انبیا و ارسال رُسُل از دیر باز محل تأمل حکما و متکلمان، و در واقع همه ی اندیشمندان دینی بوده است و پاسخ های مختلفی بدان داده شده است. استاد رأی خود را بر اساس فرمایش امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) تبیین می نمایند:

حضرت امیر (علیه السّلام) در نهج البلاغه، خطبه ی 1، در باب فلسفه ی آمدن پیغمبران می فرماید: پیامبران را پشت سر هم فرستاده تا آن پیمانی را که در فطرت مردم از آنها گرفته از ایشان بخواهند، یعنی آنها را بر جاده ی فطرت و طبیعتشان بیندازند؛ موانع فطرتشان را بر طرف کنند؛ نعمت هایی که به آنها داده و فراموش کرده اند به یادشان بیاورند؛ بشناسانند به آنها که تو چه هستی  و چه نعمت هایی به تو داده ام؟(...فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ یُرُوهُمْ آیَاتِ الْمَقْدِرَةِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَایِشَ تُحْیِیهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِیهِمْ وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ تَتَابَعُ عَلَیْهِمْ وَ لَمْ یُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ أَوْ کِتَابٍ مُنْزَلٍ أَوْ حُجَّةٍ لَازِمَةٍ أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ.... خطبه اول از نهج البلاغه فیض الاسلام)

این نعمت ها یی که تو خودت را در خدمت او قرار می دهی، او باید در خدمت تو باشد. تا خاک ها را از روی دفائن عقول بردارند. دفائن، گنج را می گویند که در زیر خاک است، چون در زیر خاک است و خاک رویش را گرفته آدم از رویش راه می رود ولی نمی فهمد که زیر پایش گنج است. تا خاک ها را از روی گنیجنه های عقل ها بردارند .

علل و عوامل بعثت

علی (علیه السّلام) عصر و زمینه بعثت رسول اکرمأَرْسَلَهُ عَلَى حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ وَ الدُّنْیَا کَاسِفَةُ النُّورِ ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ عَلَى حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ إِیَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا را این طور توصیف می فرماید: «أَرْسَلَهُ عَلَى حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ وَ الدُّنْیَا کَاسِفَةُ النُّورِ ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ عَلَى حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ إِیَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا ..... خطبه 89 از نهج البلاغه» ؛ یعنی خداوند او را در دوره ای مبعوث فرمود که فترت و فاصله ای در آمدن پیامبران رخ داد بود. ملت ها در خوابی گران و طولانی فرو رفته بودند. کارها پراکنده و تنور جنگ ها داغ بود. جهان را تاریکی فرا گرفته و غرور و فریب در آن نمایان بود. برگ درخت بشریت به سوی زردی گراییده و امیدی به میوه ی این درخت نمی رفت.

پیامبران معمولا در مواقعی ظهور کرده اند که بشریت و لااقل محیط اجتماع ظهور آنها در یک پرتگاه خطرناکی قرار داشته و آنها سبب نجات و اصلاح اجتماع خود شده اند. قرآن کریم خطاب به مردم عصر رسول اکرم  (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) چنین می فرماید: «وَ کُنْتُمْ عَلی‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها  سوره آل عمران آیه 103.»؛ شما در پرتگاه سقوط  در آتش بودید که خداوند (به وسیله رسول مکرم) شما را از آن نجات داد.

گاه سخن از علل و عوامل بعثت به معنای عام آن است و گاه سخن بر سر بعثت خاص پیامبر اعظم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) می باشد. استاد مطهری درباره ی علل و عوامل بعثت عامه و بعثت خاصه، هر دو، سخن گفته اند. درباره ی بعثت به معنای عام و علل و عوامل  آن از فرمایشات قرآن مدد می جوید و درباره ی فلسفه ی ارسال انبیا از نظر قرآن می گوید:

آیه ی 213 سوره ی بقره از عجیب ترین آیات است که در فلسفه بعثت و نبوت و ارسال انبیا می باشد. می فرماید: «کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً»؛ مردم همه یک واحد جمعیت بودند، یک جمعیت بودند، یعنی هیچ اختلاف و تشتت و تفرقی در میان بشر نبود. یعنی زمانی بر بشر گذشته است که در آن زمان در میان افراد بشر اختلافاتی وجود نداشته است. «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ»؛ خدا پیغمبران را آن وقت مبعوث کرد، در حالی که مُبشِّر و مُنذِر بودند و به مردم نوید می دادند که اگر این طور عمل بکنید، چنین و اگر آن طور عمل بکنید، چنان، و به آنها کتاب (مقصود از کتاب در این جا شریعت و قانون است) نازل کرد، برای این که این قانون در میان مردم حکم کند در آنچه که در آن اختلاف دارند. یعنی اختلافاتی در میانشان پیدا شده، قانون بیاید و حل کننده ی اختلاف باشد. بنابراین ، از این آیه چنین استنباط می شود که همه ی مردم در یک زمانی امت واحد بودند، هیچ اختلافی نبود، بعد در آنها اختلاف پیدا شد، و چون در آنها اختلاف پیدا شد، خدا قانون و کتاب برای آنها نازل کرد تا کتاب حل کننده ی اختلافات مردم در زندگی باشد برهه ای از زمان بر بشر گذشته است که کتاب و قانون نداشته است و احتیاجی هم به قانون نداشته است بعد اختلاف پیدا می شود. در ابتدا موضوع اختلاف در میان نبود، بعد که بشر، کم کم زندگی اش توسعه پیدا کرد و بنا گذاشت از مزایای زندگی اش توسعه پیدا کرد و بنا گذاشت از مزایای زندگی برای خودش استفاده بکند و بگیرد، طبیعتا بعضی قوی تر بودند و برخی ضعیف تر؛ قوی ترها بیشتر گرفتند و ضعیف ترها محروم ماندند، و قوی ها ضعیف ها را استخدام می کردند. اختلافات از این جا پیدا شد.

چون در روابط مردم، که قبلا مثل یک خانواده زندگی می کردند، این اختلافات و بیگانگی ها پیدا شد، قانون عادلانه آمد میان مردم و گفت خیر، قوی حق ندارد حق ضعیف را بخورد؛ قوی حقی دارد، ضعیف حقی دارد، بزرگ چنین، کوچک چنین، عدالت چنین.

پس مردم در یک دوره ای واحد و یکنواخت بودند، بدون اختلاف و بدون این که احتیاج به قانونی داشته باشند که در روابط اجتماعی آنها رفع اختلافات بکنند. بعد اختلاف و تفاوت در میان آنها پیدا شد، و خداوند پیغمبران صاحب کتاب را، که از نوح شروع می شوند، فرستاد: «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ»؛ پیغمبران را فرستاد و با آنها کتاب و قانون فرستاد تا آن کتاب و قانون در میان مردم حاکم باشد (مطهری (ب)، 531374 58).

اما فلسفه ی تجدید بعثت انبیا چیست و چرا خداوند به طور متوالی رسولی را بعد از رسول دیگر مبعوث نموده است و به طور کلی علل تجدید بعثت در تاریخ ادیان چیست؟ در این رابطه استاد می فرمایند:

قرآن یک اختلاف ثانوی را بیان می کند و می گوید بعد از آنکه قانون اجتماعی در میان مردم آمد تا حل کننده ی اختلافات اجتماعی آنها باشد و عدالت را در میان مردم بر پا کند، جلوی ظلم ظالم را بگیرد، به مظلوم کمک کند و حسن روابط اجتماعی ایجاد کند، خود این ها موضوع یک اختلاف دیگر در میان افراد بشر شد. چه اختلافی؟ اختلافات مذهبی. یک پیغمبری می آید با یک کتاب، بعد یکی از پیروان این دین می آید و بدعتی در دین ایجاد می کند. آن دیگری بدعتی دیگر ایجاد می کند و رفته رفته مذاهب از آن منشعب می شود، همین طور که در هر شریعت مذاهب مختلف پیدا شد.  آن وقت پیغمبرانی که پس از پیغمبر صاحب شریعت اول، یعنی حضرت نوح آمدند، قانونی که آنها آوردند برای حل دو اختلاف بود، یکی رفع اختلافات مردم در امور زندگی، یعنی قانون برای زندگی مردم آوردند، و دیگر این که آمدند و این آراء و اهواء و عقاید باطل را نسخ کردند. گفتند: این حرف ها چیست و این مذاهب مختلف یعنی چه؟ این اختلاف دوم را قرآن کریم چنین بیان می کند:

 « وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً» (بقره، 213)؛ اختلاف دوم که اختلاف در خود دین است، از ناحیه ی صاحبان اغراض و هوی و هوس پیدا شد، از روی جهل و نادانی و قصور نبود. این طور نبود که چون نمی دانند اختلاف می کنند، بلکه می دانند و اختلاف می کنند،، می دانند و حقیقت را کتمان می کنند، می دانند و یک چیزی اضافه می کنند. «وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ سوره آل عمران آیه 19»؛ و اختلاف نکردند [آنان که کتاب داده شدند]. «إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ» (آل عمران، 19)؛ مگر پس از آن که علم به آن کتاب را واجد بودند، روی بغی، روی ظلم، روی سرکشی و هوای نفس.

پس پیغمبران صاحب شرایع غیر از صاحب شریعت اول دو کار می کردند؛ یکی این که قانونی برای مردم می آوردند که این قانون حل کننده ی اختلافات مردم باشد و حقوق و حدود آنها را معین کند، کار دیگرشان این بود که مبارزه می کردند با بدعت هایی که قبلا پیدا شده بود، یعنی مرجع حل اختلافات مذهبی بودند. (همان، 58).

بنابراین استاد شهید مرتضی مطهری در فلسفه ی تجدید بعثت در تاریخ به عوامل متعددی اشاره می نماید و معتقد است: ظهور پیاپی پیامبران (علیهم السّلام) تنها معلول تغییر و تکامل شرایط زندگی و نیازمندی بشر به پیام نوین و راهنمایی نوین نیست، بلکه بیشتر معلول نابودی ها و تحریف و تبدیل های کتب و تعلیمات آسمانی بوده است. بشر چند هزار سال پییش نسبت به حفظ مواریث علمی و دینی ناتوان بوده است، و از او جز این انتظاری نمی توان داشت. آنگاه که بشر به مرحله ای از تکامل می رسد که می تواند مواریث دینی خود را از دست خوردن نگهداری کند، علت عمده ی تجدید پیام، و ظهور پیامبر جدید، منتفی می گردد و شرط لازم (نه شرط کافی) جاوید ماندن یک دین، موجود می شود (مطهری (د)، 1374، 12).

فلسفه بعثت

استاد شهید مرتضی مطهری، فلسفه ی بعثت انبیا و ارسال رسل، و به عبارت دیگر فلسفه ی بعثت و رسالت، را در رابطه ی محکم و ناگسستنی و دین و دنیا و رابطه ی تنگاتنگ دنیا و آخرت جستجو می کرد و در واقع فلسفه ی بعثت انبیا را در دو مقوله مهم مورد تحلیل و تبیین قرار می داد:

1)     ایمان به آخرت؛

2)     بر پایی عدالت اجتماعی.

ایمان به آخرت

میان اعتقاد و باور انسان به آخرت و نشئه ی دیگری از حیات، غیر از نشئه ی فعلی، با فلسفه ی نبوت و چرایی نیاز بشر به بعثت انبیا رابطه و همبستگی روشنی وجود دارد. استاد این رابطه و لزوم آن را این چنین تبیین می نمایند:

بدون شک اگر ما مسأله ی آخرت را بپذیریم، یعنی اگر قبول کنیم که زندگی بشر با مُردنش در این دنیا پایان نمی پذیرد و نشئه ی دیگر ماورای نشئه ی دنیا هم وجود دارد و بشر در آن نشئه، حیات و زندگی دارد و در آنجا هم به نوعی مرزوق است و سعادت و شقاوتی دارد (این جزو خبرهایی است که پیغمبران آورده و داده اند و از جنبه های علمی و فلسفی هم بحث هایی شده است)، بدون شک علم و عقل بشر کافی نیست برای تحقیق در مسائل آخرت و تشخیص این که چه چیز برای سعادت اخروی نافع است و چه چیز مضر. حتی بشر با علم و عقل خودش اصلا نمی تواند پی ببرد به وجود یک چنین نشئه ای. تا امروز، که علم بشر این همه پیش رفته است، هنوز ما بعد مرگ به عنوان یک مجهول برای بشر تجلی می کند؛ هنوز هم واقعا، قطع نظر از هر فکری، اگر از نظر کلی بخواهیم ببینیم، به صورت یک مجهول است برای بشر، یعنی نمی تواند این را از نظر علمی صد در صد اثبات کند که چنین چیزی هست (البته یک قرائن و دلائلی هست اما یک امری که از نظر علم، قطعی تلقی شده باشد نیست). کما این که از نظر علم نمی تواند این را صد در صد نفی کند و بگوید نه، علم کشف کرده که چنین چیزی نیست ،  جزء  مجهولات بشر است. پس اگر مسأله ی عالم آخرت را، که باز خود پیغمبران هستند که اصل وجود آن را خبر داده اند و راه سعادت و راه شقاوت در آنجا را نشان داده اند، در نظر بگیریم نیاز به انبیا صد در صد قطعی است و جای بحثی در آن نیست (مطهری (ج)، 1374، 16).

عدالت اجتماعی

اما نیاز بشر به بعثت و رسالت فقط در همین بعد خلاصه نمی شود، بلکه نوع انسان در زندگی و حیات دنیوی خود که درگیر حیات و زندگی جمعی است (هویت جمعی بشر) نیز مرکز نشانه روی انبیاست. بر این اساس استاد معتقد است:

آن چیزی که بیشتر مورد بحث قرار گیرد، مسأله ی زندگی اجتماعی است که «آیا واقعا این زندگی دنیای بشر نیازی به پیغمبران دارد یا ندارد؟».

اولا ببینیم خود قرآن چه می گوید. آیا در قرآن به این مسأله عنایتی هست یا قرآن فقط توجه به عالم آخرت دارد؟ ما می بینیم قرآن تنها مسأله ی عالم آخرت را بیان نمی کند، مسأله ی زندگی دنیا را هم از نظر هدف انبیا مطرح می کند، خیلی هم واضح و صریح، در آن آیه ی معروف «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ» (سوره حدید، 25)؛ پیامبران خودمان را با دلایل و بینات فرستادیم، کتاب و مقیاس همراه آنها فرستادیم تا در میان مردم عدالت بر پا بشود..... پس معلوم می شود قرآن این را یک نیازی دانسته است و برای این اصالتی قائل شده است، و در این جا حتی آن هدف دیگر (یعنی شناخت خداوند) را هیچ ذکر نمی کند، شاید برای این که نشان بدهد که این هم اصالتی دارد و واقعا این جهت مورد نیاز است و باید باشد پس قرآن که نظر داده است که از ضرورت های زندگی بشر وجود عدالت است، وجود پیغمبران را برای برقراری عدالت لازم و ضروری می داند (همان، 17).

بدین ترتیب، اگر چه امروزه تحت عناوین جدید کلامی، از قبیل وجه حاجت و نیاز بشر به دین و قلمرو ادیان و از این قبیل، رابطه ی دین و دنیا در برخی نظریات مخدوش نشان داده شده است و نیاز انسان به دین و هدف بعثت انبیا در آخرت خلاصه شده است، اما استاد شهید مرتضی مطهری، هم از حیث قرآنی و درون دینی و هم از حیث عقلی و علمی و به شیوه ی برون دینی، رابطه ی ناگسستنی دین و دنیا و آخرت را تبیین نموده و می گوید:

بشر یک موجود خاصی است که زندگی ‏اش باید زندگی اجتماعی باشد یعنی بدون اینکه با یکدیگر زندگی کنند و با یکدیگر ارتباط داشته باشند و زندگی تعاونی داشته باشند امکان ‏پذیر نیست، ولی بر خلاف سایر جاندارهای اجتماعی که به حکم غریزه و اجبار زندگی‏شان اجتماعی است ، به حکم غریزه اجبار ندارد که زندگی ‏اش اجتماعی باشد . مقصودم این جهت است که حیوان های اجتماعی از طرف خود خلقت و طبیعت مُسخَّر و مجبورند که اجتماعی زندگی کنند؛ تقسیم کار را خود خلقت و طبیعت در میان آنها انجام داده است؛ قانون اجتماعی شان را خود خلقت جبرا برای آنها وضع کرده است و آنها هم به طور خودکار، کار خودشان را انجام می دهند. مثلا زنبور عسل، ما داریم می خوانیم و می بینیم که تکلیف و وظیفه ی خودش را اجبارا می داند، یعنی لزومی نیست با تعلیم و تربیت یاد بگیرد و کوشش کند تا بفهمد راه چیست؛ اجبارا به او داده شده است. وظیفه و راه خودش را اجبارا می داند. پست ها هم عوض نمی شود، هر کدام یک مقام معلومی دارند، آن که کارگر است، کارگر است و آن که مهندس است، مهندس است و آن که حاکم و حکمران و ملکه است، ملکه است. حتی ساختمان بدن اینها هم با هم متفاوت است؛ به عکس بشر که باید زندگی اش زندگی اجتماعی باشد و به حکم این که یک موجود مختار و عاقل و آزادی آفریده شده است، تمام این ها را خودش باید انجام دهد، به اختیار خودش.

خودش باید فکر کند و برود برای خودش انتخاب کند. این نقص ها از نظر غریزی در بشر هست، به این معنا که به او این غریزه داده نشده است. حالا چرا داده نشده است، آن خودش یک حساب دیگری دارد، که گفته اند چرا داده نشده است. آن وقت بشر به موجب همین که مختار و آزاد آفریده شده است، همیشه امکان تخلف از وظیفه را دارد، و به حکم این که غریزه ی حیات دارد و می خواهد زندگی کند، نفع جو آفریده شده و دنبال منفعت خودش هست. این است که هر فردی آن چیزی که ابتدائا درباره ی آن فکر می کند این است که در اجتماع دنبال هدف های شخص خودش و فرد خودش برود، نه دنبال مصلحت اجتماع، یعنی آن چیزی که اول برای بشر و برای فکر بشر مطرح است منفعت فرد است، نه مصلحت اجتماع. مصلحت اجتماع را نه خوب تشخیص می دهد و نه به فرض تشخیص دادن، رعایت می کند. حیوان اجتماعی به حکم غریزه، مصلحت اجتماع را تشخیص می دهد، می رود دنبالش و به حکم غریزه هم آن را اجرا می کند. بشر در هر دو ناحیه این نیاز را دارد، نیاز دارد به یک هدایت و رهبری که او را به سوی مصالح اجتماعی اش هدایت و رهبری کند، و نیازمند است به یک قدرتی که حاکم بر وجودش باشد که آن قوه ی حاکم بر وجودش او را دنبال مصالح اجتماعی بفرستد. می گویند پیغمبران برای این دو کار آمدند، هم او را به مصالح اجتماعی راهنمایی می کنند و هم یک قدرتی بر وجودش مسلط می کنند به نام (ایمان)، که به حکم این قدرت آن مصالح اجتماعی را اجرا می کند. دنبال آنچه که مصلحت اجتماعی تشخیص می دهد (حالا یا به حکم وحی یا به حکم عقل و علم، فرق نمی کند) می رود. اگر حکومت دین و حکومت انبیا در میان بشر در گذشته و حال نبود، به عقیده ی این ها اصلا بشریتی نبود، یعنی اصلا امروز بشری روی زمین نبود، بشر خودش را خورده بود، اصلا بشر فانی شده بود. بشر بقای خودش را در روی زمین، و همین تمدنی را که امروز در روی زمین دارد، مدیون پیغمبران است. آنها، هم او را رهبری کردند و هم خودش را از شر خودش نگهداری کردند.

حتی امروز هم که این همه علم پیش رفته و عقل بشر کامل شده است، باز هم نقش انبیا محفوظ است، یعنی همین الان هم بشر تربیت های انسانی ای که دارد، ارث انبیا محفوظ است، یعنی همین الان هم بشر تربیت های انسانی ای که دارد، ارث از گذشته ای است که سر منشأش پیغمبران بوده اند، و مقدار انسانیتی که دارد باز هم از بقایای همان تعلیمات دینی و کتاب های آسمانی است که اگر فرض کنیم همین الان تأثیر کتاب های آسمانی را با یک قوه و قدرتی از روح بشر به کلی بیرون بکشیم؛ این مساوی خواهد بود با فنای بشریت، یعنی با از بین رفتن روح انسانیت به طور کلی و قهرا فنای بشریت. بشر به صورت یک موجود درنده ای در خواهد آمد که هیچ روح اجتماعی نداشته باشند و همه مجبور باشند با همدیگر باشند، ولی نه مجموع شیرها بخواهند با هم زندگی کنند، (چون خیلی تفاوت است میان افراد بشر)، بلکه مثل یک جنگلی [خواهد بود] که در آن عده‏ ای گوسفند باشد، عده‏ ای گرگ، عده ‏ای شُغال، عده ‏ای شیر، عده ‏ای ببر، عده ‏ای پلنگ، عده‏ ای شتر و عده ‏ای اسب، اینها به جان یکدیگر بیفتند و قوی ضعیف را پایمال خواهد کرد.(همان، 18 و 19)  ................    .........

1)قرآن کریم.

2) مطهری، مرتضی (1374 الف)، امدادهای غیبی در زندگی بشر، تهران،

صدرا.

3)مطهری، مرتضی (1374 ب)، خاتمیت، تهران، صدرا.

4) مطهری، مرتضی (1374 ج) ،نبوت، تهران، صدرا.

5)مطهری، مرتضی (1374 د)، ختم نبوت، تهران، صدرا.

 

*** اصلاح و اضافات : توسط  استاد سیداصغر سعادت میرقدیم 

http://www.mortezamotahari.com/fa/articleview.html?ArticleID=78698

 (راه های اثبات نبوت از استاد علامه شهید مرتضی مطهری  )http://lib.motahari.ir/Content/898/9 

** مراد از امت واحده در آیه 213 از سوره بقره چیست؟ 

(سایت حکیم زین العابدین عسکری لشت نشایی)

آقا اگر به بزم تو مهمان نمی شدیم
اینگونه عاشقانه غزلخوان نمی شدیم


حتی اگر محبت بی حد تو نبود
سوگند برخودت که مسلمان نمی شدیم


اخلاق نیک تو همه را جذب کرده است
بی مهرتو که صاحب ایمان نمی شدیم

قطعا اگر که ختم رسالت نمی شدی
مامفتخر به مذهب سلمان نمی شدیم

در جهل مانده بود تمامی عقل ها
حتما اگر که پیرو قرآن نمی شدیم

تو روشنای مشعل سبز هدایتی
پایان کار امر خدا در رسالتی

نقل محافل همه ی ما کلام توست
شیرینی دهان رطب ذکر نام توست

هر کس نرفت راه تو گمراه میشود
روشنگر مسیر حقیقی پیام توست

باید به سیره ی عملی ات عمل کنیم
راه سعادت بشریت مرام توست

جایی که جبرئیل هم آنجا نمی رسد
اوج همیشگی بلندای بام توست

دل زنده شدبه عشق تو چیزی که بی گمان
ثبت است بر جریده عالم؛ دوام توست


امشب بخوان به نام خدایی که منجلیست
از این به بعد یار و مددکار تو علیست




تاریخ : پنج شنبه 96/1/17 | 2:20 صبح | نویسنده : سیذ اصغر سعادت میرقدیم | نظر

***نسیم معرفت**

آیا سلام دادن به خداوند صحیح است؟

سوال:

آیاسلام دادن به خداوند صحیح است؟ گاهی مشاهده می شود که برخی به خدا سلام می دهند آیا می توان به خدا سلام داد؟!

 

پاسخ:

یکی از رایج ترین کلمات در میان اقوام وملل سلام ودرود گفتن است که کیفیت آن در میان ملل و مردم جهان مختلف می باشد. در اسلام ومیان مسلمین با عبارات وتعبیرات گونانون به دیگران سلام داده می شود که رایج ترین آنها به لفظ عربی عبارتنداز: السلام علیک-السلام علیکم- علیک منی، منا السلام-ونیز لفظ (صلوه) که در لغت به معنای طلب رحمت و دعا و درود وسلام نیز آمده جهت سلام فرستادن استفاده می شود. چنانکه ما با این لفظ بر پیامبر وآل او در تشهد نماز و به هنگام زیارت و دعا وسایر اوقات، سلام و درود می فرستیم (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم) و شبانه روز نیز در نماز های پنجگانه با لفظ(السلام…) برپیامبر ص سلام می دهیم  (السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ .)

در اسلام به مساله سلام بسیار توجه وسفارش شده است و یکی از سنت های متعالی بین مسلمین سلام کردن می باشد و با سلام کردن به یکدیگر می توانیم پیام دوستی وصلح وآرامش و سلامتی به دیگران منتقل نماییم و کتاب های خوبی هم در باب سلام تالیف شده است که آثار اجتماعی وفردی سلام را بررسی کرده اند.

بعد از توجه به موارد سلام در قرآن کریم و کاربرد گوناگون آن در زبان های ملل ومردم مختلف دنیا اکنون می پردزایم به معنای سلام واینکه سلام چه معنایی دارد وآیا می توان به خداوند سلام داد یا نه؟!

کلمه سلام  در لغت به معانی گوناگون از قبیل  سلامتی و پاکی از عیب ونقص و آفت و بلا ،  ، تندرستی  ،درود ، سلام کردن ، تحیت ، عافیت، صحت، اطاعت وتسلیم بودن و…آمده است. بهشت را نیز دارالسلام گویند که اهل بهشت در آن در امنیت وآسایش  و آرامش و سلامتی کامل هستند.

سلام یکی از نام های خداوند است و چون او از هر عیب ونقص و فنا و نابودی مبری و پاک است لذا خداوند عین سلام است و سلام از ناحیه اوست و به سوی او برمی گردد. از حضرت فاطمه سلام الله علیها این سخن وارد شده است که فرمود (إن الله هوالسلام ومنه السلام وإلیه السلام )

در تفسیر المیزان جلد 16 صفحه388 درباره معنای صلوات وسلام چنین فرموده است: صلوات وسلام  از جانب خداوند به معنای فرستادن رحمت است و صلوات از جانب فرشتگان به معنای مدح و طلب مغفرت می باشد و صلوات از جانب مؤمنان، به معنای درخواست نزول رحمت از جانب خداوند است.

باید توجه داشت که غیر خداوند هرچه وهر که باشد ناقص است و کمال مطلق وغنی بالذات فقط و فقط خداوند است. اگر پیامبر و آل او کامل هستند به اعتبار مقایسه با غیر خداوند است. سلام دادن به دیگران به نیت ها وقصد های مختلف انجام می گیرد که در همه آن ها نوعی حاجت و نیاز و نقص وکاستی وجود دارد. سلام دادن های ما به یکدیگر غالبا به قصد اظهار محبت و دوستی و صلح وآشتی و درخواست سلامتی و تندرستی و… می باشد که هم در سلام دهنده وهم برکسی که سلام می کنیم نوعی نیازمندی و نقص وجود دارد حتی سلام و درودی که برپیامبر ص و اهل بیت او علیهم السلام می دهیم  نوعی درجه و ارتقاء کمالی برای حضرات معصومین علیهم السلام محسوب می شود، چون کمال به نوعی بی نهایت است و لذا معصومین علیهم السلام در عین اینکه در مقام ثبوت و واقع کامل هستند ولی در مقام اثبات باز راه برای ارتقاء کمالی آنها وجود دارد(البته در رابطه با اینکه صلوات وسلام ما چه سود ونقشی برای پیامبر ص و حضرات معصومین ع دارد  اقوالی وجود دارد که پرداختن به همه آن ها میسور نمی باشد)

پس از اینکه دانستیم که سلام دادن برای سلام دهنده و کسی که بر او سلام می کنیم ناشی از نوعی احتیاج و نیاز و نیازمندی است در این صورت برشما خواننده گرامی روشن می شود که خداوند نیازی واحتیاجی به سلام ما ندارد چون او عین سلام است و مبری و پاک از هر نوع نقص و فنا و بلا و… می باشد و صحیح نیست که ما به خدا سلام بدهیم و بگوییم (سلام برخداوند؟!) او کمال مطلق و غنی بالذات است و به نظر بنده حتی از روی اظهار محبت وعشق  هم درست نیست که به خداوند سلام کنیم. در سیره چهارده معصوم علیهم السلام ودر کلمات آنها نیامده است که بر خداوند (سلام) داده باشند…

در برخی روایات، پیامبر به صراحت از سلام به خداوند نهی کرده اند.


آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی

 


** آیاسلام دادن به خداوند صحیح است؟+نسیم معرفت

 

توجه توجه : (پایگاه تخصصی شبهه) متن فوق را که از استاد سیداصغر سعادت میرقدیم بوده بدون ذکر آدرس و نام نویسنده در پایگاه منتشر کرده و متاسفانه رعایت امانت در نقل را ننموده است ...  .  جای تاسف است که این نوع سرقت مطالب در فضای اینترنتی و  و برخی سایت ها و ... وجود دارد .... (آدرس پایگاه تخصصی :  http://shobhe.net/Archives/3182?WPACRandom=1491427225854#comment-117)

در تاریخ 17 فروردین 96 متن اعتراضی زیر را برای این پایگاه ارسال کردم :

 

سلام علیکم+ مطلبی که درباره این سوال که :آیا سلام دادن به خداوند صحیح است؟ در این پایگاه تخصصی ذکر کردید از بنده بوده که متاسفانه رعایت امانت در نقل را نکردید . لازم بود که لینک متن مذکور را ذکر می کردید؟!1 ( لینک مطلب بنده :

http://nasimemarefat.parsiblog.com/?P=33
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

 

http://shobhe.net/Archives/3182?WPACRandom=1491427225854#comment-117

پایگاه تخصصی شبهه





تاریخ : پنج شنبه 96/1/17 | 2:17 صبح | نویسنده : سیذ اصغر سعادت میرقدیم | نظر

***نسیم معرفت**

بسم الله الرحمن الرحیم


*گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.

مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای

 

مکتب متعالی و نورانی اسلام و اهلبیت (علیهم السلام) در طول تاریخ با مجاهدت ها و ایثار ها و شهادت ها همراه بوده وخواهد بود.  اسلام وقرآن و آیین راستین محمدی (صَلّی الّلهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) از آغاز ظهور تا کنون مواجه با خصومت ها و دشمنی های سرسختانه دشمنان و مستکبرین بوده وبعدها نیز چنین خواهد بود.  اسلام و قرآن هیچگاه  دعوت به جنگ  نکرده ونمی کند  مگر زمانی که دشمنان اسلام آغاز به جنگ نمایند و یا توطئه بزرگی بر ضد اسلام وبشریت طراحی شده باشد که در این صورت مسلمین و مردم مُجاز خواهند بود که در برابر متجاوزین به عنوان دفاع و جهاد ، ایستادگی و مقاومت و مقابله نمایند .  باب جهاد وشهادت برای مقابله با مستکبرین و متجاوزین و دشمنان اسلام وقرآن همیشه باز است و ملت ایران و پیروان اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) با الگو گیری از قیام اباعبد الله الحسین ( علیه السلام) همیشه و در همه حال برای حفظ وحراست و پاسداشت از حریم دین و قرآن و ارزش های اسلامی و دینی وانقلابی آماده جهاد و شهادت و ایثار و جانبازی وفداکاری هستند. ملت شریف ایران که به اسلام و دین محمدی (صَلّی الّلهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) و مکتب نورانی اهلبیت(علیهم السلام) عشق می ورزند  هیچگاه خواهان ذلت پذیری و ظلم و ستم نبودند و در طول تاریخ نیز ثابت کردند که در برابر متجاوزین و ستمگران ساکت نخواهند ماند. زمانی که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی ، نهضت و قیام خود را بر ضد حکومت فاسد و فاجر ستمشاهی آغاز نمود ، ملت مجاهد وشهید پرور ایران با مال وجان و تقدیم هزاران شهید و جانباز از نهضت و قیام مقدس امام خمینی حمایت و پشتیبانی کردند و بعد از انقلاب نیز در همه عرصه های دشوار و در همه سختی ها وفشار ها و در برابر همه دشمنان اسلام و انقلاب از خود مقاومت نشان دادند و از انقلاب و ارزش های اسلامی وانقلابی و آرمان های امام خمینی ره دفاع کردند. زمانی که  صدام تکریتی با تحریک استکبار جهانی  برای نابودی انقلاب اسلامی به جمهوری اسلامی ایران حمله کرد ، باز ملت شریف ایران و اقشار مختلف و مردان و زنان و جوانان  این آب و خاک در برابر ارتش متجاوز صدامی ایستادگی کردند و با رشادت ها و ایثارگری ها  و جانبازی ها و شهادت ها از اسلام و قرآن و انقلاب و جمهوری اسلامی ایران دفاع نمودند. هر استانی از استان های ایران وهر شهری از شهر های ایران و بلکه شاید هر روستایی از روستاهای این کشور عزیز  در بردارنده شهید ویا شهدایی  است که  برای حفظ اسلام و قرآن و انقلاب و ارزش های اسلامی و دینی و انقلابی  جان عزیز خود را فدا کردند. گاهی بعضی خانواده ها چندین عزیز خود را تقدیم اسلام و قرآن و انقلاب نمودند و بر این فداکاری ها افتخار می کردند. استان گیلان نیز یکی از استان های ایران اسلامی است که مردم شریف آن در طول تاریخ عشق و ارادت خود را به اسلام و قرآن واهل بیت (علیهم السلام) ثابت نمودند ودر راه مبارزه با ظلم وستم بسیار خوب  درخشیدند. آنها در نهضت جنگل که یکی از عرصه های پیکار با ستمگران و متجاوزین بود از خود رشادت ها و فداکاری ها نشان دادند که در تاریخ ایران وگیلان ثبت شده است. در راه حمایت از نهضت وقیام امام خمینی و نیز پشتیبانی از نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران از هیچ  خدمت و کوششی دریغ نورزیدند . مردم گیلان در جنگ تحمیلی نیز برای دفاع از اسلام و قرآن و کشور  از جهات مختلف ( کمک های مالی و معنوی و...)بسیار خوش درخشیدند و هزاران شهید و جانباز تقدیم نمودند. کگنره  هشت هزار شهید استان گیلان که در تاریخ چهاردهم اردیبهشت 1395 در میدان شهدای ذهاب رشت با حضور سردار سلیمانی و حضرت آیت الله نوری همدانی و آیت الله زین العابدین قربانی و خانواده های شهداء و جانبازان و ایثارگران وسایر اقشار برگزار شد ، نشان دهنده آن است که مردم استان گیلان همیشه در خدمت اسلام و قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) و نظام مقدس جمهوری اسلامی بوده وخواهند بود و لحظه ای در حفظ و حراست از ارزش های شهداء  و ارزش های دینی کوتاهی و غفلت نخواهند کرد. همیشه از خط اصیل بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی و آرمان های پاک او و نیز از ولی فقیه زمان مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای حمایت کرده و در پشتیبانی از ولایت مطلقه فقیه هیچگاه کوتاهی نخواهند کرد. در پایان یادی می کنم از مرحوم آیت الله صادق احسانبخش امام جمعه سابق رشت و نماینده حضرت امام خمینی در استان گیلان که  اَلحَق والأِنصاف خدمات ارزنده ای در جمیع جهات برای مردم گیلان انجام داد.  

والسلام

سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

چهاردهم اردیبهشت 1395 .

روز سه شنبه

25 رجب المرجب 1437 ه.ق

شهر مقدس قم


**پیام استادسیداصغرسعادت میرقدیم به مناسبت کنگره هشت هزار شهیدگیلان

(پایگاه اندیشوران حوزه)


آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی




تاریخ : پنج شنبه 96/1/17 | 2:15 صبح | نویسنده : سیذ اصغر سعادت میرقدیم | نظر

***نسیم معرفت**

 

سلام واحترام

سوال

آیاسلام دادن به خداوند صحیح است؟


گاهی مشاهده می شود که برخی به خدا سلام می دهند آیا می توان به خدا سلام داد؟!



 واما پاسخ  بنده  :

یکی از رایج ترین کلمات در میان اقوام وملل سلام ودرود گفتن است که کیفیت آن در میان ملل و مردم جهان مختلف می باشد. در اسلام ومیان مسلمین با عبارات وتعبیرات گونانون به دیگران سلام داده می شود که رایج ترین آنها به لفظ عربی عبارتند از : السلام علیک-السلام علیکم- علیک منی ، منا السلام - ونیز لفظ  (صلوة  ) که در لغت به معنای طلب رحمت و دعا و درود وسلام نیز آمده  جهت سلام فرستادن استفاده می شود  چنانکه ما  با این لفظ بر پیامبر ص وآل او  (علیهم السلام) در تشهد نماز و به هنگام زیارت و دعا وسایر اوقات ، سلام و درود می فرستیم (الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم) و شبانه روز نیز در نماز های پنجگانه با لفظ( السلام...) برپیامبر ص  سلام می دهیم  (السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ .)
ودر زبان فارسی با لفظ (سلام) که متعارف است مردم  به یکدیگر سلام می کنند. گاهی هم بعضی ها از کلمه(درود برشما) استفاده می نمایند که این کلمه  نمی تواند معنا ومحتوای بلند (سلام) را برساند. کلمه درود برای مقاصد دیگری هم بکار می رود ازجمله اینکه برای تایید سخن و رای ونظر دیگری نیز استفاده می شود. کلمه دیگری هم  وجود دارد که تقریبا می توان به معنای (سلام) تفسیر وتاویل نمود وآن عبارت است از کلمه (تحیت) است که در آیه 86 سوره نساء  چنین آمده است :
وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ  یعنی : هر گاه به شما تحیّت(درود وسلام ) گویند ، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید یا ( لا اقل ) به همان گونه پاسخ گویید. خداوند حساب همه چیز را دارد.
در این آیه مراد از تحیت ، می تواند به معنای تحیت سلامی و گفتاری  باشد و  هم می تواند به معنای تحیت رفتاری وعملی باشد مثل هدیه دادن و نیکی کردن و احسان نمودن و مانند آن.
کلمه (سلام) در مواردی از آیات قرآن کریم آمده است که به برخی اشاره می کنیم :
سلامٌ قولاً مِن رَبِّ رحیم.(سوره یس آیه 58)
َ
سَلامٌ عَلی‏ إِلْ‏یاسینَ
(سوره صافات آیه 130)

 سلامٌ علی نوح ٍ فی العالمین . (سوره صافات آیه 79)

سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ(سوره رعد آیه 24)

 سلامُ هیَ حتّی مَطلَعِ الفـَجر. (سوره قدر آیه 5)

 فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً:
هنگامى که وارد خانه‏اى شدید بر یکدیگر تحیت الهى بفرستید تحیتى پر برکت و پاکیزه. (سوره نور آیه 61)  سلام کردن یک نوع تحیت و درود است که در این آیه ، (سلام ) به عنوان تحیت الهى که هم مبارک است و هم پاکیزه معرفى گردیده است و مى‏توان گفت که  معنای ( سلام علیکم  و مانند آن ) در اصل سلام اللَّه علیکم است، یعنى درود وسلام خداوند بر تو باد، یا خداوند تو را به سلامت  نگهدارد.
و نیز موارد دیگری از آیات قرآن کریم وجود دارد که در آن ها به سلام اشاره شده است وخواننده عزیز جهت استفاده بیشتر به آیات مربوطه  مراجعه فرماید.
دراسلام به مساله سلام بسیار توجه وسفارش شده است و یکی از سنت های متعالی بین مسلمین سلام کردن می باشد و با سلام کردن به یکدیگر می توانیم پیام دوستی وصلح وآرامش و سلامتی به دیگران منتقل نماییم و کتاب های خوبی هم در باب سلام تالیف شده است که آثار اجتماعی وفردی سلام را بررسی کرده اند.
بعد از توجه به موارد سلام در قرآن کریم و کاربرد گوناگون  آن در زبان های ملل  ومردم مختلف دنیا  اکنون می پردزایم به معنای سلام واینکه سلام چه معنایی دارد وآیا می توان به خداوند سلام داد یا نه؟!

کلمه سلام  در لغت به معانی گوناگون از قبیل  سلامتی و پاکی از عیب ونقص و آفت و بلا ،  ، تندرستی  ،درود ، سلام کردن ، تحیت ، عافیت ، صحت ، اطاعت وتسلیم بودن و .....آمده است .
البته کلمه (سام)  به معنی مرگ است که متاسفانه گاهی بعضی ها بکار می برند. 
 بهشت را نیز دارالسلام گویند که اهل بهشت در آن در امنیت وآسایش  و آرامش و سلامتی کامل هستند.
سلام یکی از نام های خداوند است و چون او از هر عیب ونقص و فنا و نابودی مبری و پاک است لذا خداوند  عین سلام است و سلام از ناحیه اوست و به سوی او برمی گردد. از حضرت فاطمه سلام الله علیها این سخن وارد شده است که فرمود (إن الله هوالسلام ومنه السلام وإلیه السلام )
در تفسیر المیزان جلد 16 صفحه388  در باره معنای صلوات وسلام  چنین فرموده است :
 صلوات وسلام  از جانب خداوند به معنای فرستادن رحمت است و صلوات از جانب فرشتگان به معنای مدح و طلب مغفرت می باشد و صلوات از جانب مؤمنان، به معنای درخواست نزول رحمت از جانب خداوند است .

باید توجه داشت که غیر خداوند هرچه وهر که باشد ناقص است و کمال مطلق وغنی بالذات فقط و فقط خداوند است. اگر پیامبر ص و آل او کامل هستند به اعتبار مقایسه با غیر خداوند است . سلام دادن به دیگران به نیت ها وقصد های مختلف انجام می گیرد که در همه آن ها نوعی حاجت و نیاز و نقص وکاستی وجود دارد. سلام دادن های ما به یکدیگر غالبا به قصد اظهار محبت و دوستی و صلح وآشتی و درخواست سلامتی و تندرستی و... می باشد که هم در سلام دهنده وهم برکسی که سلام می کنیم نوعی نیازمندی و نقص وجود دارد حتی سلام و درودی که برپیامبر ص و اهل بیت او علیهم السلام می دهیم  نوعی درجه و ارتقاء کمالی برای حضرات معصومین ع محسوب می شود  چون کمال  به نوعی بی نهایت است و لذا معصومین علیهم السلام در عین اینکه در مقام ثبوت و واقع کامل هستند ولی در مقام اثبات باز راه برای ارتقاء کمالی آنها وجود دارد(البته در رابطه با اینکه صلوات وسلام ما چه سود ونقشی برای پیامبر ص و حضرات معصومین ع دارد  اقوالی وجود دارد که پرداختن به همه آن ها میسور نمی باشد)
پس از اینکه دانستیم که سلام دادن برای سلام دهنده و کسی که بر او سلام می کنیم ناشی از نوعی  احتیاج و نیاز و نیازمندی است در این صورت برشما خواننده گرامی روشن می شود که خداوند نیازی واحتیاجی به سلام ما ندارد  چون او عین سلام است و مبری و پاک از هر نوع نقص و فنا و بلا و ... می باشد و صحیح نیست که ما به خدا سلام بدهیم و بگوییم (سلام برخداوند؟!!!!) او کمال مطلق و غنی بالذات است و به نظر بنده  حتی از روی اظهار محبت وعشق  هم درست نیست که به خداوند سلام کنیم.  در سیره چهارده معصوم ع ودر کلمات آنها نیامده است که بر خداوند( سلام) داده باشند.....

والسلام
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی

 

****************************************************************************

 

سوال :در سفر تاریخی معراج آیا ابتدا پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) بر خداوند سلام کردند یا اینکه ابتدا خداوند بر پیامبر سلام کردند؟

جواب: رسول اکرم از سلام کردن به خداوند آنچنان که به انسانها سلام کرده می شود نهی فرموده اند. و آنچه از روایات معراج فهمیده می شود این است که رسول اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) در سلام کردن به خداوند با لفظاَلتَّحِیَّاتُ الْمُبَارَکَاتُ الصَّلَوَاتُ الطَّیِّبَاتُ لِلَّهِ مقدم شد. و سپس خداوند در جواب فرمودند: اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ. والله اعلم.

http://www.fatwajonub.net/index.php/porseman/2014-05-11-15-57-25/2014-10-31-19-57-47/277-2014-11-10-17-33-38



**  اَلتَّحِیَّاتُ الْمُبَارَکَاتُ الصَّلَوَاتُ الطَّیِّبَاتُ لِلَّهِ 

یعنی  تمام تعظیم ها و تحیت ها ی مبارک وبابرکت  و سلام ها و درود ها ی پاکیزه  شایسته ی خداوند است ,

 چگونگى تشهد و سلام در نماز

پرسش : صورت تشهد و سلام نزد فقهاىو اهل تسنن چگونه است؟ پاسخ اجمالی: پاسخ تفصیلی: از موارد اختلاف و اهل سنت، صیغه تشهد دراست. شیخ گوید: تشهد در واجب است. هر که آن را عمداً ترک کند، نمازش باطل است. تا آنجا که مى گوید: کمترین چیزى که در تشهد کافى است، است و صلوات بر پیامبر و خاندان پاک او، اگر بیش از این بگوید بهتر است.(1)
صورت تشهد کامل نزد فقهاى چنین است،:
«اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه، اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد.
اَلَّسلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ،
اَلسَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلى عِبادِ اللّهِ الصّا لِحینَ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ».

این صورت تشهد و سلام نزد است. نزد اهل سنت، صورت تشهد نزد ابوحنیفه مخالف با چیزى است که مالک مى گوید و این دو مخالف با نظر شافعى است.
ابوحنیفه گوید: برترین تشهد آن است که عبدالله بن مسعود روایت کرده است. گوید: هرگاه همراه پیامبر(صلى علیه وآله)مى خواندیم، مى گفتیم: السلام على الله قبل عباده (سلام برپیش از بندگانش) السلام على فلان وفلان. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: نگویید سلام بر خدا، چرا کهخودش سلام است، لیکن هرگاه یکى از شما نشست، بگوید:
«التحیّات للّه والصلاه الطیّبات»؛ (درودهاى پاک بر خدا باد).
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِىُ وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ، اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الّا اللّهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ».(2)
مالک گفته است: بهتر همان است که از روایت شده است، او بر منبر تشهد را به مردم آموخت و گفت بگویید:
«اَلتَّحیّاتُ لِلّهِ، الزّاکِیاتُ لِلّهِ ، اَلصَّلَواتُ لِلّهِ، اَلطیِّباتُ لِلّه ِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلى عِبادِ اللّهِ الصّالحینَ، اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ».(3)
شافعى گوید: بهترین تشهد آن است که ابنروایت کرده و گفته است: رسول خدا(صلى الله علیه وآله) تشهد را به ما مى آموخت، آنگونه که مى آموخت و مى فرمود:
«اَلتَّحیّاتُ الُْمبارَکاتُ، اَلصَّلَواتُ الَطیِّباتُ لِلّهِ، اَلسّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَینا وَ عَلى عِبادِ اللهِ الصالِحینَ، اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اِللهُ الْخَلاّقُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ».(4)، (5)
        پی نوشت: 
(1). النهایة، ص75.
(2). الخلاف، ج1، ص268؛ صحیح مسلم، ج1، ص301؛ سنن ترمذى، ج2، ص81؛ سنن نسائى، ج2، ص240؛ الهدایه: ج1، ص51؛ المبسوط، ج1، ص27؛ المجموع، ج3، ص456؛ المحلّى، ج3، ص270.
(3). الخلاف، ج1، ص268؛ موطّأ مالک، ج1، ص9؛ نصب الرایه، ج1، ص422؛ المحلّى، ج3، ص270.
(4). الخلاف، ج1، ص269، سنن ابن ماجه، ج1، ص291، حدیث 900؛ سنن ترمذى، ج2، ص83، صحیح مسلم، ج1،ص302؛الأمّ، ج1، ص117؛ المجموع، ج3، ص455؛ مغنى المحتاج، ج1، ص174؛ المحلّى، ج3، ص270؛ المبسوط، ج1، ص27.
(5). گردآوری از کتاب: سیماى عقاید شیعه، آیت الله جعفر سبحانی ، ترجمه جواد محدثی، نشر مشعر، چاپ دارالحدیث، بهار 1386، ص 437.

http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&mid=247623&typeinfo=23&catid=23938

**آیاسلام دادن به خداوند صحیح است؟ +نسیم معرفت

 

**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی





تاریخ : پنج شنبه 96/1/17 | 1:53 صبح | نویسنده : سیذ اصغر سعادت میرقدیم | نظر


  • paper | فال حافظ | فروش Backlinks
  • رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی