**جانا همه عالَم را بازار تو می بینم
***نسیم معرفت***
به نام خدا
جانا همه عالَم را بازار تو می بینم
مرد وزن وخاص وعام در کار تو می بینم
عقل همه چالاکان حیران تو می بینم ( عقلِ همه چالاکان حیران تو می یابم)
جان همه مشتاقان ایثار تو می بینم
با هرکه سخن گویم زو می شَنوم سِرَّت
هرجا که روم آنجا آثار تو می بینم
در حلقه مجلس ها اَسرار تو می خوانند
در جمله دفتر ها اَذکار تو می بینم
هرتن که سَری دارد در پای تو افتاده ست
هرجان که دلی دارد بیمار تو می بینم
تذکر: بنده مطلع نیستم که این شعر از کیست؟
این شعر زیبا را از کتاب خانه های مَأذون (زندگانی چهارده معصوم (عَلَیهِمُ السَّلامُ) السلام) ص59 از حجت الاسلام محمد باقر بُستان آبادی نقل کردم . عزیزانی که مطلع هستند که این شعر از کدام شاعر بزرگوار است اطلاع دهند.
سپاسگزارم.
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
***نسیم معرفت***
بسم الله الرحمن الرحیم
«اَلحَمدُ للهِ الَّذی لا بّدایةَ لَهُ، و الدائِمُ الَّذی لَا نَفادَ لَهُ، وَالأَوَّلُ الَّذی لَا اَوَّلِیَّةَ لَهُ، وَ الآخِرُ الَّذِی لَا آخِرِیَّةَ لَهُ، وَ البَاقِی بَعدَ فَناءِ الخَلقِ قَدرَ اللَّیالِی وَ الأَیّامِ، وَ قَسَّمَ فِیما بَینَهُمُ الأَقسَامِ، فَتَبَارَکَ اللهُ المَلِکُ العَلّامُ» الی أن قال:
سپاس خدای را که آغاز ندارد و دائم و پایداری که نابودی ندارد و سپاس نخستی را که نخستین ندارد و پایانی را که پسینی ندارد و پاینده ای که بعد از نابودی خلائق جاودانه است، خدائی که تقسیم و توزیع ارزاق به دست اوست، پس خجسته باد آن خدای فرمانروای بسیار دانا. امام همچنان به سخنان خود ادامه داد تا اینکه فرمود:
أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ {وَمِنّا سَیِّدَةُ نِساءِ العالَمینَ فاطِمَةُ البَتولُ} وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی
أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَی أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّی أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَی الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّی بِمَلَائِکَةِ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَی إِلَیْهِ الْجَلِیلُ مَا أَوْحَی أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّی قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ وَ لَمْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ النَّبِیِّینَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ وَ یَعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ وَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ وَ تَاجِ الْبَکَّائِینَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یَاسِینَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَنَا ابْنُ الْمُؤَیَّدِ بِجَبْرَئِیلَ الْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَی مِنْ قُرَیْشٍ أَجْمَعِینَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ وَ مُبِیدِ الْمُشْرِکِینَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِی اللَّهِ عَلَی الْمُنَافِقِینَ وَ لِسَانِ حِکْمَةِ الْعَابِدِینَ وَ نَاصِرِ دِینِ اللَّهِ وَ وَلِیِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِکْمَةِ اللَّهِ وَ عَیْبَةِ عِلْمِهِ
سَمِحٌ سَخِیٌّ بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیٌّ أَبْطَحِیٌّ رَضِیٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِیمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَکِیمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ یَطْحَنُهُمْ فِی الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَی وَ یَذْرُوهُمْ فِیهَا ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمَ لَیْثُ الْحِجَازِ وَ کَبْشُ الْعِرَاقِ مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ خَیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَیِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَی لَیْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ
فَلَمْ یَزَلْ یَقُولْ: اَنا اَنا، حَتّی? ضَجَّ النّاسُ بِالبُکاءِ وَالنَّحِیبِ، وَخَشِیَ یَزِیدُ اَنْ یَگُونَ فِتْنَةً فَأَمَرَ المُؤَذِّنَ فَقَطَعَ الکَلامَ، فَلَمّا قالَ المُؤَذِّنُ: اللهُ اَکْبَرُ اللهُ اَکْبَرُ، قالَ عَلِیُّ: لا شَیءَ اَکْبَرُ مِنَ اللهِ، فَلَمّا قالَ المُؤَذِّنُ: اَشْهَدُ اَنْ لا اِل?هَ اِلاَّ اللهُ، قالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَیْنِ: شَهِدَ بِها شَعْری وَبَشَرِی وَلَحْمِی وَدَمِی، فَلَمّا قالَ المُؤَذِّنُ: اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، اِلْتَفَتَ مِنْ فَوْقِ المِنْبَرِ اِلی? یَزید فَقالَ: مُحَمَّدٌ ه?ذا جَدِّی اَمْ جَدُّکَ یا یَزِیدُ؟ فَاِنْ زَعَمْتَ اَنَّهُ جَدُّکَ فَقَدْ کَذِبْتَ وَکَفَرْتَ وَاِنْ زَعَمْتَ اَنَّهُ جَدِّی فَلِمَ قَتَلْتَ عِتْرَتَهُ؟
«ای مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است، به ما ارزانی داشت علم، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین را، و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق [امیر المؤمنین علی علیه السلام]، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا صلی الله علیه و آله [حمزه]، و امام حسن و امام حسین علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اکرم صلی الله علیه و آله را از ما قرار داد. [با این معرفی کوتاه] هر کس مرا شناخت که شناخت، و برای آنان که مرا نشناختند با معرفی پدران و خاندانم خود را به آنان می شناسانم.
ای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسی هستم که حجر الاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعی کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد، من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدرة المنتهی برد و به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحی کرد، من فرزند محمد مصطفی و علی مرتضایم، من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.
من پسر آن کسی هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین کسی هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده ای در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیری از تیرهای خدا برای منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یاری کننده دین خدا و ولی امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهی بود.
او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه دار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نمازگزار بود. او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او دارای قلبی ثابت و قوی و اراده ای محکم و استوار و عزمی راسخ بود و همانند شیری شجاع که وقتی نیزه ها در جنگ به هم در می آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده می ساخت. او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکی و مدنی و خیفی و عقبی و بدری و احدی و شجری و مهاجری است، که در همه این صحنه ها حضور داشت. او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسین. آری او، همان او [که این صفات و ویژگی های ارزنده مختص اوست] جدم علی بن ابی طالب است. آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوی بانوان جهانم.
حضرت سجاد علیه السلام آنقدر به این حماسه مفاخره آمیز ادامه داد تا اینکه صدای مردم به ضجه و گریه بلند شد. چون یزید ترسید مبادا فتنه بپا شود لذا دستور داد تا مؤذن شروع به اذان کرد و سخن امام سجاد را قطع نمود.
وقتی مؤذن گفت:
اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ
حضرت سجاد فرمود: چیزی از خدا بزرگتر نیست.
هنگامی که مؤذن گفت:
أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
علی بن الحسین فرمود: مو، پوست، گوشت و خون من به یگانگی خدا شهادت می دهند.
موقعی که گفت:
أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ
امام علیه السلام به جانب یزید روى کرد و فرمود: این محمد که نامش برده شد، آیا جد من است و یا جد تو؟! اگر ادعا کنى که جد توست پس دروغ گفتى و کافر شدی، و اگر جد من است چرا خاندان او را کشتى و آنان را از دم شمشیر گذراندی؟!»
سپس مؤذن بقیه اذان را گفت و یزید پیش آمد و نماز ظهر را گزارد.
در نقل دیگرى آمده است که: چون مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام سجاد علیه السلام عمامه خویش از سر برگرفت و به مؤذن گفت: تو را بحق این محمد که لحظهاى درنگ کن، آنگاه روى به یزید کرد و گفت: اى یزید! این پیغمبر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویى جد من است، همه میدانند که دروغ میگوئی، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم کشتی و مال او را تاراج کردى و اهل بیت او را به اسارت گرفتی؟ ! این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست و گفت: بخدا سوگند اگر در جهان کسى باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟! آنگاه فرمود: اى یزید! این جنایت را مرتکب شدى و باز میگویی: محمد رسول خداست؟! و روى به قبله میایستی؟! واى بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند.
پس یزید فریاد زد که مؤذن اقامه بگوید! در میان مردم هیاهویى برخاست، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراکنده شدند.
منابع:
بحارالانوار جلد 45؛ نفس المهموم
(حیاه الامام زین العابدین، باقر شریف قرشی، دار الکتاب الاسلامی، ص 174 و بحار الانوار، ج 45، ص 138، س 5) آن چه در بحار الانوار آمده مانند همین متن است و تفاوت بین این دو بسیار کم است.
الإمام زین العابدین علیه السلام ـ مِن خُطبَةٍ لَهُ فی مَجلِسِ یَزیدَ ـ : أیُّهَا النّاسُ ، اُعطینا سِتًّا، وفُضِّلنا بِسَبعٍ : اُعطینَا العِلمَ ، والحِلمَ، والسَّماحَةَ ، والفَصاحَةَ ، والشَّجاعَةَ ، والمَحَبَّةَ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ . وفُضِّلنا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ المُختارَ مُحَمَّدًا صلی الله علیه و آله ، ومِنّا الصِّدّیقُ ، ومِنَّا الطَیّارُ ، ومِنّا أسدُ اللّه ِ وأسَدُ الرَّسولِ ، ومِنّا سَیِّدَةُ نِساءِ العالَمینَ فاطِمَةُ البَتولُ ، ومِنّا سِبطا هذِهِ الاُمَّةِ وسَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ .
امام سجاد علیه السلام ـ در خطبه اى در مجلس یزید ـ : اى مردم! به ما شش سرشت بخشیده شده و به هفت امر، فضیلت داده شده ایم. به ما علم، خرد، بردبارى، بخشش، گشاده زبانى، دلیرى و محبّت در دل مؤمنان بخشیده شده است و برترى داده شده ایم به این که پیامبر برگزیده، محمّد صلی الله علیه و آله و صدّیق و طیّار و شیر خدا و شیر پیامبر و سرور بانوان جهان، فاطمه بتول و دو نوه این امّت و سالار جوانان بهشتى از ما هستند.
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
***نسیم معرفت***
شخصیت و فضایل حضرت زینب(س)
در طول تاریخ، انقلابهای فراوانی به وقوع پیوسته و افراد بسیاری از خودگذشتگی و فداکاری کرده اند، اما با گذشت زمان، از یادها فاصله گرفته اند. ولی نهضت عاشورا با مرور زمان، پیوسته در دلهای مسلمانان، ماندگار شده است
مقدمه
در طول تاریخ، انقلاب های فراوانی به وقوع پیوسته و افراد بسیاری از خودگذشتگی و فداکاری کرده اند، اما با گذشت زمان، از یادها فاصله گرفته اند. ولی نهضت عاشورا با مرور زمان، پیوسته در دل های مسلمانان، ماندگار شده است.
بدون شک، عقیله بنی هاشم، زینب کبری(ع)، از جمله شخصیت های تأثیرگذار این نهضت عظیم است که در ماندگاری و جاودانی آن نقشی بی بدیل داشته; همان بانویی که از نوادر بانوان تاریخ اسلام است و در دامان پُرمهر فاطمه زهرا(ع)و مولای متقیان تربیت یافته و درس زندگی آموخته است.
درباره حیات درخشان این بانوی قهرمان، تاکنون ده ها کتاب و مقاله نگارش یافته و زندگی آنحضرت را مورد تحلیل و تجلیل قرار داده است.
در این مقاله برآنیم که شخصیت و فضایل آنحضرت را بررسی و بیان کنیم.
نام ها و القاب حضرت زینب(ع(
حضرت زینب(علیها السلام)، نخستین دختر علی و زهرا علیهماالسلام است. معروف ترین نام این بانوی بزرگ، «زینب» است که در لغت، به معنای «درخت نیکو منظر» آمده(1) و معنای دیگر آن «زین اب» یعنی «زینت پدر» است. و به راستی زینب برای مکتب اسلام و مرام پدر، مایه زینت و آبرومندی بی نظیر بوده است.
حضرت زینب(ع) در پنجم جمادی الاولی در سال پنجم یا ششم هجرت، در مدینه دیده به جهان گشود.پس از ولادت حضرت زینب(ع)حضرت فاطمه زهرا(ع) نوزاد را به دست حضرت علی(علیه السلام)داد و فرمود: نام این کودک را برگزین. امام(ع)فرمود: من از پیامبر خدا در نام گذاری دخترم، سبقت نمی گیرم.(2)، در آن هنگام،پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در سفر بود. چون بازگشت، امیرمؤمنان(علیه السلام)نام نوزاد را از آن حضرت پرسید. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: من از خدایم در نام گذاری او پیشی نمی گیرم. آن گاه از جانب خداوند جبرئیل فرود آمد و گفت: خداوند نام این نوزاد را «زینب» برگزیده(3) و آن را در لوح محفوظ نگاشته است.(4).
نام گذاری حضرت زینب(ع)، از سوی پروردگار حکایت از عظمت و بزرگی مقام آنحضرت نزد خداوند متعال دارد
حضرت را ام کلثوم کبری، و صدیقه صغری مینامیدند برای آنحضرت نام ها والقاب زیادی بیان شده همانند عقیله بنی هاشم عالمه غیرمعلَّمه، عارفه، موثّقه، فاضله، کامله، عابده آل علی، معصومه صغری، امینة اللّه، نائبة الزهرا، نائبة الحسین، عقیلة النساء، شریکة الشهداء، بلیغه، فصیحه، و شریکة الحسین.(5) حضرت زینب(علیها السلام) از نظر شخصیت و لیاقت، مصداق راستین نام ها و القاب مزبور است.
با پسر عموی خود «عبد اللّه بن جعفر» ازدواج کرد و ثمره این ازدواج فرزندانی بود که دو تن از آنها (محمد و عون) در کربلا، در رکاب ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام شربت شهادت نوشیدند(6)
آن بانوی بزرگوار سر انجام در پانزدهم رجب سال 62 هجرت، با کوله باری از اندوه و غم و محنت و رنج دار فانی را وداع گفت.
شخصیت حضرت زینب(علیها السلام)
روان شناسان معتقد اند که: عامل وراثت، تربیت و محیط در تکوّن و ساختار پایه های شخصیت آدمی نقش بنیادین دارند.(7) درباره حضرت زینب(علیها السلام)، سه اصل اساسیِ مزبور جایگاه ویژه داشت:
الف. وراثت: حضرت در خانواده وحی(نبوت و ولایت) بدنیا آمد، جدش پیامبر اکرم(ص) پدرش امیرالمومنین علی(ع) ومادرش فاطمه زهرا دختر پیامبراکرم(ص)بود.
پیامبر اکرم در مورد فرزندان فاطمه فرمود:
«... وُلدِ فاطِمَةَ فَانَا وَلِیُّهُم وَ عُصبَتُهُم، وَ هُم خُلِقُوا مِن طِینَتِی...»(8) فرزندان فاطمه (حسن، حسین، زینب، و امّ کلثوم)، که من ولی و سرپرست نَسَبی آنها هستم، از طینت و خمیره ذات من آفریده شده اند.
بنابر این حضرت زینب(ع) در همچون خانواده ای بدنیا آمد و مراتب کمال را از این سه شخصیت بزرگ به ارث گرفته است.
ب. تربیت: حضرت زینب(س) از آغاز ولادت تا قریب شش سالگی، در دامان پُرمهر پیامبر و حضرت علی(ع) و فاطمه زهرا(س)تربیت یافت و با نظارت دقیق این خانواده رشد نمود.
تربیت حضرت زینب(علیها السلام) در همچون خانواده ای سبب شد که این شخصیت والامقام به عنوان سومین بانوی جهان اسلام پس از حضرت خدیجه(علیها السلام) و فاطمه زهرا(علیها السلام)، به شمار آید.
ج. محیط: یکی دیگر از پایه های مهم ساختمان شخصیتآدمی محیط است. حضرت زینب(س) در محیطی که کانون فضایل، صفا و صمیمیت بود، رشد و نمو یافت. محیط زندگی حضرت زینب(س) در شهر مدینه، خانه حضرت علی(علیه السلام)، فاطمه(س)، حسن (ع) و حسین(ع)بود; همان خانه ای که کعبه آمال و محبوب دل های مؤمنان بوده است. چنین محیطی نورانی و خانه ای بابرکت، ارزش های والای دینی و انسانی را در وجود پر برکت ایشان بارور و شکوفا ساخت.
منزلت حضرت زینب(علیها السلام)
حضرت از مقام و جایگاه ویژه ای بهرمند بود به طوری که هرگاه بر پدر وارد می شد، امام(علیه السلام)از جای برمی خاست و ایشان را با احترام زیاد در جای خود می نشاند. ایشان امین پدر بود.
همچنین زینب کبری(س) بعد از پدراز منزلت ویژه ای نزد امام حسن(ع) و امام حسین(ع) برخوردار بود. این دو امام نهایت احترام را در حق خواهر روا می داشتند،سعی می کردند مصایب و مشکلاتی که برایشان رُخ می دهد حضرت زینب(علیها السلام) متوجه نشود و ناراحت نگردد.
اما محبت امام حسین(علیه السلام) و زینب(علیها السلام) علاقه ای متقابل و استثنایی بود. امام حسین(علیه السلام) نیز فوق العاده حضرت زینب(علیها السلام)را عزیز و گرامی می داشت،(9) ایشان را محرم راز و امین خود می دانست و ودایع خویش را به ایشان می سپرد. امام حسین(علیه السلام)اسرار امامت را به ایشان سپرد.(10) این مسئله مقام و شأن حضرت زینب(علیها السلام) را گواهی می دهد. هنگام دیدار حضرت زینب(علیها السلام) از برادر، امام(علیه السلام)برای او جا باز می کرد، با شادمانی ایشان را در کنار خود می نشاند و در قرب جوارش بود.(11).
فضایل و مناقب حضرت زینب(علیها السلام)
زینب کبری(علیها السلام) دارای فضایل و مناقب فراوان است. همان گونه که اشاره شد،او را عالمه غیرمعلَّمه، عقیله بنی هاشم، معصومه صغری و... لقب داده اند.(12). که هر کدام از این موارد گواه روشن در اثبات مقام این بانوی بزرگ اسلام است.
حضرت زینب(علیها السلام) بانویی بلندقامت، نیکو چهره و عالی مقام بود، در وقار و شخصیت، مانند جدّه اش حضرت خدیجه(علیها السلام)، در حیا و عفّت، همچون مادرش فاطمه زهرا(علیها السلام)، در رسایی و شیوایی بیان، مانند پدرش حضرت علی(علیه السلام)، در حلم و بردباری، چون امام حسن(علیه السلام)و در شجاعت و قوّت قلب، مانند برادرش امام حسین(علیه السلام) بود.(13) که در اینجا به تعدادی از فضایل آنحضرت اشاره می کنیم.
1-علم و دانش
سخنان و خطبه های عالمانه، همراه با استدلال به آیات قرآن، در کوفه، مجلس عبیداللّه بن زیاد و همچنین در دربار یزید، از سوی حضرت زینب(علیها السلام) هر کدام شاهدی بر تواناییِ دانش این بانوست. ابن عبّاس گفتار پر ارج فاطمه زهرا(علیها السلام) را درباره «فدک»، از حضرت زینب(علیها السلام)نقل کرده، می گوید: «عقیله ما زینب دختر علی چنین گفت: ...»(14) افزون بر آن، درس و تفسیر قرآن از سوی حضرت زینب(علیها السلام)، برای زن های کوفه در زمان حکومت پدرش حضرت علی(علیه السلام)بیانگر دانش ایشان است.(15).
حضرت زینب(علیها السلام) مقام بیان روایت و حدیث را دارا بود; چنان که محمّدبن عمرو، عطاء بن سائب، فاطمه بنت حسین و دیگران از زینب(علیها السلام) نقل حدیث کرده اند.(16).
عقیله بنی هاشم حتی آگاهی به حوادث آینده را از پدر بزرگوار خود فرا گرفته بود،همان گونه که بعضی از اصحاب خاص پیامبر(صلی الله علیه وآله)مانند سلمان، ابوذر و برخی از یاران حضرت علی(علیه السلام)مانند میثم تمّار و رشید هجری به این گونه اسرار آگاه بودند.(17)
حضرت زینب(علیها السلام) دانشی سرشار داشت. طبیعی است کسی که از محضر پیامبر(ص) (شهر علم) و حضرت علی(ع) (دروازه علم) کسب دانش نموده باشد، باید دریای علم باشد.
درنتیجه حضرت زینب(س) «عالمه غیرمعلَّمه» بود، چنان که احتجاجات او در کوفه و شام در برابر دشمن، مانند احتجاج مادرش حضرت زهرا(علیها السلام) بود که درباره «فدک» ابراز نمود.
2-پرستش و عبادت
عبادت رفیع ترین مقام آدمی است. ائمّه اطهار(علیهم السلام) هر کدام مرتبه اعلای از این مقام را دارا بودند. حضرت زینب(س) نهایت عبادت و تعظیم را در برابر پروردگار داشت.
حضرت زینب(س) از نیایش و مناجات های پیامبر(ص) با خبر بود، عبادت علی وفاطمه(س) را شاهد بود. ونیز نیایش های امام حسن مجتبی(ع)را در دل شب ها و روزها دیده بود، وبلاخره عبادت و مناجات های امام حسین(ع) را، به ویژه در شب و صبح عاشورا، به تماشا نشسته بود و هر یک برایش درس و الگوی عبادت و مناجات بود.
حضرت زینب کبری(علیها السلام) شب ها به عبادت می پرداخت و در دوران زندگی، هیچ گاه تهجّد را ترک نکرد. آنچنان به عبادت اشتغال ورزید که ملقّب به «عابده آل علی» شد.(18) شب زنده داری حضرت زینب(علیها السلام)، حتی در شب دهم و یازدهم عاشورا، ترک نشد. فاطمه دختر امام حسین(علیه السلام)می گوید:
در شب عاشورا، عمّه ام پیوسته در محراب عبادت ایستاده بود، نماز و نیایش داشت و پیوسته اشک هایش سرازیر می شد.(19)
امام زین العابدین(علیه السلام)، می فرماید:
عمّه ام زینب در طول سفر اسارت از کوفه تا شام، پیوسته نمازهای واجب و مستحب خود را انجام می داد و در بعضی منزل گاه ها می دیدم که ایشان در اثر ضعف و گرسنگی، نماز خود را نشسته می خواند; چراکه سهمیه غذای خود را میان کودکان تقسیم می کرد و دیگر توان ایستادن نداشت.(20)
ارتباط حضرت زینب(علیها السلام) با خداوند آن گونه بود که حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)در روز عاشورا هنگام وداع، به خواهرش فرمود:
«یا اُختَی لا تَنسِیَنِّی فِی نافِلَةِ اللَّیلِ» (21)
خواهرم! مرا در نمازهای شب، فراموش نکن.
3-حجاب و عفّت
یکی از مهم ترین وظایف بانوان در اسلام پاس داری در حفظ حریم حجاب و عفّت است. در قرآن مجید، در چند آیه(22) به ضرورت حجاب برای زنان تصریح گردیده و در چهارده آیه،(23) درباره عفّت و پاک دامنی هشدار داده شده و در احادیث فراوان نیز هشدارهای مؤکّد در این زمینه داده است.
عقیله بنی هاشم در حجاب و عفّت، مانند مادرش فاطمه زهرا(س) بود و به این مهم بسیار اهمیت می داد. تا پیش از عاشورا و ماجرای اسارت، نامحرمی حضرت زینب(علیها السلام) را ندیده بود،چنان که در تاریخ آمده است:
هنگامی که زینب می خواست به مسجدالنبی کنار قبر رسول خدا(ص) برود، علی(ع) دستور می داد شب برود. به حسن و حسین(ع) می فرمود: همراه خواهرشان باشند. حسن(علیه السلام)جلوتر و حسین(ع)پشت سر، زینب در وسط حرکت می کردند. آنها از سوی مولای متقیان مأمور بودند که حتی چراغ روی مرقد منوّر پیامبر را خاموش کنند تا چشم نامحرم به قامت زینب نیفتد.(24)
یحیی مازنی می گوید: من در مدینه، مدت زیادی همسایه حضرت علی(علیه السلام) بودم. سوگند به خداوند! در این مدت، هرگز حضرت زینب(س) را ندیدم و صدایش را نشنیدم.(25) حجاب و عفاف حضرت زینب(علیها السلام) به گونه ای بوده است که علّامه مامقانی در این باره می گوید:
زینب در حجاب و عفاف، یگانه روزگار بوده است. کسی از مردان، در زمان پدرش و برادرانش تا روز عاشورا، اورا ندیده بود.(26)
4-صبر و استقامت
ازدیدگاه اسلام، صبر جایگاهی بس والا دارد. قرآن به صبرکنندگان بشارت داده است. (بقره: 155) مقام صبر نسبت به ایمان همانند سر برای بدن است. حضرت زینب(س) نمونه و تجسّم عالیِ صبر و پایداری است. مقاومت و شکیبایی در راه پاس داری از حریم دین و کرامت انسانیت، از ویژگی های بارز این بانوی بزرگ است.
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند *** بر اثر صبر نوبت ظفر آید.(27)
صبر و ثبات شگفت انگیز حضرت زینب(علیها السلام) همگان را به اعجاب وا داشته است، چه انکه از پنج سالگی بامصیبت آشنا شد،داغ عزیز ترین کسان خود را یکی پس از دیگری دید، ولی در برابر همه این مصیبت ها، قامت برافراشت و صبر کرد.
حضرت زینب(علیها السلام) در وادی صبر و استقامت، یکه تاز میدان است.در بزرگی مقام صبر و بردباری آن گوهر عظیم الهی، همین بس که وقتی در برابر پیکر نورانی و خونین برادرش امام حسین(علیه السلام) رسید، رو به آسمان کرد و گفت:
بار خدایا! این اندک قربانی و کشته در راه خودت را از ما (خاندان پیامبر) بپذیر.(28).
این سخنان زینب(س)- هنگامی بود که برادرش امام حسین(علیه السلام) و دیگر برادران و فرزندان خویش را از دست داده بود- حاکی از قوّت ایمان، ثبات اعتقاد، گذشتن از خود و فنا شدن ایشان را در خداوند است.([29])حضرت زینب(علیها السلام) در اثر توجه و تربیت خمسه طیّبه، چنان روح بزرگی یافته بود که شهادت عزیزانش را با صبر و ثباتی وصف ناپذیر تحمّل نمود.
درست است که حضرت زینب(س) در کربلا در برخی موارد گریه و ناله نیز داشت، ولی ناله های حضرت زینب(علیها السلام) در این گونه موارد، دو دلیل داشت:
گاهی عظمت مصیبت بیش از حد سنگین بود، از جمله شهادت حضرت علی اکبر(علیه السلام)، چراکه ایشان مقامی بس ارجمند داشت و شبیه ترین کس به پیامبر(ص) از نظر صورت و سیرت بود.
بنابراین، به شهادت رسیدن حضرت علی اکبر(علیه السلام) و مصیبت از دست دادن آن عزیز، چنان سنگین و کمرشکن بوده است که دل را آب می کند و عاطفه را به جوش می آورد و نالیدن در چنین مصیبت عظیمی، با مقام صبر در تعارض نیست.
دیگر اینکه گریه ها وناله های حضرت زینب(علیها السلام) در کربلا و پس از آن در طول سفر کوفه و شام، در جهت اهداف عالی و رسالت عظمای ایشان، یعنی ابلاغ پیام عاشورا بوده و ایشان از راه های گوناگون، از جمله با خطبه ها و سخنرانی های آتشین و گریه های جانسوز خویش، از نهضت حسینی پاس داری می نمود.
5-شجاعت و قهرمانی
از ویژگی های عظیم بانوی کربلا، «شجاعت» است، بدون شک، اگر ذرّه ای ترس از حکومت استبدادی یزید در وجود زینب راه می یافت، در این صورت، نهضت کربلا چنین پیروزی به ارمغان نمی آورد.
حضرت زینب(س) در این ویژگی، یکه تاز میدان بود. خطبه های آتشین و افشاگرانه ایشان بر ضد دستگاه امویان و گفتار کوبنده اش در فرصت ها برای دفاع از نهضت حسینی، و صلابت بی نظیر ایشان در کوفه و شام، همه بیانگر قهرمانی و شجاعت ایشان است. «زینب به عنوان شیرزن کربلا و خطیب قهرمان پیامرسان خون شهیدان، در پیشانی اسلام تابید»(30) و جهاد و دفاع ایشان از اسلام و دیانت به ابدیت پیوست.
حضرت زینب(س) در قیام عاشورا شجاعتی شایان از خود به نمایش گذاشت. ایشان بارها جان امام سجّاد(ع)را از مرگ نجات داد، از جمله در مجلس ابن زیاد، پس از احتجاج حضرت سجّاد(علیه السلام) با ابن زیاد، امر به شهادت او داد. حضرت زینب(علیها السلام) دست در گردن فرزند برادر انداخت و فرمود: «تا زنده ام، نخواهم گذاشت او را بکشید.»(31) و هرگز به ابن زیاد و یزید بن معاویه اعتنایی نکرد و در حالی که آنان در اوج اقتدارشان بودند، و پاسبان ها با شمشیرهای از نیام بیرون کشیده اطراف ایشان را گرفته بودند، سخنانی ایراد کرد که یزید و اطرافیان وی را رسوا ساخت.
6. فصاحت و بلاغت
بانوی قهرمان کربلا، فصاحت و بلاغت را از پدر و مادر گرامی اش به ارث برده بود. «هنگامی که سخن می گفت، گویی از زبان پدر، ایراد سخن می کرد.»(32) سخنانش در کوفه و مجلس یزید و نیز گفتگوهای ایشان با عبیداللّه بن زیاد، بی شباهت به خطبه های امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و خطبه «فدکیّه» مادرش زهرا(علیها السلام)نیست.(33) این خطبه ها در حالی ایراد می شدند که حضرت زینب(س) داغ های فراوانی بر سینه داشت، گذشته از آنکه تشنه، گرسنه و بی خواب بود، سختی سرپرستی کودکان و راه را نیز به دوش می کشید.
وقتی حضرت زینب(س) در کوفه، آن خطبه فصیح، آتشین و شورانگیز را ایراد نمود، مردم دست ها را به دندان گزیدند و با تعجب به هم نگاه کردند! در همان موقع، پیرمردی در حالی که می گریست و محاسنش از اشک چشمش تر شده بود، دست به سوی آسمان بلند کرد و گفت:
پدر و مادرم فدای ایشان که سال خوردگانشان بهترین سال خوردگان و کودکان ایشان بهترین خردسالان، و زنانشان بهترین زنان و نسل آنها والاتر و برتر از همه نسل هاست.(34).
نتیجه گیری
حضرت زینب(علیها السلام) افزون بر ویژگی ها و فضیلت های شخصیتی، که از خاندان وحی ارث برده بود، در به ثمر رساندن نهضت عاشورا، نقش فوق العاده داشت. او پس از عاشورا، در کنار سرپرستی اسیران و حفظ جان امام سجّاد(علیه السلام) از خطرها، توانست انقلاب حسینی را با تحمّل زحمت های فراوان به پیروزی نهایی برساند و در انجام رسالت خویش، با صلابت و استواری ایستاد و نقش سنگین و رسالت خویش را به خوبی به پایان رساند تا آیین پیامبر(صلی الله علیه وآله) و انقلاب کربلا دست خوش تحریف نگردد.
پی نوشت ها
[1]ـ جبران مسعود، الرّائد، ترجمه رضا انزابی، چ دوم، مشهد، آستان قدس رضوی، 1376، ج 1، ص 924.
[2]ـ سیدکاظم ارفع، حضرت زینب(علیها السلام) سیره عملی اهل بیت، تهران، نشر قادر، 1377، ص 7.
[3]ـ باقر شریف القرشی، السیده زینب، بیروت، دارالتعارف، 1419، ص 30ـ31 / حسن الهی، زینب کبری عقیله بنی هاشم، تهران، آفرینه، 1375، ص 29.
[4]ـ جعفر النقدی، زینب الکبری بنت الامام، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریه، 1361، ص 21 / سید نورالدین جزائری، خصائص الزینبیه، ترجمه باقر ناصری، چ دوم، قم، جمکران، 1379، ص 60.
[5]ـ نورالدین جزائری، پ سید نورالدین جزائری، خصائص الزینبیه، ترجمه باقر ناصری، چ دوم، قم، جمکران، 1379 ص 67
- [6]شیخ ذبیح اللّه محلاتی، ریاحین الشریعة، (تهران، دار الکتب الاسلامیة) ج3، ص46
(7)ـ عبداللّه شفیع آبادی، مبانی روان شناسی رشد، چ پنجم، تهران، چهر، 1371، ص 23ـ31.
(8)ـ سیدمرتضی حسینی فیروزآبادی، الفضائل الخمسه، انتشارات فیروزآبادی، 1374، ج 3، ص 150.
(9)ـ ذبیح اللّه محلّاتی، ریاحین الشریعة، تهران، دارالکتب الاسلامیه ، ج 3، ص 76.
(10)ـ احمد بهشتی، زنان نامدار در قرآن و حدیث، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1368، ص 51.
(11)ـ جعفر النقدی، الکبری بنت الامام، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریه، 1361، ص 21 .
(12)ـ سید نورالدین جزائری، پیشین
(13)ـ محمّد محمّدی اشتهاردی، حضرت زینب فروغ تابان کوثر، چ سوم، تهران، برهان، 1379، ص 22.
(14)ـ احمد بهشتی، پیشین، ص 51.
(15)ـ ذبیح اللّه محلّاتی،پیشین، ص 57.
(16)ـ احمد صادقی اردستانی، زینب قهرمان دختر علی، تهران، مطهر، 1372، ص 100.
(17)ـ ذبیح اللّه محلّاتی، پیشین، ج 3، ص 56.
(18)ـ جعفر النقدی، پیشین، ص 61.
(19)ـ احمد صادقی اردستانی، پیشین، ص 106.
(20)ـ ذبیح اللّه محلّاتی، پیشین، ج 3، ص 62.
(21)ـ جعفر النقدی، پیشین، ص 62.
(22)ـ نور: 30 / احزاب: 32، 33 و 59.
(23)ـ نور: 2، 32، 27، 28، 30، 31، 32، 33، 58، 60 / احزاب: 32، 59 / قصص: 25.
(24)ـ سید عبدالحسین دستغیب، زندگانی حضرت زینب، تهران، کاوه، ص 19.
(25)ـ محمّد محمّدی اشتهاردی، پیشین، ص 99.
(26)ـ حسن الهی، پیشین، ص 99 به نقل از: عبداللّه مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف اشرف، مطبعة المرتضویة، 1352، ج 3، ص 79.
(27)ـ حافظ شیرازی.
(28)ـ سید علی نقی فیض الاسلام، خاتون دوسرا (شرح حال زینب)، چ دوم، تهران، نشر آثار فیض الاسلام، 1366، ص 185.
(29)ـ همان.
(30)ـ محمّد محمّدی اشتهاردی، پیشین، ص 81.
(31)ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 117.
(32)ـ احمد بهشتی، پیشین، ص 51.
(33)ـ سیدکاظم ارفع، پیشین، ص 88.
(34)ـ سیدبن طاووس، اللهوف، تهران، دارالعالم، 1348ش، ص 149 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 110.
http://masaf.ir/View/Contents/11981/%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%88-%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%B2%DB%8C%D9%86%D8%A8%28%D8%B3%29
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
** وبلاگ روستای سادات محله (بوجایه - لاهیجان)
**حضرت زینب (سلام الله علیها) کیست ؟ - نسیم معرفت
***نسیم معرفت***
به نام خدا
عبدالکریم سروش که چندسالی در آمریکا اقامت دارد، در سخنرانی اخیر خود با عنوان «داعش و حکومت اسلامی» مدعی شد که «اسلام ناب» مفهومی موهوم است.
سخنان دکتر سروش که گفته ما اسلام ناب نداریم وپاسخ اجمالی به آن از طرف بنده:
واما سخنان دکتر سروش:
چنانچه بنده اسلام را می فهمم ما اسلام ناب نداریم.
به دنبال اسلا م ناب گشتن آخرش سر از بنیادگرایی و این خشونت ها در می آورد
... هیچ کس تا امروز نمی داند که این اسلام ناب چیست؟
برای این که اسلام ناب مدعیان فراوانی دارد و در میان خودشان هم تکفیر فراوان است ...
شیعیان معتقدند که اسلام ناب دست شیعیان است .
خیلی از سُنّی ها شیعیان را کافر میدانند و می گویند شیعه اپوزوسیون اسلام است .
و در میان شیعیان هم کم نیستند که اعتقادات و طاعات اهل سنت هیچ کدام را قبول ندارند .
حالا اسلام ناب یا اصلی دست کیست؟
من به شما عرض میکنم که دست هیچ کس نیست.
برای این که اصلا وجود ندارد که کسی بخواهد مدعی داشتنش باشد.
پیامبر اسلام یک بذری را کاشت،
در خاک تاریخ این بذر رشد کرد،تبدیل به یک درخت شد . یک درخت بسیار تناور.
اسلام ناب معنیش این است که ما برگردیم به بذر اولیه و دانه اولیه. چه معنی دارد؟
اولا نشدنی است.
شدنی هم باشد، سودی ندارد.
درست شبیه یک طفل کوچکی که یک وقتی جنین بوده،در رحم مادر بوده،حالا به دنیا آمده،بزرگ شده و یک انسان بالغ عالم زیبای توانا شده،ما بگوییم ما به تو کاری نداریم،ما می خواهیم به آن جنین اولیه برگردیم.
اولا که نمیشود برگشت. به قول مولانا هیچ انگوری دگر غوره نشد،
اگر هم برگردیم چه سودی دارد؟
برای این که آنچه پیامبر آورد ،بذرِ رشدیابنده بود،او این دانه را کاشت و بعد این دانه با آب و هواهای مختلف رشد کرد و شکل ها و رنگ و بوهای مختلف هم به خودش گرفت
لذا اسلام نابی وجود ندارد .
این اسلام پرورده شده،
رشد کرده،
تنومند شده،
میوه داده،
اقلیم های مختلف رفته و در هر جا شکل و شمایل تازه ای پیدا کرده است.
همه این تنوع ها را منکر شدن و همه آن ها را به یک شکل خشک و خاص تغییر دادن و این شکل خاص را به آن دانه نخستین برگرداندن، هدف و حسرت بنیادگراهاست .
(برگرفته از سخنرانى داعش و حکومت اسلامى/ دکتر سروش)
به نام خدا
پاسخ بنده به سخنان دکتر سروش که گفته است :...ما اسلام ناب نداریم.
یکی از مسایل مهم وحیاتی برای مسلمین و دیگران شناخت درست وصحیح از اسلام است. متاسفانه با گذشت بیش از هزار وچهارصد سال از ظهور نورانی اسلام هنوز هم آنگونه که شایسته وبایسته است ، اسلام به درستی شناخته نشده است.حتی در میان مسلمین هم اسلام عزیز به درستی شناخته نشده. قلیلی از انسان ها هستند که درک جامع وهمه جانبه از اسلام دارند.اکثر مسلمین آگاهی وشناخت ناقص از اسلام ودین دارند. عده ای دین را مجموعه ای از عبادات ظاهریه می دانند که کاری به هیج چیز دیگر ندارد که نام آن را می توان اسلام عوامانه نامید. عده ای دین را امر مقدسی می دانند که فقط قابل تقدیس واحترام است وصرف التزام قلبی به آن را کافی می دانند. مثل اینکه العیاذ بالله در جمع زیادی از مسلمین رایج است که قرآن را می بوسند ودر مراسم عزا قرآن می خوانند ودر مراسم عروسی قرآن همراه عروس می کنند ودرمسافرت از زیر قرآن عبور می کنند ولی بعد دیگر کاری با قرآن ندارند. البته به حسب ظاهر بی احترامی به قرآن هم نمی کنند . عده ای هم دین را وسیله برای اهداف واغراض پلید فردی واجتماعی ومقامی وحکومتی وهواهای نفسانی خود قرار می دهند . عده ای هم دینی را قبول دارند که در سیاست ومسایل حکومتی دخالتی نداشته باشد و... همه این نگرش های ناقص وچه بسا انحرافی وفاسد ناشی از عدم شناخت درست وهمه جانبه از اسلام ودین است .
پس در ابتداء لازم است که یک تعریف جامعی از اسلام ودین اسلام داشته باشیم. دین اسلام مجموعه ای از دستورات وقوانین واحکام ومسایلی است که در همه ابعاد زندگی فردی واجتماعی و سیاسی وحکومتی انسان و روابطش با خدا وخلق وخود وطبیعت نقش دارد. این اسلام با این تعریف جامع همان اسلام ناب محمدی ص است که باید تلاش شود که مسلمین در این طریق وسمت وسو قرار گیرند. اگر یک بعد از ابعاد اسلام نادیده گرفته شود چنین اسلامی ناقص وابتر است.به نظر بنده جناب دکتر سروش هنوز درک وتصویر وشناخت درستی از اسلام جامع واصیل ندارد ویا اگر دارد براساس امیال نفسانی عمدا تصویر نادرستی از اسلام در جامعه منتشر می سازد.
یک سوالی ممکن است در اینجا مطرح شود که ازکجا وبا تکیه برچه منابعی ما می توانیم اسلام ناب وجامع را بشناسیم ویا تعریف کنیم؟ درجواب باید گفت که با دلیل عقلی ونقلی وحتی اجماع ما می توانیم اسلام ناب وجامع را بشناسیم وتعریف نماییم. قرآن کریم که تنها کتاب مصون از تحریف لفظی درمیان مسلمین است و اهلبیت پیغمبر علیهم السلام که آثار فریقین( شیعه وسنی)برعصمت آنها گواهی آشکار می دهد وآنها به عنوان جانشنان برحق پیغمبر ص ، اسلام شناسان حقیقی هستند ، وقتی که این دو را کنارهم قرار دهیم نتیجه آن اسلام ناب محمدی ص یا اسلام جامع خواهد بود وما ازاین طریق می توانیم اسلام ناب راتعریف ویا به فراخور خود درک کنیم. رسولخدا ص فرمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعتری ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا اب دا. یعنی دوچیز گرانبها وباارزش در بین شما قرار دادم که یکی کتاب خداست ودیگری عترت واهل بیتم ع است مادامی که به هردوی آن تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد. طبق این روایت قرآن که تجلی نورانی دین محمد ص است به همراه عترت یکدیگر را کامل می کنند و این دو مکمل هم هستند وهریک بدون دیگری ناقص است. ما اسلام ناب وجامع داریم وازاین طریق که گفته شد قابل دسترسی هم می باشد. جماعت مسلمین در قالب اهل سنت وغیره راه را گم کردند واز اسلام راستین محمدی ص منحرف گشتند وجناب آقای دکتر سروش که می گوید اسلام ناب وجود ندارد اشتباهش این است که اسلام را منهای منهاج وطریق استوار اهل بیت علیهم السلام درنظر گرفته.( البته به نظر بنده بخش مهمی از نظرات منحرفانه دکتر سروش ناشی از هواهای نفسانی وشیطانی است...)
آقای سروش می گوید اسلام ناب مدعیان فروانی دارد؟! این سخن غلط ونادرست است زیرا به استناد دلیل قطعی اسلام ناب یک شعبه بیشتر ندارد وآن هم اسلام ناب تشیع علوی حسینی ع است وبقیه مسلمین ازجاده مستقیم اسلام منحرف هستند. دلیل وگواه بارز ما براین مدعا همان کتب اهل سنت است . درکتاب درمحضر آیت الله بهجت خواندم که کسی از حضرت ایشان سوال کرد که ازکجا حقانیت تشیع را درک کنیم وبفهمیم؟! ایشان درجواب فرمودند از طریق کتب مخالفین(اهل سنت) واضافه کردند که کتب اهل سنت پر است از مطالبی که دال برحقانیت تشیع است و الحق والانصاف در هر زمان ونیز اکنون این فرمایش حضرت آیت الله بهجت صادق است ومی درخشد.
آقای دکتر سروش می گوید که ارجاع دادن به اسلام ناب، اولا شدنی نیست وبعد اگر هم شدنی باشد سودی ندارد وبعد مقایسه کرد این مساله را به طفل کوچکی که جنین بوده وبعد به دنیا آمده وبزرگ وبالغ گشته انگاه ایشان با شعری از مولوی نتیجه گرفته که همانطوری که برگشت به حالت جنینی و ارجاع به آن ممکن نیست در باره اسلام ناب هم ارجاع دادن مردم به آن نادرست است؟!! وگفته که اسلام ناب وجود ندارد!!!
پاسخ این سخن باطل آن است که اولا شما یعنی دکتر سروش قیاس مع الفارق کردید. قیاس شما به اصطلاح قیاس مع الفارق وبیگانه از هم است. بطلان مقایسه ای ایشان به این بیان است که اسلام ومجموعه احکام وقوانین الهی آن یک مجموعه الهی تشریعی است نه تکوینی و جریان جنین ونوزاد که بزرگ وبالغ می شود یک وجود خارجی وتکوینی است. آقای سروش شما امر ومساله تشریعی را با امر تکوینی مقایسه کردید ونتیجه باطل گرفتید؟!!!
ثانیا در این مقایسه باطل هم دچار اشتباه شدید چون مقایسه ارجاع کامل با ارجاع ناقص کردید. اینکه حضرت امام خمینی ره و سایر اسلام شناسان واقعی ، مردم را به اسلام ناب وجامع(اسلام ناب محمدی ص) ارجاع می دادند این ارجاع به نحو ارجاع به کامل وکمال است. یعنی اسلام ناب محمدی ص مجموعه ای از احکام ومقررات است که همه ابعاد فردی واجتماعی و...اعم از دنیوی واخروی را دربرمی گیرد. واین دین جامع وناب از طریق قرآن و اهل بیت ع وجود حقیقی خارجی تشریعی دارد و قابل دسترسی است. واما جریان ارجاع جنینی که بزرگ وبالغ شده ارجاع به نقص است. پس دقت کنید وببینید که دراین مقایسه دواشتباه رخ داده:1- اینکه قیاس یک قیاس مع الفارق است یعنی مقایسه امر حقیقی تشریعی به امرحقیقی تکوینی 2- اینکه این مقایسه ، مقایسه بین ارجاع به کامل وکمال وارجاع ناقص است
آقای سروش اسلام ناب وجامع وجود دارد و مسلمین موظف هستند که آن را بشناسند ودر آن طریق وراه قرار گیرند وهرکس به فراخور درک وفهم واستعداد خود از آن بهره مند گردند. اسلام ناب محمدی ص همانند عسل خالص و ناب است که در بلندای کوه قراردارد و برای رسیدن به آن وچشیدن آن باید زحمت ها وخون جگرها کشید. عسل ناب ، نافع وشفابخش است.اما عسل تقلبی وغیر خالص چه بسا مضر ومهلک است. برای رسیدن ولمس و درک کردن اسلام ناب وجامع هم همانند عسل ناب وخالص ، باید همه مسلمین تلاش کنند و از کارشناسان واقعی اسلام بهره مند شوند.
درپایان با بیان آشکار ومستدل می گوییم که اسلام ناب امرخیالی وتوهمی نیست بلکه وجود حقیقی تشریعی در خارج دارد و امثال سروش با این تُرَّهات و اراجیف نمی توانند نور درخشنان اسلام ناب نبوی علوی حسینی علیهم السلام را خاموش کنند
والسلام
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
پانزدهم شهریور 1394 ه ش
**آیا اسلام ناب وجود دارد؟!! ( ایرنا )
**صرفا جهت مطالعه...
**حضرت آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
باسلام وادب واحترام
آیا شانس واقعیت دارد؟!!
شانس واقبال وسرنوشت وبخت واقبال وصدفه واتفاق کلماتی هستند که گاهی یک معنای غلط از آن ها اراده میشود وآن عبارت است از حادثه ای خوب و یا بد که خودبخود بدون اختیار ودخالت ما ویا چیزی بوجود می آید.دراصطلاح فلسفی ودر کتب فلسفی تحت عنوان صدفه واتفاق مورد بحث واقع می شود که آیا صدفه واتفاق واقعیت دارد یانه؟!
باید دانسته شود که یکی از ارکان فلسفی ، رکن علییت ومعلولییت است.ازنظر فلسفی وبحث های عقلی ، رابطه علییت در هر علت ومعلولی وجود دارد واگر این رابطه در پدیده ها برداشته شود نظام آنها از هم پاشیده می شود وبه اصطلاح آنارشیسم در عالم تکوین رخ می دهد که سر از تناقض واجتماع نقیضین وارتفاع نقیضین درمی آورد که از نظر عقلی وفلسفی هردوی آن محال است(البته این تعبیر آنارشیسم درعالم طبیعت از بنده است) اگر رابطه علییت برداشته شود معناش وبازگشتش این است که هرچیزی از هرچیزی ممکن است بوجود آید فرضا یک درخت سیب ممکن است بدون هیج دلیل خاصی هم سیب بیاورد وهم سنگ وهم سگ وهم ... بیاورد؟!!! و....
پس توجه کنیم که صدفه وشانس واقبال به معنایی که دربالا گفته شد در برابر رابطه علییت بین علت ومعلول قرار دارد ویک اصطلاحی هم معروف است که (تعرف الاشیاء باضدادها) دراینجا هم صدفه وشانس ضد رابطه علییت و پیوند علت ومعلولی است و وجود پیوند علت ومعلولی هم ضد صدفه وشانس است. پس نتیجه این میشود که چون درهمه پدیده ها چه خوب وچه بد باید پیوند وربط علییت بین علت ومعلول برقرار باشد لذا صدفه وشانس واتفاق که ضد آن است باطل خواهد بود....
واما اگر شانس به معنای این باشد که با علل ناپیدا ،حادثه واتفاق خوب یا بد برای کسی بوجود آید این نوع شانس وجود خارجی دارد چون منتسب به علل نامریی وناپیدا است. علل وعوامل تحقق هر پدیده ای هم گاهی پیداست وگاهی ناپیدا.
درپایان این نکته را هم یادآور میشوم که شانسی که غیرمعقول است واز نظر فلسفی رد شده اگر کسی باور به آن داشته باشد از (باب تلقین مثبت ویا منفی) اثرات خاص خودرا دارد نه از باب اینکه شانس باشد چون ثابت شد که شانس وصدفه واتفاقی که در ابتدای بحث مطرح شد ومعنا کردیم اساسا وجود خارجی ندارد.....
نگارش متن :سیداصغرسعادت میرقدیم
.: Weblog Themes By Pichak :.