***نسیم معرفت***
تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی»+قسمت هفتم
با ترجمه و توضیح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
* قَولُهُ تَعالى: ("فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً".سوره کهف آیه 6) «اَلبُخُوعُ» وَ «البَخعُ» : اَلقَتلُ وَ الإِهلاکُ وَ «الآثارُ » : عَلائِمُ أَقدامِ المارَّةِ عَلَى الأَرضِ ، وَ «الأَسَفُ» : شِدَّةُ الحُزنِ . وَ المُرادُ «بِهذَا الحَدیثِ» اَلقُرآنُ . وَ الآیَةُ وَ اللَّتانِ بَعدَها فِی مَقامِ تَعزِیَةِ النَّبِیِّ (ص) وَ تَسلِیَتِهِ وَ تَطییبِ نَفسِهِ وَ الفاءُ لِتَفرِیعِ الکَلامِ عَلى کُفرِهِم وَ جَحدِهِم بِآیاتِ اللهِ ، اَلمَفهُومِ مِنَ الآیاتِ السّابِقَةِ وَ المَعنى : یُرجَى مِنکَ أَن تُهلِکَ نَفسَکَ بَعدَ إِعراضِهِم عَنِ القُرآنِ وَ انصِرافِهِم عَنکَ مِن شِدَّةِ الحُزنِ، وَ قَد دَلَّ عَلى إِعراضِهِم وَ تَوَلِّیهِم بِقَولِهِ: «عَلی آثارِهِمْ» وَ هُوَ مِنَ الأِستِعارَةِ.
قول خداوند متعال در آیه ششم از سوره کهف چنین است : ("فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً" گویى می خواهی بخاطر اعمالِ (بد و کفرآمیز) آنان ، خود را از غم و غُصّه و اندوه ، تَلَف و هلاک کنى اگر به این گفتار (قرآن کریم) ایمان نیاورند. سوره کهف آیه 6)
کلمه (بُخُوع بر وزن رُکُوع ) و (بَخع بر وزن قَتل ) به معناى کشتن و هلاک کردنِ خود از روی شدّتِ غم و غُصّه و اندوه و به عبارت دیگر دِق مرگ نمودن بر اثر غم و غصه زیاد می باشد . و کلمه (آثار) جمع اَثَر به معناى نشانه ها و علائمِ قَدَم های کسی است که بر روی زمینِ نرم عبور کرده و جای پایش برجای مانده باشد و بعد به هر علامت و نشانه ای که از کسی و یا چیزی باقی می ماند «اثر» گفته می شود و به اَعمال و رفتار انسان که از خود برجای می گذارد نیز آثار گفته می شود . و کلمه (أَسَف) به معناى شدتِ حُزن و اندوه است، و مراد از (بِهذَا الْحَدیثِ) قرآن کریم است . حدیث یعنی تازه و جدید و نو . قرآن کریم همیشه جدید و تازه و با طروات و همواره دارای نوآوری است . این آیه (آیه ششم) و دو آیه بعدش در مقام تَعزِیت و دعوت به صبر و بردباری و دلجویی و تسلىتِ خاطر و سر سلامتی و تَطییب نَفس و دلخوشی و آرامش بخشی به رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ)است، و حرف (فاء) در (فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ... ) براى تفریعِ کلام بر کفر و انکار آنها ( کفار و مشرکان و بت پرستان و یهودیان و مسحیان) به آیات خدا است و این کفر و انکار آنها از آیات قبلى فهمیده و استفاده شده است . و معناى آیه چنین است: امید و انتظار می رود از تو و گویا چنین است که بر اثر شدت حُزن و اندوه به جهتِ اِعراض و تَوَلّی و روی گرذانی آنها از قرآن کریم و انصرافشان از شنیدن دعوتِ برحقّت ، خودت را هلاک و نابود کنی . و به تحقیق عبارت «عَلی آثارِهِمْ» (در آیه ششم از سوره کهف) بر این اِعراض و روی گردانی آنها دلالت دارد و به عبارت دیگر ما مسأله اِعراض و انصراف آنها را از عبارت («عَلی آثارِهِمْ») در آوردیم که خود نوعی ( استعاره) است.
* بَخع : کشتن و تلف کردن خود از غم و غصّه و اندوه است
* در قاموسُ اللُّغه از فیروز آبادی و در مفردات راغب اصفهانی در باره معنای بَخع چنین آمده است : البَخعُ : قَتلُ النَّفسِ غَمّاََ . کشتن و هلاک کردنِ خود از روی شدّتِ غم و غُصّه و اندوه است
* در اَقرَبُ المَوارِد از شَرتونی آمده است : بَخَعَ نَفسَهُ : قَتَلَهُ مِن وَجدِِ اَو غَیظِِ . از روی وجد و شادی یا از روی خشم و غَیظ خودش را کشت
* بَخَعَهُ : او را ناامید برگردانید - او را شرمنده کرد . این تعبیر در زبان متداول ، رایج است
* بَخَعَ .بُخُوعاََ و بَخاعَةََ بِالحَقِّ : به حق اقرار و اعتراف کرد و به آن تن در داد
* قَولُهُ تَعالى: "إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاََ (7) إِلى آخِرِ الآیَتَینِ . اَلزَّینَةُ : اَلأَمرُ الجَمیلُ الَّذِی یُنضَمُّ إِلَى الشَّیءِ فَیُفیدُهُ جَمالاََ یُرغَبُ إِلَیهِ لِأجلِهِ وَ الصَّعیدُ : ظَهرُ الأَرضِ و َ الجُرُزُ : عَلى ما فِی المَجمَعِ : اَلأَرضُ الَّتِی لا تُنبِتُ کَأَنَّها تَأکُلُ النَّبتَ أَکلاََ .
قول خداوند متعال در آیه هفتم و هشتم از سوره کهف را مورد بررسی قرار می دهیم . در آیه هفتم و هشتم چنین فرمود : «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاََ (7)» «وَ إِنَّا لَجَاعِلُونَ ... ..." تا آخر این دو آیه شریفه . کلمه (اَلزَّینَةُ) به معناى هر چیز جمیل و زیبایى است که وقتى به یک چیزی ضمیمه و همراه شود به آن زیبایی و جمال می بخشد به طورى که بواسطه آن جمال و زیبایی ، دیگران به آن میل و رغبت پیدا می کنند (مثل یک گل زیبا که زیبایی آن سبب جلب دیگران است) . و کلمه (اَلصَّعیدُ بِمَعنَی ظَهرِ الأَرضِ وَ وَجهِ الأَرضِ) به معناى پُشت و صفحه روی زمین است ، صفحه ای که در آن،خاک کاملا نمایان می باشد . کلمه صعید به معنای مَصعُود (معنای اسم مفعولی) می باشد چون سطح و روی زمین در واقع انتهای بالا رفته از باطن آن است. صَعید به معنای زمین بلند و مرتفع و خاک و قبر و راه نیز آمده است . و کلمه (اَلجُرُزُ) به طورى که در تفسیر مجمع البیان آمده عبارت است از زمینى که گیاهی نرویاند و گویى که گیاهانش را می بلعد و مى خورد و به عبارت دیگر به سرزمینی که به جهت خشکسالی و کمی باران همه گیاهانش از بین بروند ، جُرُز گویند .
* وَ لَقَد أُتِىَ فِی الآیَتَینِ بِبَیانِِ عَجیبِِ فِی حَقیقَةِ حَیاةِ الإِنسانِ الأَرضِیَّةِ وَ هُوَ أَنَّ النُّفُوسَ الإِنسانِیَّةَ - وَ هِیَ فِی أَصلِ جَوهَرِها عِلوِیَّةُُ شَریفَةُُ - ما کانَت لِتَمیلَ إِلَى الأَرضِ وَ الحَیاةِ عَلَیها وَ قَد قَدَّرَاللهُ أَن یَکُونَ کَمالُها وَ سَعادَتُهَا الخالِدَةُ بِالأِعتِقادِ الحَقِّ و َ العَمَلِ الصّالِحِ فَاحتالَتِ العِنایَةُ الأِلهِیَّةُ إِلى تَوقِیفِها مَوقِفَ الأِعتِقادِ وَ العَمَلِ وَ إِیصالِها إِلى مِحَکِّ التَّصفِیَةِ وَ التَّطهیرِ وَ إِسکانِهَا الأَرضَ إِلى أَجَلِِ مَعلُومِِ بِإِلقاءِ التَّعَلُّقِ وَ الأِرتِباطِ بَینَها وَ بَینَ ما عَلَى الأَرضِ مِن أَمتِعَةِ الحَیاةِ مِن مالِِ وَ وَلَدِِ وَ جاهِِ وَ تَحبِیبِهِ إِلى قُلُوبِهِم فَکانَ ما عَلَى الأَرضِ وَ هُوَ جَمیلُُ عِندَهُم ، مَحبُوبُُ فِی أَنفُسِهِم ، زِینَةُُ لِلأَرضِ وَ حِلیَةُُ تَتَحَلَى بِها لِکَونِهِ عَلَیها فَتَعَلَّقَت نُفُوسُهُم عَلَى الأَرضِ بِسَبَبِهِ وَ اطمَأَنَّت إِلَیها.
و به تحقیق در دو آیه هفتم و هشتم از سوره کهف بیان عجیب و شگفت انگیزی در باره حقیقتِ زندگی و حیاتِ زمینی و دُنیَوِی انسان آمده است و آن عبارت است از اینکه نُفُوس و ارواحِ انسانی که اصلِ جوهره و حقیقتشان ، آسمانی و مَلَکوتی و عَرشی و عِلوی و پاک و شریف و گرانمایه و بلند قَدرند هرگز مایل نبودند که میل به زمین و حیات دُنیوی و عالَمِ خاکی پیدا کنند ولى خداوندِ مُتَعال چنین تقدیر و مقدَّر فرمود که کمال و سعادتِ جاوید و همیشگی آنها از راه اعتقادِ به حق و عملِ صالح (در عالَم دنیا و در زمین) تأمین گردد . سپس عنایت و توجه و حکمت و تدبیر الهی براین قرار گرفت و تقدیر خود را چنین اِحتِیال و تدبیر نمود و بکار بست که آن نفوس و ارواح انسانی را در مَوقِف و جایگاهِ کسبِ اعتقادِ حق و عملِ صالح در دنیا قرار دهد و آنها (نُفوسِ انسانی) را در دنیا به محک و بوته امتحان و آزمایش و تصفیه و تطهیر برساند و برای مدتی معلوم و مقدَّر در قالب های اندامِ دنیوی روی زمین اسکان دهد و خداوند این تصفیه و تطهیر و اِسکانشان را با اِلقاء عشق و علاقه و عُلقه بین آنها و بین آنچه که در زمین است از متاع ها و امکانات زندگی از مال و اولاد و مقام و منصب محقق و مقدَّر فرمود و محبت و دوستیِ «ما عَلی الأَرض» و آنچه که در زمین است را (جهتِ زندگی و ادامه حیات و کسب کمالاتِ معنوی) به دل های آنها انداخت .پس آنچه که در زمین است هم مایه زینت و حِلیه و آرایش و آراستگی زمین می باشد و هم برای آن نفوسِ انسانی که به تقدیر الهی به زمین آمده اند و برای مدتی زمینی شده اند ، جمیل و زیبا و محبوب است و خودشان را که بر روی زمین هستند با آن زینت ها آراسته و مزیّن می کنند . پس به تقدیر و اِلقاءِ الهی ، نفوسِ انسان ها گه گریزان از زمین بودند ، به زمین و آنچه که در آن است عُلقه و علاقه و اُنس پیدا کردند و لذا زندگی زمینی و دنیایی را پذیرفتند و در آن اِسکان و سکونت و اطمینان و آرامش پیدا کردند . این مطلبی که ذکر شد از آیه (إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأرْضِ زِینَةً لَهَا... آنچه که در زمین است ما آن ها را زینت زمین قرار دادیم) استفاده می شود و زینت بودنِ امور دنیوی و مادیات و متاع های زندگی فرع بر آن است که در دل انسان ها و در نظرشان محبوب باشند و به عبارت دیگر تا پیشاپیش اُمور دنیوی و مادیات و متاع های زندگی محبوب و مورد علاقه و وسیله سکونت و آرامش انسان ها نباشند ، زینت بودن آن ها برای زمین معنایی ندارد . شاعر نامدار جلال الدین مولوی همین مطالب را در قالب شعر به خوبی ترسیم و بیان نموده است :
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بود است مراد وی از این ساختنم
جان که از عالَمِ عِلوی است یقین می دانم
رَخت خود باز بر آنم که همان جا فَکَنم
مرغِ باغ ملکوتم نِیَم از عالمِ خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
* فَأِذَاانقَضَى الأَجَلُ الَّذِی أَجَّلَهُ اللهُ تَعالَى لِمَکثِهِم فِی الأَرضِ بِتَحَقُّقِ ما أَرادَهُ مِنَ البَلاءِ وَ الأِمتِحانِ سَلَبَ اللهُ ما بَینَهُم وَ بَینَ ما عَلَى الأَرضِ مِنَ التَّعَلُّقِ وَ مَحَى ما لَهُ مِنَ الجَمالِ و َ الزَّینَةِ وَ صارَ کَالصَّعیدِ الجُرُزِ الَّذِی لا نَبتَ فِیهِ وَ لا نَضارَةَ عَلَیهِ وَ نُودِیَ فِیهِم بِالرَّحیلِ وَ هُم فُرادَى کَما خَلَقَهُمُ اللهُ تَعالَى أَوَّلَ مَرَّةِِ.
پس هرگاه مُهلت و مدت معینی را که خداوند متعال جهت مَکث و سکونتشان در زمین برای آنها مقرر فرمود (تا ابتلاء و امتحان و آزمایش آنها که خواست و اراده الهی بود محقق گردد) ، مُنقضی و پایان یابد خداوند آن دلبستگی و علاقه بین آنها و بین آنچه که در زمین است را سلب می کند و از بین می برد و هر جمال و زینتی را که برای «ما فِی الأَرض» و آنچه که در زمین است را محو و نابود می نماید به گونه ای که روی زمین به صورت سرزمینی خشک و بی آب و علف و گیاه می گردد که هیچ گیاه و رویید...
... .... ادامه دارد ........
* تفسیر سوره کهف بر اساسِ«اَلمیزان»+قسمت پنجم+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت
* تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان»+قسمت ششم+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت
***نسیم معرفت***
** دریادتوأم یا که تو دریاد منی*شیرین منی یا اینکه فرهاد توأم+ نسیم ادب+کلیک
در یاد توأم یا که تو در یاد منی
شیرین منی یا اینکه فرهاد توأم
** آیت الله سید اصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
** ازدستگاه قضایی میخواهیم بامُفسِدهاومفاسِد قاطعانه برخوردکند
به نام خدا
سلام عزیزان :
سخن از صلح و محبت و هدایت و نظارت و امر به معروف و نهی از منکر بزنید نه مرگ و نابودی اصلاح طلبان و یا کسان دیگر ... اگر چپ و راست و دیگران به جان هم بیفتند در اینجا یعنی کشور عزیز ما ایران نیز افغانستانی دیگر خواهد شد که آن وقت نه کِه را منزلت ماند و نه مِه را . کِهتَر و مِهتَری نمی ماند !! نه از تاک ، نشان می ماند و نه از تاک نشان !! نه چپی می ماند و نه راستی و نه اعتدالی و نه اصولگرایی و نه ... پس لازم است که همه جناح ها و گروه ها و احزاب که داخل در یک خانواده به نام اسلام و انقلاب و میهن هستند در حَول و مِحوَرِ ولایت فقیه و ولیّ فقیه زمان حضرت آیت الله العُظمی امام خامنه ای برای اعتلاء انقلاب و اسلام و خدمت به محرومین و ملت ، کار و فعالیت نمایند ... . متأسفانه عدم تشخیص وظیفه و یا وظائف و عدم و یا ضعفِ بصیرت ، مشکلات و گرفتاری هایی را در ابعاد مختلف برای کشور عزیز ما بوجود آورده است و مَعَ الأَسَف به اصطلاح قرآن کریم : کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (سوره روم آیه 32 ) ، هر حزب و گروهی هم ساز نامناسب خود را می نوازد و بیشتر در فکر منافع حزبی خود هستند نه خدمت حقیقی به اسلام و مردم ... سعی شود که با پرهیز از مشاجرات بی حاصل و مُخرِّب ، بیشتر از این خاطر عاطِر ملت شریف و عزیز ما را آزرده نسازیم ...
عزیزان من : چرا خواهان مرگ و نابودی و اعدام آقای فلان و بهمانِ اصلاح طلب هستید ؟!!! چرا می گویید فلانی را باید کشت و نابود کرد ؟!!! اگر رئیس جمهور آقای دکتر حسن روحانی و برخی از اَعوان او لغزش ها و خطاها و یا خدای ناکرده خیانت هایی دارند دستگاه های اطلاعاتی و دستگاه قضایی و مانند آن ها وجود دارند و می توانند از طریق مجاری قانونی برخورد نمایند و شما ها هم می توانید دستگاه قضایی را در برخورد با مُفسدان و خیانتگران به انقلاب و نظام و کشور یاری دهید. اسلام و آیین محمدی (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) در رابطه با قتل و اعدام همه جوانب را در نظر گرفته است و به راحتی حکم اعدام و قتل کسی را صادر نفرمود و نمی فرماید و در فقه ما بیشترین جوانب احتیاط در این باره شده است .
عزیزان من : حتی اگر کسی بخواهد حاکم فاسد و شاه فاسد و خائنی را به قتل برساند باید مُجوِّز شرعی از بزرگان داشته باشد !! و در زمان ایمّه معصومین (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) نیز اصحاب آن حضرات در قیام بر ضد خُلَفاءِ نابحق و یا قتل و کشتن آنها از ایمه (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) ، اذن و اجازه و رضایت می گرفتند .
عزیزان من : اگر طبق نظرات شما عمل شود باید روزانه و ماهانه صد ها نفر اعدام و کشته شوند !!1 در اسلام و آیین محمدی (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) ، اصل بر تربیت و هدایت و اصلاح و نظارت و امر به معروف و نهی از منکر است و دستور قتل و کشتن و اعدام فقط در موارد خاص با چارچوب های شرعی است . امام حسین (عَلَیهِِ السَّلامُ) در همه جا و نیز در کربلا و در روز عاشورا اصل را بر روشنگری و افشاگری حق طلبانه و ارشاد و هدایت و اصلاح و تربیت گذاشت و لحظه ای از طریق منطق و عقل و اصول دینی و انسانی تخطّی نفرمود و هیچگاه در جنگ و کشتن کسانی که در مقابلش صف آرایی کرده بودند پیش دستی نکرد بلکه حتی با خطابه های روشنگرانه و برخورهای زیبا و کریمانه اش باعث شد که عده ای از افرادی که در صف دشمن بودند به سوی آن حضرت جذب شوند و در رکابش در برابر دشمنان مجاهدت نمایند که نمونه بارزش حرِّبن یزید ریاحی بود که بعد از کناره کیری از صف یزیدیان و تسلیم شدن در برابر حسین بن علی (عَلَیهِِمَا السَّلامُ) به رستگاری جاوید نائل گشت
عزیزان من : ما همیشه از دستگاه قضایی مطالبه می کنیم که آنچه از نظر شرعی و قانونی در برخورد با مُفسِدها و مفاسِد لازم است (حتی اگر خدای ناکرده امثال رئیس جمهور آقای دکتر حسن روحانی و اَعوانش باشند ) با قاطعیت و بدون ملاحظه انجام دهند و سستی در این مسایل روا ندارند زیرا که تَعلُّل و سستی در این امور مهمّه سبب بی اعتمادی مردم و باعث ناهنجاری های غیر قابل کنترل در جامعه می گردد . امید است که دستگاه قضایی که اشراف بر احکام قضایی و حقوقی اسلام دارند به وظیفه خطیرشان به خوبی و به شایستگی عمل نمایند
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
چهارم خرداد 1397 ه. ش
** آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
سؤال : اگر حکومت اسلامی و نظام دینی مشروع بود آیت الله بروجردی با آن مخالفت نمی کرد در حالی که ایشان می گفت : من با استقرار از هر نوع نظام دینی مخالفم ؟!
پاسخ : سلام عزیزم . بر فرض صحت انتساب این سخن از آن بزرگوار ، داری از کلام آیت الله بروجردی اشتباه برداشت می کنی ! ایشان با مسائلی که در ذهن مبارکشون بود ملاحظاتی و نگرانی هایی داشت و چون به نظر مبارکش در آن وقت زمینه فراهم نبوده لذا فرمودند که ( من با استقرار از هر نوع نظام دینی مخالفم ) نه اینکه استقرار نظام دینی را بطور مطلق نفی نماید حتی اگر زمینه هایش مناسب و فراهم باشد. اگر چنین بود قطعا درس ولایت فقیه و درس کتاب القضاء نمی گذاشت. ایشان در اواخر عمر شریفشان درس کتاب القضاء و ولایت داشت که نشان دهنده توجه ایشان به بُعد سیاسی حکومت اسلامی و ولایت فقیه است . اگر طبق برداشت سطحی شما قائل باشیم که ایشون استقرار نظام دینی را بطور مطلق و در همه زمان ها نفی کند پس معاذ الله ایشان استقرار حکومت امام عصر عج را هم نفی می کند !
عزیزم ایشان نفی استقرار نظام اسلامی بطور مطلق نکرده است زیرا که لازمه اش پذیرش حکومت غیر ولایت فقیه که عموما استبدادی و فاسد است می باشد . عزیزم بدانید که نفی ولایت فقیه و نفی حکومت و نظام بر اساس ولایت فقیه معنایش آن است که پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّمَ) و ایمه (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) و امام عصر (عَج) را متهم کنیم که مردم را به حکومت های فاسد و جایر و طغیانگر و غیر مشروع واگذار نموده اند و حال آنکه در جای خود ثابت شده است که هیچگاه پیامبر اکرم ص و ایمه ع و امام عصر عج مردم را رها و مُهمل قرار نداده اند و امام عصر عج در غیبت صغری ، نُوّاب اربعه را حساب شده و از بُعد سیاسی قرار داده است و آنها نیز در حدّ خود که زمینه ایجاب می کرد انجام وظیفه کردند و در زمان غیبت کبری ، فقهاء وارسته و عالِم به زمان را به عنوان نمایندگان عام خود معرفی فرموده است و در طول عصر غیبت کبری برخی فقهاء وقتی که زمینه را فراهم می دیدند در یک محدوده و منطقه خاص اِعمال قدرت می کردند و حتی حکم « حدّ شرعی» را جاری می نمودند. پس عملا ولایت فقیه در برخی دوره های گذشته در عصر غیبت در محدوده خاص محقق شد .
ولایت فقیه یعنی تداوم راه ایمه ع و تحقق خواسته های برحق آنها است و کسی که در ولایت فقیه وسوسه و تشکیک کند طعم فقه را نچشیده است و معنا و رمز کلمات معصومین (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) را نفهمیده است... . صاحب جواهر فرمودند : فَمِنَ الغَریبِ وَسوَسَةُ بَعضِ النّاسِ فِی ذلِکَ بَل کَأَنَّهُ ما ذاقَ مِن طَعمِ الفِقهِ شَیئاََ وَ لا فَهِمَ مِن لَحنِ قَولِهِم وَ رُمُوزِهِم أَمراََ ، وَ لاتَأَمَّلَ المُرادَ مِن قَولِهِم « إِِنّی جَعَلتُهُ عَلَیکُم حاکِما وَ قاضِیا وَ حُجَّةََ وَ خَلیفَةََ » وَ نَحوِ ذلِکَ مِمّا یَظهَرُ مِنهُ إِرادَةُ نَظمِ زَمان ِ الغَیبَةِ لِشیعَتِهِم فِی کَثیرِِ مِنَ الأُمُورِ الرّاجِعَةِ إِلَیهِم . یعنی عجیب و شگفت آور است که برخی از افراد ( در لباس فقاهت!! ) در ولایت فقیه وسوسه و تشکیک می کند بلکه او گویا که طعم فقه را نچشیده و از لحن گفتار صاحبان شریعت و رمز و اشارات آنان چیزی درنیافته و در مقصود از این گفتارشان تامل و اندیشه نکرده است که فرمودند : إِِنّی جَعَلتُهُ عَلَیکُم حاکِما من او را بر شما حاکم و قاضی و حجت و خلیفه قرار داده ام و کلماتی از این دست که آشکارا نشان می دهند مقصود آنان برقراری نظم برای شیعیانشان در امور مربوطه در زمان غیبت بوده است. ( جَواهِرُ الکَلام ، کتابُ الأَمرِ بِالمَعرُوفِ وَ النَّهیِ عَنِ المُنکَر ، اَلرّابِع فِی المُقیمِ لِلحَدّ جلد 21 صفحه 397) )
فقهاء بزرگوار ما هرگز در برابر حکومت های فاسد و جایر و خون آشام ساکت نبودند و در هر زمان و عصری به تناسب در برابر حکّام جور و ظَلَمه ، موضع می گرفتند و خود مرحوم آیت الله بروجردی مُلّا سکوتی نبود بلکه حتی رژیم شاه از او حساب می برد . قطعا ایشان معتقد واقعی به ولایت فقفیه بود و اگر احساس می کرد که افراد مناسبی در اختیار دارد حتما در برابر رژیم پلید و فاسد و منحوس شاه قیام می نمود . عزیزم سعی کنیم که بصیرت داشته باشیم و فقهاء بزرگی مثل آیت الله بروجردی را با برداشت های غلط و سطحی خود مُتّهم نکنیم !
سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
** آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
.: Weblog Themes By Pichak :.