هرمنوتیک دینی- آیت الله جعفر سبحانی...+وبلاگ روستای سادات محله ل - روستای سادات محله ی (بوجایه - لاهیجان)
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وب

جستجوی وب
ذکر ایام هفته
آی پی کاربر
برچسب‌ها وب
شعر (4)
لینک های مفید


اشاره:


آنچه‌ در ذیل‌ از نظر خوانندگان‌ ارجمند می‌گذرد، حاصل‌ نظرخواهی‌ از دو تن‌ از اساتید محترم‌ حوزه، آیت‌الله‌ جعفر سبحانی‌ و حجة‌ الاسلام‌ والمسلمین‌ احمد واعظی‌ در باب‌ پاره‌ای‌ از سؤ‌الات‌ مطرح‌ شده‌ در زمینة‌ هرمنوتیک‌ دینی‌ است. سؤ‌الاتی‌ از قبیل‌ چیستی‌ هرمنوتیک‌ فلسفی، آیا فهم‌ متون‌ دینی‌ تابع‌ هرمنوتیک‌ خاص‌ خود است‌ یا مشمول‌ هرمنوتیک‌ عام؟ مقصود از فهم‌ متن‌ دینی‌ چیست؟ آیا این‌ فهم‌ «مؤ‌لف‌ مدار» است‌ یا «متن‌ مدار» و یا «مفسر مدار»؟ و...
در اینجا ضمن‌ ابراز تقدیر و تشکر از ایشان‌ برای‌ قبول‌ درخواست‌ پژوهشنامه‌ قَبَسات، توجه‌ خوانندگان‌ گرامی‌ را به‌ پرسشها و پاسخهای‌ مطرح‌ شده‌ جلب‌ می‌کنیم.
 

‌قَبَسات‌ : مقصود از فهم‌ دین‌ چیست؟ آیا فهم‌ دین‌ ممکن‌ است‌ درصورت‌ امکان، آیا این‌فهم‌ روشمند است‌ یا نه؟
آیت‌ الله‌ سبحانی: این‌ سؤ‌ال، در واقع‌ به‌ سه‌ سؤ‌ال‌ بر می‌گردد. اولاً‌ باید ببینیم‌ دین‌ چیست، تا بعداً‌ ببینم‌ که‌ فهم‌ دین‌ چیست؟ چرا که‌ تا «مضاف‌ الیه» را درست‌ تفسیر نکنیم،نمی‌توانیم‌ مضاف‌ و مضاف‌ الیه‌ را با هم‌ تفسیر نماییم. پس‌ اول‌ باید دین‌ را به‌ صورت‌ اجمالی‌ تعریف‌ کنیم، بعداً‌ به‌ فهم‌ دین‌ برسیم‌ و ببینیم‌ که‌ آیا فهم‌ آن‌ امکان‌پذیر است‌ یا نه؟ در آخر ببینیم‌ آیا این‌ فهم‌ روشمند است‌ یانه؟
پیش‌ از تعریف‌ دین‌ نکته‌ای‌ را به‌ عنوان‌ مقدمه‌ عرض‌ می‌کنم‌ که‌ تعریف‌ ما از دین‌ به‌ صورتی‌ است‌ که‌ همة‌ ادیان‌ را در برمی‌ گیرد. هر چند که‌ ما با به‌ کار بردن‌ کلمه‌ «ادیان» مخالف‌ هستیم‌ چون‌ دین‌ یکی‌ بیش‌ نیست‌ و اگر اختلافی‌ باشد، در شرایع‌ و احکام‌ است‌ و از آیات‌ قرآن‌ هم‌ همین‌ معنی‌ استفاده‌ می‌شود چنان‌ که‌ می‌فرماید:
اِنَّ‌ الدٍّین‌ َ‌ عِندَ‌الله‌ الاسلام .
«تنها دین‌ نزد خداوند اسلام‌ است.»
یعنی‌ دینی‌ که‌ در زمان‌ نوح‌ بوده‌ با دینی‌ که‌ در زمان‌ ابراهیم‌ بوده‌ با دین‌ دوران‌ عهدَین‌ و دوران‌ اسلام، یکی‌ است.
«دین» عبارت‌ است‌ از احساس‌ وابستگی‌ به‌ یک‌ موجود برتر و والاتر، به‌ گونه‌ای‌ که‌ انسان‌ همه‌ شئون‌ خود را از آنجا دریافت‌ کرده‌ و پیوسته‌ از آنجا - بلا واسطه‌ یا مع‌ واسطه‌ - فیض‌ می‌گیرد. و این‌ نگرش‌ در همه‌ ادیان‌ الهی‌ وجود دارد. البته‌ ممکن‌ است‌ انسان‌ در تشخیص‌ آن‌ وجود برتر، اشتباه‌ بکند و مخلوقی‌ را به‌ جای‌ خالق‌ تصور کند ولی‌ در احساس‌ وابستگی‌ او به‌ وجود برتر و کاملتر که‌ او و جهان‌ را آفریده‌ و به‌ او پیوسته‌ فیض‌ می‌رساند (بلا واسطه‌ یا مع‌ واسطه) اختلافی‌ نیست. دین‌ به‌ این‌ معنا بین‌ همه‌ ادیان‌ جهانی‌ مشترک‌ است.
ولی‌ در ضمن‌ این‌ بحث‌ باید بررسی‌ کنیم‌ که‌ آیا مسأله‌ به‌ اینجا خاتمه‌ می‌پذیرد یا نه؟ زیرا اگر دین‌ تنها در وابستگی‌ انسان، خلاصه‌ شود اعتقاد ثمر بخشی‌ نخواهد بود. ما به‌ دینی‌ معتقدیم‌ که‌ اعتقاد به‌ آن‌ ثمر بخش‌ است. باید بدانیم‌ که‌ وابسته‌ایم‌ به‌ جهان‌ دیگر و آفرینندة‌ آن‌ جهان‌ دیگر ما را رها نکرده‌ و ما را بدون‌ غرض‌ نیافریده‌ است. در حقیقت‌ ما از آفریننده‌ یک‌ نوع‌ فیضی‌ را در یافت‌ می‌کنیم‌ و در برابر این‌ فیض، از ما توقعاتی‌ دارد که‌ نتیجه‌ این‌ توقعات‌ هم‌ به‌ خود ما بر می‌گردد. خدایی‌ که‌ ما را آفریده‌ است، برای‌ هدف‌ و غایت، آفریده‌ است، ولی‌ خود انسان‌ مستقلاً‌ نمی‌تواند به‌ این‌ هدف‌ نائل‌ شود. لذا خدا برای‌ هدایت‌ ما به‌ آن‌ غایت، آموزگارانی‌ را از نوع‌ بشر اعزام‌ کرده‌ است‌ بنابراین‌ اعزام‌ آموزگاران‌ را نیز باید تحت‌ پوشش‌ دین‌ قرار دهیم. پس‌ دین‌ در حقیقت‌ تنها وابستگی‌ نیست، وابستگی‌ به‌ یک‌ موجود برتر است‌ که‌ خواهان‌ سعادت‌ ما است‌ نه‌ شقاوت. او برای‌ رهنمون‌ کردن‌ انسانها به‌ سوی‌ سعادت، آموزگارانی‌ را اعزام‌ می‌کند. تاریخ‌ بشر هم‌ تا آنجایی‌ که‌ در تاریخ‌ سراغ‌ داریم‌ از وجود مصلحان‌ الهی‌ گزارش‌ می‌دهد.
مسلماً‌ تنها فرستادن‌ آموزگار برای‌ هدایت‌ انسان‌ کافی‌ نیست. باید یک‌ ضامن‌ اجرایی‌ هم‌ وجود داشته‌ باشد و آن‌ اعتقاد به‌ معاد و جهان‌ دیگر است‌ که‌ در تمام‌ شرایع‌ و به‌ تعبیر دیگر در تمام‌ ادیان‌ مورد قبول‌ است.
قرآن‌ کریم‌ درباره‌ وابستگی‌ بشر به‌ جهان‌ بالا می‌فرماید:
یا ایُهَا الناسُ‌ أ‌نتُمُ‌ الفُقَرأُ‌ اًلَی‌ اللهِ‌ وَ‌اللهُ‌ هُوَ‌ الغَنِیُّ‌ الحمید
و نیز اعلام‌ می‌دارد که‌ برای‌ سعادت‌ بشر انبیا را فرستادیم:
وَ‌ لَقَد‌ بَعَثنا فی‌ کُلٍّ‌ اُمةٍ‌ رَسُولاً‌ أَنِ‌ اعبُدوا اللَّه‌ وَ‌ اجتَنُبوا الطاغُوت‌
برای‌ اینکه‌ برنامه‌های‌ آنان‌ اجرا بشود اعتقاد دیگری‌ را به‌ نام‌ «یوم‌ُ الدین» جزو باورها قرار داده‌ که‌ همان‌ روز قیامت‌ است. تا این‌ جا به‌ بخش‌ نخست‌ از (معنی‌ دین) پاسخ‌ گفتیم.
از این‌ جا، پاسخ‌ بخش‌ دوم‌ نیز روشن‌ می‌گردد و آن‌ اینکه: اگر معنی‌ دین‌ همین‌ باشد، فهم‌ دین‌ ممکن‌ است. دو چیز - گذشته‌ بر تعالیم‌ پیامبران‌ - به‌ این‌ فهم‌ کمک‌ می‌کند: یکی‌ فطرت‌ و دیگری‌ خِرَد انسان. بنابراین، دین، معجونی‌ است‌ از ادراکات‌ فطری‌ و عقلی‌ و تعالیم‌ انبیاء .
اما در جواب‌ بخش‌ سوم‌ از سؤ‌ال‌ اول‌ که‌ آیا فهم‌ دین‌ روشمند است‌ یا روشمند نیست؟ باید گفت‌ مسلماً‌ روشمند است. فطرت‌ برای‌ خودش‌ روش‌ دارد، اگر ما بخشی‌ از دین‌ را از طریق‌ فطرت‌ بفهمیم‌ روش‌ آن‌ معلوم‌ است‌ و باید دارای‌ این‌ علائم‌ چهارگانه‌ باشد :
1 - گستردگی‌ در میان‌ تمام‌ انسان‌ها.
2 - ریشه‌ داشتن‌ در آفرینش.
-3 تابع‌ اوضاع‌ سیاسی‌ و جغرافیایی‌ نبودن.
4 - استواری‌ در برابر تبلیغات‌ مخالف‌ در مفاهیم‌ دینی.

خِرَد نیز روشمند است، خِرَد از برهان‌ کمک‌ می‌گیرد و اگر بخواهیم‌ دین‌ را از طریق‌ آموزگاران‌ الهی‌ درک‌ کنیم، آن‌ هم‌ روشمند است؛ چرا که‌ آنان‌ نیز کلامی‌ دارند و با زبان‌ قوم‌ خودشان‌ سخن‌ می‌گویند و به‌ صورت‌ مبهم‌ و غیر واضح‌ بر زبان‌ جاری‌ نمی‌کنند و به‌ اصطلاح، معما نمی‌گویند. پس‌ فهم‌ دین‌ از این‌ طریق‌ نیز روشمند است. البته‌ معنای‌ این‌ سخن‌ این‌ نیست‌ که‌ انسان‌ در فهم‌ دین‌ هیچ‌ خطایی‌ نمی‌کند، بلکه‌ منظور این‌ است‌ که‌ اگر قواعد و ضوابط‌ لازم‌ را رعایت‌ بکند خطایش‌ بسیار کم‌ است. علوم‌ دیگر هم‌ به‌ همین‌ ترتیب‌ روشمند است‌ و اصلاً‌ در دنیا چیز بی‌روش‌ نداریم، مگر اینکه‌ کشکول‌ باشد. حتی‌ خود کشکول‌ هم‌ که‌ بی‌نظم‌ است، برای‌ خود نظمی‌ دارد.
‌قَبَسات: مبانی‌ امکان‌ روشمندی‌ فهم‌ دین‌ چیست؟
آیت‌ الله‌ سبحانی: در گفتگوی‌ پیش‌ یاد آور شدیم‌ که‌ مسائل‌ دینی‌ گاهی‌ تکیه‌ گاه‌ فطری‌ دارد و از جمله‌ اموری‌ است‌ که‌ از درون‌ انسان‌ می‌جوشد، و گاهی‌ جنبه‌ فکری‌ و عقلی، و گاهی‌ جنبه‌ نقلی‌ و سماعی‌ دارد و هر یک‌ از اینها برای‌ خود، روش‌ خاصی‌ دارند.
اگر دین‌ را از فطرت‌ بگیریم، باید علائم‌ چهارگانه‌ فطرت‌ بر آن‌ حاکم‌ باشد. و اگر آن‌ را از عقل‌ بگیریم، مسلماً‌ باید یافته‌های‌ عقل‌ برهانی‌ باشد. یعنی‌ به‌ گونه‌ای‌ باشد که‌ بر مبنای‌ دلیل‌ عقلی‌ استوار باشد.
مثلاً‌ این‌ جهان‌ وابسته‌ به‌ عالَم‌ دیگر است، آن‌ عالم، دیگر نمی‌تواند مخلوق‌ عالَم‌ دیگر باشد. و الا‌ به‌ تسلسل‌ می‌انجامد، یا نمی‌تواند در حین‌ اینکه‌ وابسته‌ به‌ عالَم‌ دیگر و مخلوق‌ آن‌ است‌ خالق‌ آن‌ هم‌ باشد، این‌ دَور است. این‌ گونه‌ مسائل، یک‌ رشته‌ مسائل‌ روشن‌ عقلی‌ است. اما اگر دین‌ را از کتاب‌ و سنت‌ (نقل) بگیریم‌ باید شرایط‌ نقل‌ را فراهم‌ سازیم. قرآن‌ ما به‌ زبان‌ عربی‌ است. زبان‌ عربی، برای‌ خود قواعد و دستور زبان‌ خاصی‌ دارد. باید از طریق‌ آنها معنای‌ کلام‌ خدا را بفهیم. اگر نص‌ یا ظاهر است، باید آن‌ را، نص‌ و ظاهر تلقی‌ کنیم. اگر مجمل‌ است، اجمال‌ و ابهام‌ آن‌ را به‌ کمک‌ نصوص‌ و ظواهر بر طرف‌ سازیم. مقصود این‌ است‌ که‌ همانطور که‌ شعر و نثر را تفسیر می‌کنیم، قرآن‌ را نیز تفسیر کنیم. همانطور که‌ دیگر کتابها را از طریق‌ قواعد و دستور زبان‌ آن‌ کتاب‌ می‌فهمیم، متون‌ آسمانی‌ هم‌ همین‌ حالت‌ را دارند. تفاوتی‌ که‌ هست‌ این‌ است‌ که‌ قرآن‌ خصوصیات‌ دیگری‌ نیز دارد که‌ آن‌ را از متون‌ دیگر ممتاز می‌گرداند. قرآن‌ را باید من‌ حیث‌ المجموع، مورد قضاوت‌ قرار داد. چون‌ ممکن‌ است‌ آیه‌ای، متذکر گوشه‌ای‌ از مطلب‌ باشد. و گوشه‌ دیگر را آیه‌ دیگر بیان‌ کند. علاوه‌ بر این، قرآن‌ کتاب‌ شریعت‌ و قانون‌ هم‌ هست‌ و روش‌ قانونگزاری، این‌ نیست‌ که‌ همة‌ مسائل‌ یکجا گفته‌ شود. بر عکس‌ ممکن‌ است‌ کلیات‌ را امروز بیان‌ بکنند، تبصره‌ها را یکسال‌ بعد. قرآن‌ هم‌ اگر کلیاتی‌ در بارة‌ شریعت‌ دارد، این‌ کلیات‌ حجت‌ است‌ ولی‌ در عین‌ حال‌ باید به‌ مخصِّص‌ و مقیِّدها توجه‌ داشته‌ باشیم. همه‌ این‌ ضوابط‌ را علمای‌ ما در علم‌ اصول‌ مطرح‌ کرده‌اند مباحثی‌ نظیر اصالت‌ ظهور، اصالت‌ عدم‌ قرینه، اصالة‌ الحقیقة‌ و شناخت‌ مقام‌ بیان‌ از مقام‌ اجمال‌ و غیره‌ که‌ همگی‌ به‌ فهم‌ کتاب‌ و سنت، روش‌ قانونمندی‌ می‌دهد.
بنابراین‌ فهم‌ دین‌ بی‌ قانون‌ نیست. کسی‌ که‌ در آن‌ اظهار نظر می‌کند، باید از این‌ اصول‌ و قواعد اطلاع‌ داشته‌ باشد.
اگر یک‌ فرد بیگانه‌ بخواهد در سروده‌های‌ فردوسی‌ اظهار نظر بکند پذیرفته‌ نمی‌ شود، مگر اینکه‌ قواعد زبان‌ فارسی‌ را بداند، مفردات‌ آن‌ را بشناسد، با شاهنامه‌ تا حد‌ی‌ مأنوس‌ و با کلماتش‌ آشناباشد. بعداً‌ اظهار نظر بکند. کتاب‌ دینی‌ هم، چنین‌ است. چنین‌ نیست‌ هر کس‌ ابتدائاً‌ بیاید از طریق‌ ترجمه‌ قرآن، در بارة‌ آن‌ اظهار نظر بکند. نه‌ باید نسبت‌ به‌ خود آن‌ کتاب‌ آگاهی‌ کامل‌ داشته‌ باشد و واجد شرایطی‌ باشد که‌ در فهم‌ یک‌ متن‌ الهی‌ لازم‌ است. تفصیل‌ اینها را در کتاب‌ منشور جاوید بیان‌ کرده‌ایم‌ و در اینجا تنها به‌ رؤ‌وس‌ آنها اشاره‌ می‌کنم:
1 - خود قرآن‌ آشکارا می‌گوید که‌ فهم‌ من‌ آسان‌ است‌ و اصلاً‌ مشکل‌ نیست:
وَ‌ لَقَد‌ یَسَّرنَا القُرآن‌ للذکر فَهَل‌ مِن‌ مُدکر
«ما قرآن‌ را برای‌ پندگیری‌ آسان‌ نمودیم‌ آیا متذکری‌ نیست؟»
در آیة‌ دیگر می‌فرماید:

فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ * کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ * فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ «چه‌ شد که‌ از قرآن‌ رویگردان‌ هستند گویی‌ خرانی‌ هستند که‌ رم‌ کرده‌اند از شیر.»
البته‌ باید توجه‌ داشت‌ که‌ در عین‌ آنکه‌ آسان‌ است، چنین‌ نیست‌ که‌ هر کسی‌ به‌ تفسیر آن‌ بپردازد. عیناً‌ مثل‌ کتاب‌ فیزیک‌ است‌ که‌ به‌ زبان‌ آسان‌ نوشته‌ می‌شود، ولی‌ چنان‌ نیست‌ که‌ همه‌ بتوانند آن‌ را بفهمند و بتوانند تدریس‌ کنند، بلکه‌ مفسر و مدرِّس‌ آن‌ باید از این‌ دانش‌ آگاهی‌ داشته‌ باشد تا بتواند کتاب‌ را تدریس‌ و تفسیر کند.
2 - باید از قواعد زبان‌ عرب‌ و معانی‌ مفردات‌ آن‌ آگاه‌ باشد. مثلاً‌ بداند معنی‌ «عَصَی» در قرآن‌ چیست؟ [
وَ عَصی‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی  سورهطه آیه 121 ] معنی‌ «عَصَی»، گناه‌ کردن‌ نیست، بلکه‌ به‌ معنی‌ مقاومت‌ است‌ و عرب‌ به‌ هر نوع‌ مقاومت‌ «عَصَی» می‌گویند. این‌ مقاومت‌ ممکن‌ است‌ معصیت‌ اصطلاحی‌ باشد و ممکن‌ است‌ مقاومت‌ اخلاقی‌ باشد.
3 - بتواند قرآن‌ را با قرآن‌ تفسیر کند؛ زیرا قرآن‌ می‌فرماید:
وَ‌ نَزَّلنا علیک‌ الکتاب‌ تبِیاناً‌ لکُلٍّ‌ شَیء
اگر قرآن‌ تبیان‌ و توضیح‌ همه‌ چیز است، توضیح‌ خودش‌ هم‌ هست. مثلاً‌ قرآن‌ در بارة‌ قوم‌ لوط‌ می‌فرماید:
وَ‌ أَمطَرنا عَلیهِم‌ مَطراً‌
«باران‌ بر آنها فرستادیم.»
انسان‌ خیال‌ می‌کند خدا عذاب‌ باران‌ برای‌ آنان‌ فرو فرستاد ولی‌ در آیه‌ دیگر یاد آور می‌شود که‌ این‌ باران، باران‌ سنگ‌ بوده‌ و باران‌ آب‌ نبوده‌ است.
وَ‌ أَمطَرنا عَلَیهم‌ حِجارَةً‌ مِن‌ سِجیل‌
«ما برای‌ آنها سنگ‌ ریزه‌ هایی‌ فرستادیم‌ با کوچکترین‌ سنگها آنان‌ را نابود کردیم.»
4 - باید به‌ شأن‌ نزولها مراجعه‌ کند. شأن‌ نزولها، ولو در تفسیر قرآن‌ مدخلیت‌ قطعی‌ ندارد، اما به‌ قرآن‌ روشنی‌ می‌بخشند. فرض‌ کنیم‌ شما یک‌ دو بیتی‌ را در موردی‌ گفته‌اید، اگر انسان‌ مورد و شرایط‌ سرودن‌ آن‌ را بداند، این‌ دو بیتی‌ را بهتر می‌فهمد. شأن‌ نزول‌ در حقیقت‌ به‌ متن، روشنی‌ می‌بخشد. مثلاً‌ قرآن‌ در سورة‌ توبه‌ آیه‌ 118 می‌فرماید:
وَ‌ عَلی‌ الثلاثة‌ الٍّذینَ‌ خُلفوا حتی‌ اذا ضاقَت‌ عَلَیهمُ‌ الاٍّرض‌ بِما رَحُبَت‌
«این‌ سه‌ نفری‌ که‌ به‌ جهاد نرفتند، زمین‌ بر آنها ضیق‌ شد. جانشان‌ بر خودشان‌ ضیق‌ شد و تصور کردند که‌ پناهگاهی‌ جز خداوند ندارند به‌ سوی‌ خدا برگشتند و خداوند توبه‌ آنهارا پذیرفت.»
در اینجا شأن‌ نزول، مفهوم‌ این‌ آیه‌ را روشن‌ می‌کند که‌ این‌ سه‌ نفر چه‌ کسانی‌ هستند؟ به‌ کدام‌ جهاد نرفتند؟ عذرشان‌ چه‌ بود؟ برخورد جامعه‌ با اینها چگونه‌ بود که‌ و به‌ تعبیر قرآن‌ ضاقَت‌ عَلَیهِم‌ أَنفُسهُم‌ شدند؟ چگونه‌ توبه‌ کردند و خدا توبه‌ اینها را پذیرفت؟ این‌ شأن‌ نزول، مفهوم‌ این‌ آیه‌ را روشن‌ می‌کند.
5 - باید در تفسیر آیات‌ به‌ احادیث‌ صحیح‌ مراجعه‌ کند. البته‌ احادیث‌ صحیح‌ در تفسیر آیه‌ ابتدائاً‌ مدخلیت‌ ندارند، ولی‌ عرض‌ کردیم‌ این‌ قرآن‌ ویژگیهای‌ عامی‌ دارد که‌ خاص‌ آن‌ در روایات‌ آمده، مطلقی‌ دارد مقیدش‌ در روایات‌ نهفته‌ است. در قانونگزاری، کلیاتی‌ را تصویب‌ می‌کنند جزئیاتی‌ را بعداً‌ به‌ وسیله‌ تبصره‌ها بیان‌ می‌کنند. مثلاً‌ می‌گویند فرد در بیست‌ سالگی‌ باید به‌ سربازی‌ برود، اما شش‌ ماه‌ دیگر چیز دیگری‌ تصویب‌ می‌کنند که‌ قانون‌ قبلی‌ را مقید می‌کند.
6 - باید قرآن‌ را یک‌ جا مطالعه‌ کند. ما اگر بخواهیم‌ در بارة‌ قرآن‌ نظر بدهیم‌ مجموعه‌ آیات‌ قرآن‌ را باید با هم‌ و هماهنگ‌ ببینیم. این‌ همه‌ مذاهب‌ که‌ در اسلام‌ درست‌ شده‌ است، از این‌ نقطه‌ آغاز شده‌ است‌ که‌ صاحب‌ هر نحله‌ای‌ آیه‌ای‌ را گرفته‌ و از آیات‌ دیگر غفلت‌ نموده‌ است. کسی‌ که‌ بخواهد در اهداف‌ آیه، قضاوت‌ قطعی‌ بکند، باید مجموع‌ آیات‌ الهی‌ را با هم‌ ببیند و تا مجموع‌ آیات‌ را در یک‌ موضوع‌ هماهنگ‌ نکند، نمی‌تواند نتیجه‌ قطعی‌ بگیرد. خصوصاً‌ که‌ قرآن‌ خودش‌ می‌فرماید:
اُ‌ نَزَّل‌ أَحسن‌ الحَدیث‌ کتاباً‌ مُتَشابهاً‌ مَثانی‌
متشابه‌ در این‌ آیه‌ متشابه‌ اصطلاحی‌ نیست، بلکه‌ به‌ معنی‌ شبیه‌ هم‌ است. به‌ دلیل‌ این‌ که‌ می‌گوید مثانی‌ (مکرر) چون‌ یک‌ مضمون، در آیات‌ متعدد مکرر آمده‌ است. قهراً‌ اگر آیات‌ یک‌ موضوع‌ در یک‌ جا جمع‌ بشود حقیقت‌ روشن‌تر می‌شود.
7 - باید سیاق‌ آیات‌ را در نظر بگیرید اگر آیه‌ای‌ را جداگانه‌ لحاظ‌ کنیم‌ و ما قبل‌ و ما بعدش‌ را در نظر نگیریم، نتیجه‌ مطلوب‌ حاصل‌ نمی‌ شود. مثلاً‌ کسانی‌ هستند که‌ منکر خاتمیت‌ هستند به‌ این‌ آیه‌ استدلال‌ می‌کنند:
یا بَنی‌ آدم‌ اِما یَأتِیَنَّکُم‌ رُسُلٌ‌ مِنکُم‌
و می‌گویند: پیغمبر شما این‌ آیه‌ را خوانده‌ است. پس‌ معلوم‌ شد بعد از پیغمبر، پیغمبر دیگری‌ خواهد آمد. در حالی‌ که‌ اصل‌ آیه‌ این‌ است:

............. ...............ادامه دارد  .................  .........................


هرمنوتیک دینی- آیت الله جعفر سبحانی، حجت الاسلام و المسلمین احمد واعظی+سایت حکیم زین العابدین عسکری

http://nazer.mahdiblog.com/article-32.html




تاریخ : جمعه 96/1/11 | 3:8 صبح | نویسنده : سیذ اصغر سعادت میرقدیم | نظر


  • paper | فال حافظ | فروش Backlinks
  • رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی