سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماجرای عارف شدن میرزاجوادآقا ملکی تبریزی+وبلاگ روستای سادات محله

***نسیم معرفت***


** ماجرای عارف شدن میرزاجوادآقا ملکی تبریزی از زبان مقام معظم رهبری+نسیم معرفت

**امام خمینی(ره) خطاب به استاد مطهری فرموده بود:

در قبرستان قم یک مرد خوابیده و او حاج میرزا جواد آقا تبریزی است. امام آنچنان به میرزا جواد ارادت داشت که پس از بازگشت از فرانسه به زیارت قبر ایشان رفت و با تحت الحنک عمامه خویش غبار سنگ قبر استاد را زدود.

**مقام معظم رهبری :  می‌فرماید: «ما قله‌‌‌هاى تهذیب داریم. در همین قم، مرحوم حاج میرزا جواد آقاى مَلِکى، مرحوم علامه‌ طباطبائى، مرحوم آقاى بهجت، مرحوم آقاى بهاءالدینى (رضوان اللَّه تعالى علیهم) قله‌‌‌هاى تهذیب در حوزه بودند. رفتار اینها، شناخت زندگى اینها، حرفهاى اینها، خودش یکى از شفابخش‌‌‌ترین چیزهائى است که می‌تواند انسان را آرام کند؛ به انسان آرامش بدهد، روشنائى بدهد، دلها را نورانى کند. در نجف بزرگانى بودند؛ سلسله‌ شاگردان مرحوم آخوند ملاحسینقلى تا مرحوم آقاى قاضى و دیگران و دیگران؛ اینها برجستگانند.»

***نسیم معرفت***

 

میرزا جواد آقا مَلِکی تبریزی‏ - استاد اخلاق امام(ره)- در نجف، شاگرد چهره ‏های برجسته‏ ای بود که در نهایت به آخوند ملاحسینقلی همدانی‏ می‏رسد که داستان زندگی او نیز داستان عجیب و شنیدنی است.

این عارف بالله بعد از شیخ انصاری‏ در مقام مرجعیت شیعه قرار گرفت، ولی مرحوم آیت‌الله سیدعلی شوشتری اجازه نداد که او مرجع تقلید شود و گفت: خدا شما را برای مرجع تقلید شدن نیافریده است، اگر طبل مرجعیت بزنید، قیامت گریبانت را می‏گیرند، خدا تو را ساخته است که با این نفَس و علمی که به تو داده است، انسان بسازی، نه فقه و اصول بگویی!

از مرحوم مَلِکی آثار ارزنده‌ای از جمله اسرارالصلاة، المراقبات، اعمال السنة، رساله‌ای در فقه و رساله لقاء‌الله به جای مانده است، این عالم ربانی سر انجام پس از یک عمر تلاش در راه تهذیب انسان‌ها در سحرگاه یازدهم ذی‌الحجه سال 1344 قمری به دیار باقی شتافت و در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.

 مرحوم حاج میرزا جواد آقای تبریزی از منظر رهبری

آیت‌الله خامنه‌ای رهنمودهایی به مناسبت ماه رمبارک رمضان سال گذشته تحت عنوان «سی روز، سی گفتار» ایراد ‌کردند که در روز دهم به بحث «تکبر مانع تکامل» پرداختند. قسمتی از بیانات معظم‌له به مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی اختصاص داشت که در ادامه می‌آید:

شنیدم مرحوم حاج میرزا جواد آقای تبریزی معروف -که از بزرگان اولیا و عرفا و مردان صاحب‌دلِ زمان خودش بوده است- اوایلی که برای تحصیل وارد نجف شد، با این‌که طلبه بود ولی به شیوه اعیان و اشراف حرکت می‌کرد.

نوکری دنبال سرش بود و پوستینی قیمتی روی دوشش می‌انداخت و لباس‌های فاخری می‌پوشید؛ چون از خانواده اعیان و اشراف بود و پدرش در تبریز ملک‌التجار بوده یا از خانواده ملک‌التجار بودند. ایشان طلبه و اهل فضل و اهل معنا بود و بعد از آن‌که توفیق شامل حال این جوان صالح و مؤمن شد، به درِ خانه عارف معروف آن روزگار، استاد علم اخلاق و معرفت و توحید، مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی -که در زمان خودش در نجف، مرجع و ملجأ و قبله اهل معنا و اهل دل بوده است و حتّی بزرگان می‌رفتند در محضر ایشان می‌نشستند و استفاده می‌کردند- راهنمایی شد.

روز اولی که مرحوم حاج میرزا جوادآقا، با آن هیئتِ یک طلبه اعیان و اشراف متعین به درس آخوند ملاحسینقلی همدانی می‌رود، وقتی‌که می‌خواهد وارد مجلس درس بشود، آخوند ملاحسینقلی همدانی، از آن‌ جا صدا می‌زند که همان‌جا -یعنی همان دمِ در، روی کفش‌ها- بنشین. حاج میرزا جواد آقا هم همان‌جا می‌نشیند. البته به او بر می‌خورد و احساس اهانت می‌کند، اما خودِ این و تحمل این تربیت و ریاضت الهی او را پیش می‌برد. جلسات درس را ادامه می‌دهد. استاد را -آن‌چنان‌که حق آن استاد بوده- گرامی می‌دارد و به مجلس درس او می‌رود.

یک روز در مجلس درس (یا) بعد که درس تمام می‌شود، مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی به حاج میرزا جوادآقا رو می‌کند و می‌گوید: برو این قلیان را برای من چاق کن و بیاور! بلند می‌شود، قلیان را بیرون می‌برد؛ اما چه‌ طور چنین کاری بکند؟! اعیان، اعیان‌زاده، جلوی جمعیت، با آن لباس‌های فاخر! ببینید، انسان‌های صالح و بزرگ را این‌ طور تربیت می‌کردند، قلیان را می‌برد به نوکرش که بیرون در ایستاده بود می‌دهد و می‌گوید: این قلیان را چاق کن و بیاور. او می‌رود قلیان را درست می‌کند و می‌آورد به میرزا جوادآقا می‌دهد و ایشان قلیان را وارد مجلس می‌کند. البته این هم که قلیان را به ‌دست بگیرد و داخل مجلس بیاورد، کار مهم و سنگینی بوده است؛ اما مرحوم آخوند ملاحسینقلی می‌گوید که خواستم خودت قلیان را درست کنی، نه این‌که بدهی نوکرت درست کند!
 این، شکستن آن منِ متعرض ِ فضولِ موجب شرکِ انسانی در وجود انسان است. این، آن منیت و خودبزرگ‌بینی و خودشگفتی و برای خود ارزش و مقامی در مقابل حق قایل شدن را از بین می‌برد و او را وارد جاده‌ای می‌کند و به مدارج کمالی می‌رساند که مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی به آن مقامات رسید. او در زمان حیات خود، قبله اهل معنا بود و امروز قبر آن بزرگوار، محل توجه اهل باطن و اهل معناست. بنابراین قدم اول، شکستن منِ درونی هر انسانی است که اگر انسان، دایم او را با توجه و تذکر و موعظه و ریاضت -همین‌طور ریاضت‌ها- پَست و زبون و حقیر نکند، در وجود او رشد خواهد کرد و فرعونی خواهد شد.

http://www.ical.ir/index.php?option=com_k2&view=item&id=10257:%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D8%A7%D8%B1%D9%81%E2%80%8C-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF-%D8%A2%D9%82%D8%A7-%D9%85%D9%84%DA%A9%DB%8C-%D8%AA%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C&Itemid=81&tmpl=component&print=1

 

آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی؛ ‌عارف، حکیم، استاد اخلاق و فقیه بزرگ شیعه و اسلام در تبریز به دنیا آمد. تاریخ تولدش به طور دقیق معلوم نیست ولی از کتابی در «فقه» که یکی از فضلای معاصر به آن دست یافته و از مؤلفات ایشان و در پایان آن نوشته شده معلوم می‌شود که به سال 1312 هـ . ق مؤلف در عنفوان جوانی بوده است.

وی فرزند «حاج میرزا شفیع» بود و به دلیل نسبتش با خانواده ملک التجار تبریزی به ملکی معروف شد....

آیت الله ملکی تبریزی، علوم صرف، نحو،‌ منطق، معانی بیان و دروس مقدّماتی دیگر را در تبریز فرا گرفت و پس از مدّتی «سطح» را به پایان رساند و برای استفاده بیشتر به نجف اشرف مشرف شد.

در نجف اشرف از درس محدّث محقق،‌ میرزا حسین نوری، فقیه وارسته آیت‌الله حاج آقا رضا همدانی، و اصولی معروف آخوند خراسانی استفاده کرد.

اما مهمترین استادش، عارف بالله آخوند مولی حسینقلی همدانی بود که میرزا جواد ملکی را از ملک به ملکوت رساند. مرحوم ملکی تبریزی مدت 14 سال ملازم آخوند همدانی بود.

آیت الله ملکی تبریزی بیشترین ارادت را به آخوند همدانی داشت.

وی درباره استادش در کتاب اسرار الصلاة می‌‌نویسد: حکیم عارف و معلم خبیر و طبیب کاملی بسان او ندیدم...

در جای دیگر از آن کتاب می‌‌‌نویسد: مرا شیخی بود جلیل‌القدر، عارف، عامل، کامل – قدس الله تربته - که کسی نظیر او در این مراتب را ندیدم ....

میرزا جواد آقا ملکی تبریزی از شدت علاقه به استادش (آخوند ملا حسینقلی همدانی)، نام فرزندش را حسینقلی گذاشت.

آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در سال 1321 قمری / 1270 شمسی به ایران بازگشت و به زادگاهش تبریز رفت.

جاذبه معنوی او روشن ضمیران پاک را بسان پروانه‎‌هایی عاشق گرداگردش به پرواز درآورد و از محضر پر فیض وی آنان را سیراب ساخت.

در این سالها بود که واقعه مشروطه پدید آمد و ارتش روسیه بخشی از آذربایجان را اشغال کرد، مردم بی‌‎‌پناه آن خطه به خاک و خون کشیده شدند و شهر تبریز محاصره شد.

راهی غیر از ترک دیار باقی نماند. از این رو حاج میرزا جواد آقا به دور از چشم متجاوزان رو به سوی تهران گذارد و از آنجا به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام شتافت. سپس به قم مهاجرت کرد و این شهر را وطن خویش قرار داد.

ارمغان ارزشمند دوران تحصیل و تدریس حاج میرزا جواد آقا، ژرف‌‌‎نگری و اندیشمندی بسیار نسبت به اوضاع جهان بود.

وی صاحب سیرتی سیاسی شده بود و هماره حوادث را با دیده بصیرت و بینش می‌‌‎نگریست. حکومت زمان خود را مردود می‌‌‎دانست و صاحب منصبان را افرادی ناپاک و غاصب می‎‌‌شمرد. هیچ گاه روی خوش به آنان نشان نمی‌‌‎داد و با زبان دعا، ناخرسندی خویش را نسبت به اوضاع ابراز می‌‌‎کرد.

افرادی که برای مشورت به حضورش می‌‎‌شتافتند از قبول کارهای دولتی منصرف می‌‌‎ساخت و سردمداران حکومت را همچون ستمگران بنی امیّه و بنی عباس قلمداد می‌‌‎کرد.....

امام راحل (ره) در کتاب «معراج السالکین»، چون سخن از عرفان می‌‎شود، استاد خود را «شیخ جلیل القدر» لقب داده و «عارف بالله» می‎‌خواند و علاقه‌مندان به تهذیب و وارستگی را به مطالعه کتابهای ایشان راهنمایی می‎‌کند.

و در کتاب «چهل حدیث»، بیدار دلان را به «رساله لقاء الله» آن بزرگوار رهنمون می‎‌شود.

آن فرزانه کبیر، در جای دیگر که از قم و قبرستان شیخان سخن به میان می‎‌آید خطاب به استاد شهید مطهری می‌‎فرماید: «در قبرستان قم یک مرد خوابیده است و او حاج میرزا جواد آقا تبریزی است.»

امام خمینی آن چنان به مرحوم ملکی تبریزی ارادت می‌‌‌‌ورزید که هنگام بازگشت از پاریس به ایران، در قم به قبرستان شیخان رفته و با کمال تواضع با تحت الحنک عمامه خویش ـ با آن که همیشه دستمال همراه داشت ـ غبار سنگ قبر استاد را زدود و به قرائت فاتحه و تلاوت قرآن پرداخت......استاد شهید می‌گوید: مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى از بزرگان اهل معرفت زمان ما- که پنجاه و دو سال پیش از دنیا رفته است و قبر او در قم است و من هر وقت به قم مشرّف مى‌‏‌شوم آرزو دارم قبر این مرد بزرگ را زیارت کنم- در یکى از نوشته‌‌‌هاشان درباره استاد بزرگوارشان مرحوم آخوند ملّا حسینقلى همدانى که از اعاجیب اهل معنا بوده مى‌‏‌نویسد که یک آقایى آمد پیش مرحوم آخوند و مرحوم آخوند او را توبه داد. چهل و هشت ساعت بعد وقتى آمد، ما او را نشناختیم. آنچنان از نظر چهره و قیافه عوض شده بود که ما باور نمى‏‌کردیم که این همان آدم چهل و هشت ساعت پیش است.

 

تاریخ و چگونگی وفات آیت الله ملکی تبریزی

سرانجام خورشید عرفان و مناجات، روز یازدهم ذی‌حجه سال 1343 قمری از دنیا رفت به لقای محبوبش رسید.

چگونگی حضور آن عارف فرهیخته را در ملکوت از زبان فرزانه وارسته، حاج آقا حسین فاطمی آگاه می‌‎‌شویم:

روز پنجشنبه، عید قربان بود. صبح، مسجد جمکران رفتم و قبل از ظهر به منزل برگشتم.

چون وارد شدم خبر دادند که حاج میرزا جواد آقا جویای احوال شما شده‎‌اند. چون از کسالت وی اطلاع داشتم بدون هیچ معطلی به خدمتشان رفتم.

ایشان به حمام رفته، خضاب بسته و پاک و مطهر در بستر نشسته بودند. در ظاهر منتظر اذان بودند اما انتظار بیش از این مقدار بود. چون ظهر فرا رسید در بستر شروع به اذان و اقامه کردند. با گفتن هر جمله‎‌ای بهجت بیشتر و آرامش فراوان‌‎‌تری سراغ او می‌‎‌آمد.

پس از اذان، دعای تکبیرات افتتاحیه را ترنم کردند. سپس دو دست را بالا برده تا تکبیرة‌الاحرام بگویند که گویی درهای آسمان برای ورود او گشوده شد لبهایش حرکت کرد و دستها به لرزش افتاد و با آخرین کلام اولین دیدار حاصل شد؛ «الله اکبر»

مرغ روحش از بدن پاکش به سوی عالم قدس پرواز کرد و به سوی یار و محبوب دیرینه خویش، پر کشید.

مردمان وارسته و رادمردان عرصه تهذیب و اخلاص، پیکر معطر وی را تشییعی باشکوه نمودند و در جوار حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها‌السلام در قبرستان شیخان به خاک سپردند.

... اینک دهها سال است که مرقد آن عارف فرزانه، و مرد ملکوتی در قبرستان شیخان قم، محل زیارت مشتاقان معارف الهی است.

 


تأثیر دعای دیگران

آیت اللّه سیداحمد فهری نقل می کند:

«دوستی داشتم به نام محمود مجتهدی که بارها به خدمت آیت اللّه میرزا جواد ملکی تبریزی رسیده بود و از انفاس او بهره ها گرفته بود. وی می گوید: روزی پس از پایان درس، به حجره یکی از طلبه ها که در مدرسه دار الشفا بود، عازم گردید و من نیزدر خدمتش بودم. به حجره آن طلبه وارد شد و مراسم احترام را به جا آورد. اندکی بعد، برخاست و حجره را ترک کرد. چون منظور از این دیدار را پرسیدم، فرمود: شب گذشته به هنگام سحر، فیض هایی بر من افاضه شد که فهمیدم از ناحیه خودم نیست و چون توجه کردم، دیدم که این طلبه به تهجد و نماز شب برخاسته است و در نماز شبش به من دعا می کند و این فیض ها، اثر دعای اوست. این بود که به عنوان سپاس گزاری از عنایتش، به دیدار او رفتم».


اهتمام به سحرخیزی و اشک و آه

حجت الاسلام سیدمحمود یزدی درباره شوریده حالی مرحوم آیت اللّه ملکی تبریزی به هنگام بیدار شدن در سحرگاهان برای خواندن نماز شب، می گوید:

«ایشان شب ها که برای تهجد و شب زنده داری برمی خاست، ضمن اجرای دستورها و آداب برخاستن از خواب همانند سجده و دعا، مدتی در بستر می گریست. سپس به حیاط منزل می آمد و به اطراف آسمان نگاه می کرد و آیات: «اِنَّ فِی خَلْقِ السَّموات وَ الاَرض...» را تا آخر می خواند و سر به دیوار می گذاشت و مدتی گریه می کرد. آن گاه وضو می ساخت و چون به مصلایش می رسید و مشغول تهجد می شد، دیگر حالش خیلی منقلب می شد. او در نمازها و به ویژه در قنوت ها، گریه های طولانی داشت».

می گریم و مرادم از این سیل اشک    بارتخمِ محبت است که در دل بکارمت

از حافظ

تسلیم و رضا در برابر پروردگار

آیت اللّه سید احمد فهری درباره آیت اللّه میرزا ملکی تبریزی می گوید:

«ایشان پسری داشته که شمع فروزان شبستان خانواده بوده است. در روز عید غدیر که ایشان در منزل جلوس کرده و قشرهای مختلف به زیارتشان می آمده اند، خادمه منزل به کنار حوض خانه می آید و ناگاه چشمش بر پیکر بی جان پسر که بر روی آب بوده، می افتد و بی اختیار فریاد می زند. اهل خانه که از اندرون، به صدای خادمه بیرون می آیند و با چنین منظره دلخراشی روبه رو می شوند، همگی فریاد می کشند و شروع می کنند به گریه و زاری. مرحوم آیت اللّه ملکی که متوجه شیون می شود، از اتاق خود بیرون می آید و می بیند که جنازه پسرش کنار حوض گذاشته شده است. در این هنگام، با آرامشی عجیب، رو به خانواده خطاب می کند: ساکت! همگی سکوت می کنند و همین سکوت ادامه می یابد تا آنکه مرحوم ملکی از همه مهمانان پذیرایی می کند و طبق معمول سال های قبل، عده ای از آنان نیز نهار را در منزل ایشان صرف می کنند. پس از پایان غذا که عازم رفتن می شوند، مرحوم ملکی به چند نفر از خواص مهمانان می فرماید که شما اندکی تأمل کنید که با شما مرا کاری است و چون بقیه مهمانان بیرون می روند، ماجرا را برای آنان بازگو می کند و از آنان برای مراسم تجهیز فرزند از دست رفته کمک می گیرد».

سر درنهیم در ره او، هر چه باد باد تن درنهیم و هر چه رسد، مرحبا کنیم
او هر چه می کند، چو صواب است و محض خیر پس ما چرا حدیث، ز چون و چرا کنیم

فیض کاشانی

http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/3280/4988/43199/%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%B1%D8%AD%D9%88%D9%85-%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%91%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF-%D9%85%D9%84%DA%A9%DB%8C-%D8%AA%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C

 

**معرفی‌ مفاخر و بزرگان شیعه (میرزا جواد آقا ملکی)

** ماجرای عارف شدن میرزاجوادآقا ملکی تبریزی از زبان مقام معظم رهبری+نسیم معرفت


** ماجرای عارف شدن میرزاجوادآقا ملکی تبریزی از زبان مقام معظم رهبری+نسیم معرفت