***نسیم معرفت***
** با مُحمّد زنده ایم و با عَلِیّ * راه حقّ با این دو گردد مُنجلیّ+ نسیم ادب
حرف مُفت و حرف شیطانی مَزَن
مُهر شیطانی به پیشانی مَزَن
راه عقل و عاقلان را پیشه کن
در تمامِ کارها اندیشه کن
گر تو خواهی عزّت و شَأن و وقار
گام بگذار در طریق اُستوار
اُستوار است راه دین مُصطفی
جانشینش هست عَلیِّ مُرتضی
گر تو خواهی راه حَقِّ مُصطفی
چنگ زن بر دامن آلِ عَبا
غیر راه مُصطفی و مُرتضی
غَیّ و گمراهی است در نزد خدا
با مُحمّد زنده ایم و با عَلِیّ
راه حقّ با این دو گردد مُنجَلِیّ
شعر از سیداصغر سعادت میرقدیم لاهیجی
** آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
به نام خدا
شهید ابراهیم هادی
شهید ابراهیم هادی همه چیز را با نگاه مَلَکوتی و ربّانی می دید
شهید ابراهیم هادی با اینکه اصرار بر گمنامی خویش داشت اما با اخلاصی که در کارهایش بود خدایش او را شهره آفاق مُلک و مَلَکوت نمود و کتابِ(سَلام بر ابراهیم) تا اندازه ای معرِّف شخصّیت مَلَکوتی و نورانی او می باشد . شهید ابراهیم هادی سرشار از صفا و یک رنگی و اخلاص و ادب و متانت و وقار بود و هر جا که حضور پیدا می کرد منشأ خیر و برکت بود و جاذبه های معنویش باعث جذب مردم و جوانان به دین و اخلاق و معنویّت می شد . شهید ابراهیم هادی همه چیز را با نگاه مَلَکوتی و ربّانی می دید و آنی از خدا غافل نبود و لذا در سیر معنوی و معنویّات همیشه موفق بود . او از محضر اندیشه های ناب مرحوم علامه محمد تقی جعفری بهره جست و آگاه به معارف دینی و قرآنی بود . یکی از شاخصه های شخصیّتی او که با یتیمیش نیز سنخیّت دارد توجه و اهتمامِ جدّییش برای رسیدگی به حال ضُعَفاء و محرومین و یتیمان بود ... او طعم تلخ یتیمی را کشیده بود لذا درد دردمندان و نیازمندان را خوب احساس می کرد . او این درسِ بزرگ را از مولایش علی(عَلَیهِِ السَّلامُ) گرفته بود . همان کسی که به گواهی نَقلِ مُسلَّمِ تاریخ ، همیشه و در همه دوران زندگی و حیات مبارکش غمخوار و دستگیرِ ضُعَفاء و مَساکین و به یاد محرومان جامعه بود و هیچگاه آنها را به حال خود رها نکرد . مدتی بعد از شهادت مولا امیر المؤمنین علی (عَلَیهِِ السَّلامُ) بسیاری از فقراء و خانواده های نیازمندان و مُستمندان و یتیمان تازه فهمیدند و متوجه شدند که آن کسی که به حال آنها رسیدگی می کرده و غذا و آذوقه و خوراک و پوشاک می آورده کسی جز علی (عَلَیهِِ السَّلامُ) نبوده است . آن امام بزرگواری که شبانه به حالِ فُقَراء و نیازمندان و بی بضاعت ها و یتیمان و بینوایان رسیدگی و دلجویی می نمود ... آن امام بزرگواری که از خوی اشرافیگری متنفِّر و بی زار بود ... آنهایی که در ناز و تَنعُّم و نعمت و راحتی هستند و فقط در فکر زن و بچه خویشند و در خانه های پُر زرق و برق با بهترین امکانات ساکنند و با ماشین های کَذا و کَذا و چنین و چنان به سیر و سیاحت و تَفرُّج می پردازند و از حالِ بیچارگان و ضعیفانِ جامعه و منطقه خود بی خبرند و توجهی ندارند و دردِ دردمندان را احساس نمی کنند و بعد هم دعا و نمازی از روی ناچاری بجا می آورند و به ظاهر ارادتی به علی و آل علی (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) نشان می دهند اینها بویی از دین و دینداری و بویی و خویی از ولایت اهل بیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) نبرده اند ... آری شهید ابراهیم هادی واقعا هدایت یافته بود و سبب هدایتِ دیگران می شد و دل پاکش سرشار و آکنده از عشق و ارادت به اهل بیت پیامبر و حضرت ولیّعصر (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) بود . او شیفته و دلداده به سیِّدُ الشُّهداء حضرت اَبا عَبدِالله الحسین (عَلَیهِِ السَّلامُ) بود و گاهی در مجالس و در مناطق جنگی در جمع رزمندگان با صدای بسیار عالی و حَزین و جانسوز مَدّاحی و نوحه و روضه می خواند . شهید ابراهیم هادی زندگی نورانیش پیوسته در مسیر خدمت کردن به اسلام و قرآن و اهل بیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) و خدمت به مردم و محرومین و نیازمندان و جذب جوانان به سوی خدا و دین و اهل بیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) بود و در این راه از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نمی کرد ... او عاقلانه و عاشقانه زندگی کرد و دوست داشت که گمنام باشد و به پروردگارش عشق می ورزید و عاشق جهاد و فداکاری و جانبازی و شهادت بود تا اینکه به آرزوی زیبایش رسید و در تاریخ « 1361/11/22 » در عملیّات مقدّماتی «وَالفَجر» در قتلگاه کانال های فَکَّه در سنّ 25 سالگی به درجه فیض شهادت مُستفیض گشت و در گمنامی ، قرار و آرام گرفت که یاد آور گمنامی قبر مطهَّر حضرت زهرای اَطهَر (سَلامُ اللهِ عَلَیها) است . در قطعه 26 گلزار شهدای بهشت زهراء قبر شهید گمنامی به یاد شهید ابراهیم هادی قرار دارد که دوستدارانش در آنجا جمع می شوند . یادش گرامی و راهش پُر رهرو باد . شادی روح پاک و مطهَّرش صلوات .
** آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
***نسیم معرفت***
بنام خدا :
آیه 155 از سوره اَنعام را تقدیم شما می کنم . پیام آیه این است که قرآن کتابی مُبارک و پُر از خیر و برکت است . (وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ . و این قرآن کتابى مبارک و از جمیع جهات پُربرکت است که آن را نازل کردیم . پس آن را پیروى نموده و تقوا پیشه کنید ، امید است که مورد رحمت قرار گیرید. . اَنعام آیه 155) . عزیزم اگر خوشبختی و خیر و برکت در زندگی و عمر خویش طلب می کنی سعی کن همدم قرآن باشی و بخشی از بهترین ساعات شبانه روزی خود را برای بهره مندی از قرآن کریم قرار ده . اگر به درستی در قرآن اندیشه کنی خواهی یافت که خیر دنیا و آخرت تو در این کتاب با برکت است . قرآن در بردارنده همه راه های خوشبختی و سعادت برای بشریت است و دوری از آن مایه خسارت عظیم است . و نیز توجه داشته باش که قرآن ترا هدایت به اهلبیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) میکند و اهلبیت (عَلَیهِِمُ السَّلامُ) نیز ترا به قرآن دعوت می نماید .
** آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
******************************************
*** قرآن کتابی پراز خیر وبرکت +پایگاه اندیشوران حوزه +آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی
*************************************
http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/8
|
||||
http://saadatmirghadimha.rzb.ir/post/8
|
***نسیم معرفت***
تفسیر سوره کهف بر اساسِ« متنِ عربی کتابِ اَلمیزان جلد 13.علامه طباطبایی»+قسمت هفتم
با ترجمه و توضیح مختصر از استاد سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
* قَولُهُ تَعالى: ("فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً".سوره کهف آیه 6) «اَلبُخُوعُ» وَ «البَخعُ» : اَلقَتلُ وَ الإِهلاکُ وَ «الآثارُ » : عَلائِمُ أَقدامِ المارَّةِ عَلَى الأَرضِ ، وَ «الأَسَفُ» : شِدَّةُ الحُزنِ . وَ المُرادُ «بِهذَا الحَدیثِ» اَلقُرآنُ . وَ الآیَةُ وَ اللَّتانِ بَعدَها فِی مَقامِ تَعزِیَةِ النَّبِیِّ (ص) وَ تَسلِیَتِهِ وَ تَطییبِ نَفسِهِ وَ الفاءُ لِتَفرِیعِ الکَلامِ عَلى کُفرِهِم وَ جَحدِهِم بِآیاتِ اللهِ ، اَلمَفهُومِ مِنَ الآیاتِ السّابِقَةِ وَ المَعنى : یُرجَى مِنکَ أَن تُهلِکَ نَفسَکَ بَعدَ إِعراضِهِم عَنِ القُرآنِ وَ انصِرافِهِم عَنکَ مِن شِدَّةِ الحُزنِ، وَ قَد دَلَّ عَلى إِعراضِهِم وَ تَوَلِّیهِم بِقَولِهِ: «عَلی آثارِهِمْ» وَ هُوَ مِنَ الأِستِعارَةِ.
قول خداوند متعال در آیه ششم از سوره کهف چنین است : ("فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً" گویى می خواهی بخاطر اعمالِ (بد و کفرآمیز) آنان ، خود را از غم و غُصّه و اندوه ، تَلَف و هلاک کنى اگر به این گفتار (قرآن کریم) ایمان نیاورند. سوره کهف آیه 6)
کلمه (بُخُوع بر وزن رُکُوع ) و (بَخع بر وزن قَتل ) به معناى کشتن و هلاک کردنِ خود از روی شدّتِ غم و غُصّه و اندوه و به عبارت دیگر دِق مرگ نمودن بر اثر غم و غصه زیاد می باشد . و کلمه (آثار) جمع اَثَر به معناى نشانه ها و علائمِ قَدَم های کسی است که بر روی زمینِ نرم عبور کرده و جای پایش برجای مانده باشد و بعد به هر علامت و نشانه ای که از کسی و یا چیزی باقی می ماند «اثر» گفته می شود و به اَعمال و رفتار انسان که از خود برجای می گذارد نیز آثار گفته می شود . و کلمه (أَسَف) به معناى شدتِ حُزن و اندوه است، و مراد از (بِهذَا الْحَدیثِ) قرآن کریم است . حدیث یعنی تازه و جدید و نو . قرآن کریم همیشه جدید و تازه و با طروات و همواره دارای نوآوری است . این آیه (آیه ششم) و دو آیه بعدش در مقام تَعزِیت و دعوت به صبر و بردباری و دلجویی و تسلىتِ خاطر و سر سلامتی و تَطییب نَفس و دلخوشی و آرامش بخشی به رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ)است، و حرف (فاء) در (فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ... ) براى تفریعِ کلام بر کفر و انکار آنها ( کفار و مشرکان و بت پرستان و یهودیان و مسحیان) به آیات خدا است و این کفر و انکار آنها از آیات قبلى فهمیده و استفاده شده است . و معناى آیه چنین است: امید و انتظار می رود از تو و گویا چنین است که بر اثر شدت حُزن و اندوه به جهتِ اِعراض و تَوَلّی و روی گرذانی آنها از قرآن کریم و انصرافشان از شنیدن دعوتِ برحقّت ، خودت را هلاک و نابود کنی . و به تحقیق عبارت «عَلی آثارِهِمْ» (در آیه ششم از سوره کهف) بر این اِعراض و روی گردانی آنها دلالت دارد و به عبارت دیگر ما مسأله اِعراض و انصراف آنها را از عبارت («عَلی آثارِهِمْ») در آوردیم که خود نوعی ( استعاره) است.
* بَخع : کشتن و تلف کردن خود از غم و غصّه و اندوه است
* در قاموسُ اللُّغه از فیروز آبادی و در مفردات راغب اصفهانی در باره معنای بَخع چنین آمده است : البَخعُ : قَتلُ النَّفسِ غَمّاََ . کشتن و هلاک کردنِ خود از روی شدّتِ غم و غُصّه و اندوه است
* در اَقرَبُ المَوارِد از شَرتونی آمده است : بَخَعَ نَفسَهُ : قَتَلَهُ مِن وَجدِِ اَو غَیظِِ . از روی وجد و شادی یا از روی خشم و غَیظ خودش را کشت
* بَخَعَهُ : او را ناامید برگردانید - او را شرمنده کرد . این تعبیر در زبان متداول ، رایج است
* بَخَعَ .بُخُوعاََ و بَخاعَةََ بِالحَقِّ : به حق اقرار و اعتراف کرد و به آن تن در داد
* قَولُهُ تَعالى: "إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاََ (7) إِلى آخِرِ الآیَتَینِ . اَلزَّینَةُ : اَلأَمرُ الجَمیلُ الَّذِی یُنضَمُّ إِلَى الشَّیءِ فَیُفیدُهُ جَمالاََ یُرغَبُ إِلَیهِ لِأجلِهِ وَ الصَّعیدُ : ظَهرُ الأَرضِ و َ الجُرُزُ : عَلى ما فِی المَجمَعِ : اَلأَرضُ الَّتِی لا تُنبِتُ کَأَنَّها تَأکُلُ النَّبتَ أَکلاََ .
قول خداوند متعال در آیه هفتم و هشتم از سوره کهف را مورد بررسی قرار می دهیم . در آیه هفتم و هشتم چنین فرمود : «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاََ (7)» «وَ إِنَّا لَجَاعِلُونَ ... ..." تا آخر این دو آیه شریفه . کلمه (اَلزَّینَةُ) به معناى هر چیز جمیل و زیبایى است که وقتى به یک چیزی ضمیمه و همراه شود به آن زیبایی و جمال می بخشد به طورى که بواسطه آن جمال و زیبایی ، دیگران به آن میل و رغبت پیدا می کنند (مثل یک گل زیبا که زیبایی آن سبب جلب دیگران است) . و کلمه (اَلصَّعیدُ بِمَعنَی ظَهرِ الأَرضِ وَ وَجهِ الأَرضِ) به معناى پُشت و صفحه روی زمین است ، صفحه ای که در آن،خاک کاملا نمایان می باشد . کلمه صعید به معنای مَصعُود (معنای اسم مفعولی) می باشد چون سطح و روی زمین در واقع انتهای بالا رفته از باطن آن است. صَعید به معنای زمین بلند و مرتفع و خاک و قبر و راه نیز آمده است . و کلمه (اَلجُرُزُ) به طورى که در تفسیر مجمع البیان آمده عبارت است از زمینى که گیاهی نرویاند و گویى که گیاهانش را می بلعد و مى خورد و به عبارت دیگر به سرزمینی که به جهت خشکسالی و کمی باران همه گیاهانش از بین بروند ، جُرُز گویند .
* وَ لَقَد أُتِىَ فِی الآیَتَینِ بِبَیانِِ عَجیبِِ فِی حَقیقَةِ حَیاةِ الإِنسانِ الأَرضِیَّةِ وَ هُوَ أَنَّ النُّفُوسَ الإِنسانِیَّةَ - وَ هِیَ فِی أَصلِ جَوهَرِها عِلوِیَّةُُ شَریفَةُُ - ما کانَت لِتَمیلَ إِلَى الأَرضِ وَ الحَیاةِ عَلَیها وَ قَد قَدَّرَاللهُ أَن یَکُونَ کَمالُها وَ سَعادَتُهَا الخالِدَةُ بِالأِعتِقادِ الحَقِّ و َ العَمَلِ الصّالِحِ فَاحتالَتِ العِنایَةُ الأِلهِیَّةُ إِلى تَوقِیفِها مَوقِفَ الأِعتِقادِ وَ العَمَلِ وَ إِیصالِها إِلى مِحَکِّ التَّصفِیَةِ وَ التَّطهیرِ وَ إِسکانِهَا الأَرضَ إِلى أَجَلِِ مَعلُومِِ بِإِلقاءِ التَّعَلُّقِ وَ الأِرتِباطِ بَینَها وَ بَینَ ما عَلَى الأَرضِ مِن أَمتِعَةِ الحَیاةِ مِن مالِِ وَ وَلَدِِ وَ جاهِِ وَ تَحبِیبِهِ إِلى قُلُوبِهِم فَکانَ ما عَلَى الأَرضِ وَ هُوَ جَمیلُُ عِندَهُم ، مَحبُوبُُ فِی أَنفُسِهِم ، زِینَةُُ لِلأَرضِ وَ حِلیَةُُ تَتَحَلَى بِها لِکَونِهِ عَلَیها فَتَعَلَّقَت نُفُوسُهُم عَلَى الأَرضِ بِسَبَبِهِ وَ اطمَأَنَّت إِلَیها.
و به تحقیق در دو آیه هفتم و هشتم از سوره کهف بیان عجیب و شگفت انگیزی در باره حقیقتِ زندگی و حیاتِ زمینی و دُنیَوِی انسان آمده است و آن عبارت است از اینکه نُفُوس و ارواحِ انسانی که اصلِ جوهره و حقیقتشان ، آسمانی و مَلَکوتی و عَرشی و عِلوی و پاک و شریف و گرانمایه و بلند قَدرند هرگز مایل نبودند که میل به زمین و حیات دُنیوی و عالَمِ خاکی پیدا کنند ولى خداوندِ مُتَعال چنین تقدیر و مقدَّر فرمود که کمال و سعادتِ جاوید و همیشگی آنها از راه اعتقادِ به حق و عملِ صالح (در عالَم دنیا و در زمین) تأمین گردد . سپس عنایت و توجه و حکمت و تدبیر الهی براین قرار گرفت و تقدیر خود را چنین اِحتِیال و تدبیر نمود و بکار بست که آن نفوس و ارواح انسانی را در مَوقِف و جایگاهِ کسبِ اعتقادِ حق و عملِ صالح در دنیا قرار دهد و آنها (نُفوسِ انسانی) را در دنیا به محک و بوته امتحان و آزمایش و تصفیه و تطهیر برساند و برای مدتی معلوم و مقدَّر در قالب های اندامِ دنیوی روی زمین اسکان دهد و خداوند این تصفیه و تطهیر و اِسکانشان را با اِلقاء عشق و علاقه و عُلقه بین آنها و بین آنچه که در زمین است از متاع ها و امکانات زندگی از مال و اولاد و مقام و منصب محقق و مقدَّر فرمود و محبت و دوستیِ «ما عَلی الأَرض» و آنچه که در زمین است را (جهتِ زندگی و ادامه حیات و کسب کمالاتِ معنوی) به دل های آنها انداخت .پس آنچه که در زمین است هم مایه زینت و حِلیه و آرایش و آراستگی زمین می باشد و هم برای آن نفوسِ انسانی که به تقدیر الهی به زمین آمده اند و برای مدتی زمینی شده اند ، جمیل و زیبا و محبوب است و خودشان را که بر روی زمین هستند با آن زینت ها آراسته و مزیّن می کنند . پس به تقدیر و اِلقاءِ الهی ، نفوسِ انسان ها گه گریزان از زمین بودند ، به زمین و آنچه که در آن است عُلقه و علاقه و اُنس پیدا کردند و لذا زندگی زمینی و دنیایی را پذیرفتند و در آن اِسکان و سکونت و اطمینان و آرامش پیدا کردند . این مطلبی که ذکر شد از آیه (إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأرْضِ زِینَةً لَهَا... آنچه که در زمین است ما آن ها را زینت زمین قرار دادیم) استفاده می شود و زینت بودنِ امور دنیوی و مادیات و متاع های زندگی فرع بر آن است که در دل انسان ها و در نظرشان محبوب باشند و به عبارت دیگر تا پیشاپیش اُمور دنیوی و مادیات و متاع های زندگی محبوب و مورد علاقه و وسیله سکونت و آرامش انسان ها نباشند ، زینت بودن آن ها برای زمین معنایی ندارد . شاعر نامدار جلال الدین مولوی همین مطالب را در قالب شعر به خوبی ترسیم و بیان نموده است :
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بود است مراد وی از این ساختنم
جان که از عالَمِ عِلوی است یقین می دانم
رَخت خود باز بر آنم که همان جا فَکَنم
مرغِ باغ ملکوتم نِیَم از عالمِ خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
* فَأِذَاانقَضَى الأَجَلُ الَّذِی أَجَّلَهُ اللهُ تَعالَى لِمَکثِهِم فِی الأَرضِ بِتَحَقُّقِ ما أَرادَهُ مِنَ البَلاءِ وَ الأِمتِحانِ سَلَبَ اللهُ ما بَینَهُم وَ بَینَ ما عَلَى الأَرضِ مِنَ التَّعَلُّقِ وَ مَحَى ما لَهُ مِنَ الجَمالِ و َ الزَّینَةِ وَ صارَ کَالصَّعیدِ الجُرُزِ الَّذِی لا نَبتَ فِیهِ وَ لا نَضارَةَ عَلَیهِ وَ نُودِیَ فِیهِم بِالرَّحیلِ وَ هُم فُرادَى کَما خَلَقَهُمُ اللهُ تَعالَى أَوَّلَ مَرَّةِِ.
پس هرگاه مُهلت و مدت معینی را که خداوند متعال جهت مَکث و سکونتشان در زمین برای آنها مقرر فرمود (تا ابتلاء و امتحان و آزمایش آنها که خواست و اراده الهی بود محقق گردد) ، مُنقضی و پایان یابد خداوند آن دلبستگی و علاقه بین آنها و بین آنچه که در زمین است را سلب می کند و از بین می برد و هر جمال و زینتی را که برای «ما فِی الأَرض» و آنچه که در زمین است را محو و نابود می نماید به گونه ای که روی زمین به صورت سرزمینی خشک و بی آب و علف و گیاه می گردد که هیچ گیاه و رویید...
... .... ادامه دارد ........
* تفسیر سوره کهف بر اساسِ«اَلمیزان»+قسمت پنجم+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت
* تفسیرسوره کهف براساسِ«اَلمیزان»+قسمت ششم+آیت الله سعادت میرقدیم لاهیجی+نسیم معرفت
.: Weblog Themes By Pichak :.